گفتگوی مشروح الف با سید یونس ادیانی عضو هیئت علمی مرکز پژوهش های مجلس دولت آینده گریبانش را از عوام‌زدگيِ دانشگاهي و حوزوي رها کند/ مراكز پژوهشي مركز تجمع آقازاده‌ها شده است/ دولتي که نتواند همه مغزها را بكار بگیرد بیمار است

گروه سیاسی الف،   4000128079 ۲۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵ تکراری یا غیرقابل انتشار
دولت آینده گریبانش را از عوام‌زدگيِ دانشگاهي و حوزوي رها کند/ مراكز پژوهشي مركز تجمع آقازاده‌ها شده است/ دولتي که نتواند همه مغزها را بكار بگیرد بیمار است

این روزها مباحث انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ عمدتا حول محورهایی از جمله دوگانه نظامی- غیرنظامی و مهندس-سیاستمدار و نظیر آن می گردد. در این میان کمتر سخن و طرحی جدید،  از طرف نامزدهای مطرح شده و منتقدین آنان دیده می شود. اگر بحثی مطرح می‌شود غالباً در حد کلی گویی و تکرار برخی گزاره های نظیر این است که دولت نباید نظامی باشد و یا رئیس جمهور شایسته کسی نیست که صرفاً توانایی ساخت و ساز داشته باشد و باید از نگاه گفتمانی مشخص برخوردار باشد. غالباً میان دولت نظامی و دولت نظامیان هم تفکیک صورت نمی گیرد. اما در میان این شلوغی مسئله شدن ایده حکمرانی و لزوم برخورداری رئیس جمهور از حداقل های کلان نگری مطرح می شود که امیدبخش است.

رییس جمهور چه نظامی باشد و چه غیر آن می بایست عمق اندیشه انقلاب اسلامی و نظریه حکمرانی مبتنی بر آن را دریابد. وقت آن است که بدانیم بدون ایده عدالت، تلاش برای برقراری عدالت به ویژه در سطح کلان، آن هم در دامان انقلابی ایده آل (ایده گرا) می تواند حتی به ضد عدالت بیانجامد. دولتداری هم بدون داشتن ایده دولت هزینه تاریخی برای کشورمان در پی خواهد داشت. البته برای ایده داشتن نیاز نیست تا دولتمرد فیلسوف سیاسی باشد بلکه کافی است تا ایده حکمرانی نسبتا منسجم و کارآمد داشته باشد.

ایده حکمرانی در دنیا حدود چهار دهه و در ایران حدود یک دهه عمر دارد. سلانه سلانه ایده دولت هم جای خود را میان مباحث نظری باز کرده است. با دکتر سید یونس ادیانی عضو هیئت علمی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در این باره گفتگو کرده ایم تا قدری به آستانه ایده دولت نزدیک شده و مروری بر وضعیت آن در ایران داشته باشیم.

دکتر ادیانی در کارنامه اش ۲۰ کتاب در حوزه فلسفه، تفکر و سیاست، و ۵ تئوری ارائه شده دارد و مدت ۲۲ سال است که مدیریت گروه مطالعات بنیادین حکومتی را بر عهده دارد. او برای نخستین بار در ایران مباحث کانون تفکر ، آینده پژوهی جهان، هوش مصنوعی و فن حکمرانی را مطرح کرده است.

وی که کتاب کانون های تفکر جهان را با معاونت سید محمد خو‌یی به طبع رسانیده با بررسی همین کانون های تفکر و روندهای سیاست گذاری در کشورهای توسعه یافته این نکته را مطرح می کند که شیوه های کنونی دولت در ایران  منسوخ شده و نوعی دیگر از دولت باید متولد شود.

 ادیانی در این گفت و گو معتقد است «دولت آينده بايد دفتر مطالعات آينده مستقر در هيئت دولت تأسيس كند تا تمامي لوايح دولت با قِوام و منطق آينده‌نگري طراحي شوند و مجلس را برانگيزد كه كميسيون آينده تأسيس كند تا با همكاري پاياپاي و بر مبناي اصلِ سازگاري معقول به تقويت كشورداري كمك كند. نكته بعدي تبديل دولت به كانون‌هاي تفكر و هوش است كه دولت را از گردونه عوام‌زدگيِ دانشگاهي و حوزوي بيرون مي‌آورد. نكته برتر حجم بزرگ نيروي انساني غير متخصص در تمامي وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و شركت‌هاي دولتي است كه به نظر مي‌رسد نيمي از اين نيروها كه از طريق اربابان قدرت تقنيني، قضايي و اجرايي در اين سه قوه گردهم آمدند بايد تعديل و اصلاح شوند و دولت بايد به دولت فكر و عمل تبديل شود و از پُرگويي بپرهيزد كه آفت دولت خرد به مثابه قانون فني است.»

به گفته وی «  كشوري كه80 ميليون مغز دارد و اگر دولتي نتواند آنها را به كار بگيرد از نشانه بيماري دولت است. با توجه به اين اصل رئيس دولت بايد ذهن بزرگ داشته باشد و جامعيت عقول و نفوس انساني را در خود جاي دهد و در به كارگيري خرد و نفوس ايدئولوژي‌مدارانه عمل نكند. در حال حاضر كه وضع دولت سياسي نشانه بروز وضعي بيمارگونه است، ناشي از سست بنيادي و پيري بنيان‌هاي دولت است كه نتوانست خردها را به كار گيرد و در نتيجه اين وضع پريشاني و آشفتگي در مديريت حكومتي به وجود آمد و اگر مغزها با قصد و اراده خردها به كار گرفته مي‌شدند، وضع انساني در چرخه حكومتي حداقل جايي نبود كه اكنون در آن ايستاده و احساس زيان مي‌كند.»
 او از فن حکمرانی یا حکمرانی به عنوان فن دفاع می کند اما معتقد است نباید در دام تکنوکراتیسم و تقلیل گرایی یا حذف آرمانهای انسانی افتاد. برای همین او از دولت انسانی یا دولتی آمیخته به زندگی جاری مردم دفاع می کند. این همان دولتی است که از نظر او تاکنون در ایران متولد نشده است و باید انتظار تولدش را کشید.

ادیانی به ماهیت دولت در ایران نگاهی انتقادی دارد و متناسب با این نگاه می گوید: «دولت در ايران بيماري رو به مرگ است. اگر مفاهمه عقلاني در دولت عقل براساس منطق ارتباطي صورت نگيرد، زوال اصول كشورداري رخ می دهد. اكنون منطق دولت در امر كشورداري نادولتي است و همين شيوه بنياد دولت را در آستانه افول قرار داده است و با سياست‌هاي متداول راهي براي نجات اين بيمارِ رو به مرگ وجود ندارد، جز اين كه دولت خرد با فن حكمراني قدرت را در 1400 در دست گيرد تا هواي تازه دميده شود.»

به گفته وی در ايران جديد ما شاهد رفت و آمد چند دولت با رويكردهاي متفاوت و در عين حال به شيوه همگرايي بوده‌ايم كه هيچ يك در قد و قواره يك دولت كارآمد، دانا و توانا و در عين حال قدرتمند ظاهر نشده‌اند و اغلب به سرنوشت خوداشتغالي دچار شده‌اند.

وی در این باره  می گوید: «کشور در دوره جديد تاكنون تقريباً 7 دولت را تجربه و سپري كرده كه بدون هيچ سياست و برنامه‌اي روشمند، واقعي و معقول و معطوف به خرد سياسي رخت سفر بر بسته‌اند. دو دولت اوليه در فرايند آرمانگرايي و با دغدغه ديني و منطق ديني حركت كردند كه فرصت دولت‌سازي و نوسازي اجتماعات انساني را نيافته‌اند تا آرمان‌هاي خود را اجرايي كنند، هرچند گام‌هاي اوليه‌اي را كه برداشته‌اند تا حدودي رضايت‌بخش بوده است.»

از نظر ادیانی دولت بعدي كه پس از جنگ شكل گرفت با بنيادِ بازيگريِ اقتصاد سياسي گشايش يافت: «اين دولت بازيگري هوشمند ميان چپ و راست بود و در مواقع لزوم هر دو را به بازي مي‌گرفت و به تناسب اقتضائات و مناسبات اجتماعي عمل مي‌كرد و با تمايلات احساسي و اخلاقيات اجتماعي راه دشوارِ پس از جنگ را با همه خرابي‌هايش طي كرد. دولت پس از جنگ به لحاظ سياسي و اقتصادي به شيوه‌اي عمل كرد كه به سبك خاصي از زندگي در كشور دامن زده و اشرافي‌گري و مصرف‌گراييِ بي‌اندازه به شكل يك فرهنگ پذيرفته شده درآمد و به تدريج نَفُس ملت را بريد. دولت پس از جنگ خود را دولت سازندگي ناميد و همراهان دولتي رئيس دولت را لقب امير كبير داده‌اند. البته اين دولت موفق شد كه خرابه‌هاي برجاي مانده دوره جنگ را تا حدودي آباد كند و در آباداني كشور تا حدودي همت و تلاش كرد، هرچند بسياري از سياست‌هايش به كلي نادرست و غير نافع بوده است. در عين حال دولت راغب بود كه كارهاي بسيار بزرگي انجام دهد تا دولت تاريخي ناميده شود، اما آنچه اتفاق افتاد غير از آرزوها و آرمان‌هايش بوده است،‌ هرچند بخشي هم سازگار با واقعيات تاريخي كشور در آن دوره بوده است.»

به گفته این پژوهشگر فلسفه سیاست دوره بعد دولت-دولت اصلاحات- با مشي چپ‌گرايي رئيس اجرايي كشور شد كه تفاوت‌هاي شكلي با دولت پيشين داشته است:  «اين دولت به تدريج از شيوه چپ‌گرايي عبور كرد و بر جاي سياست‌هاي راست‌گرايي نشست كه چند دهه با آن سرسختانه مبارزه كرده بود و در نتيجه ميان چپ‌گرايي و راست‌گرايي تا پايان دوره سرگردان مانده است. اين دولت از شعار توسعه اقتصادي به توسعه سياسي روي آورد كه براي باسودان دانشگاهي و حوزوي خوشايند بود، هرچند نتوانست ذهن خردمندان و دانايان را با خود همراه كند كه خوانشِ پس زمينه‌هاي اين سياست براي آنان فراهم بوده است. دولت چپ با مشي راستگرايي تصورات اصلاحات سياسي را برجاي اصلاحات اقتصادي نشاند و اولويت اول كشور را اصلاحات سياسي دانست. مشكل عمده اين بود كه اصلاحاتي جز بازي زباني دركار نبود و ناخواسته طرح مسئله همه با من يا بر من در دستور كار دولت سياسي قرار گرفت، در حالي كه بنا بود با اصلاحاتي آن را سامان دهد كه خود مجدداً در دام آن گرفتار شد. نكته اين است كه كسي مي‌تواند مدعي اصلاحات باشد كه طرز تفكر اصلاحي در حوزه سياست، اقتصاد و فرهنگ داشته باشد، اما اين مدعيان مانند مدعيان اصولگرايي طرز تفكر اصلاحي يا اصولگرايي نداشته‌اند و در دام ايدئولوژيِ خودساخته و در عين حال متوهمانه گرفتار شده بودند و با بنيادهاي حكمراني جديد فاصله بسيار داشته‌اند. اين دولت در 4 سال اول با اقتصادمحوري دولت پيشين پيش رفت و كارهاي در آستانه انجام را به پايان رساند و 4 سال دوم كه با طرح توسعه سياسي همراه با اصلاحات شروع شد، پيش از تولد مرد و نه تنها روزنه‌اي از اميد را بر نيانگيخت كه به يأس سياسي، شكاف اجتماعي، فرهنگي و حتي فقر فلسفي دچار شد و با كاركردهايش به دولت رسانه شهرت يافت.»

دولت بعدي یعنی دولت احمدی نژاد نیز از نظر ادیانی با شيوه تلفيق راستگرايي و چپ گرايي به قدرت رسيد كه با طرح توسعه مردم‌سالاري ديني و به شيوه اصولگرايي اداره امور كشور را بر عهده گرفت: «در اين دوره تلاش عمومي بر اين بود كه كشور با سياست‌هاي همسوسازي از پريشاني و پراكندگيِ سياسي به آرامش برسد و بازگشت به شعارهاي اول انقلاب در دستور كار دولت قرار گرفت و متناسب با آن در 4 سال اول اقدامات اقتصادي و سياسي انجام شد كه قدري با اميد اجتماعي همراه گرديد، اما در چهار سال دوم روح پريشاني و پراكندگي با حجم بيشتر بازگشت و آنچه كه بنا بود وقوع يابد از دستور افتاد و آنچه كه انجام شد به شكاف بزرگ اجتماعي و ملي منجر شد كه تاكنون هم ادامه دارد و هنوز سياستي جايگزينش نشده است كه اميد تازه به وجود آورد.»

او دولت روحانی را نیز مورد انتقاد قرار داده و معتقد است: «دولت كنوني هم با خرد اصيل فاصله دارد و هم در دستان نيمه سوادان گرفتار شده است.» 

از نظر ادیانی «دولت روحانی با تلفيقي از چپ‌گرايي، راست‌گرايي و كارگزاري از نوع اشرافي آمد و هنوز نيامده و كاري را شروع كرد كه نكرد و سياستي را نوشت كه ننوشت و برنامه‌اي را متكي به هيچ اجرايي كرد كه نكرد و سياست انتظار و اميد را در پيش گرفت. اين دولت با طرح شعار تدبير و اصلاحات اقتصادي و سياسي آمد تا سرمايه اجتماعي از دست رفته را بازستاند، اما خود آنچه از حداقل‌هاي سياسي و اقتصادي كه در كار بود، يكسره و يكجا همه را بر باد داد تا خيال همه آسوده شود. دولت به وجود آمد، اما تدبير و اميدي در كار نبود و هنوز به وجود نيامده بود كه با بي‌سياستي همه را نااميد كرد. دولت تدبير اصلاحات به شيوه اصولگرايي همراه با مشي كارگزاري دولت خوش و بسيار سرخوش و در عين حال نيمه سواد بوده كه مي‌توان از آن به دولت كسرشده يا دولت بسيار نادولتي ياد كرد. اين دولت با برجام شروع كرد و با برجامش شكست خورد و حتي دولت آمريكا چنانچه به برجام باز گردد، چيزي از 8 سال از دست رفته دولت باز نمي‌گردد. شايد دولت 1400 با چنين راهبرد سياستي ساده‌تر بتواند به قدرت سياسي دست يابد و كشور را به لحاظ بين‌المللي از ورشكستگي سياسي و اقتصادي نجات دهد.»

دکتر ادیانی به گام های ضروری برای احیای دولت اشاره می کند و تصریح می کند:  «احياي دولت با چند گام اساسي ممكن است: گام اول، حذف خويشاوندسالاري كنوني در چرخه دولت است.
گام دوم، از مدار بيرون كردن آقازاده‌ها وغلامزاده‌هاي فاسد است،‌ هرچند كاري سخت دشوار است اما براي پديداري و پايداري و حيات دولت خرد چاره‌اي جز اعمال اين سياست وجود ندارد.
گام سوم، حذف وزارتخانه‌ها، معاونت‌ها، سازمان‌ها، شركت‌ها و بنيادهاي بيهوده است كه بود و نبودشان يكسان و شايد بودشان زيان‌آور است.
گام چهارم، از ميان برداشتن رشته‌هاي دانشگاهي جامانده از زمان باستان است كه براي جامعه امروز و خصوصاً فردا نافع نيستند و نيز مراكز پژوهشي-حكومتي كه مركز تجمع آقازاده‌ها و غلامزاده‌ها شده و در عمل جز مصرف صدقات ملي كاري از آنان ساخته نيست.
گام پنجم، ورود عملياتي در سياست‌هاي واردات و صادرات است كه در آن نيز بايد حذف چرخه آقازادگي و غلام‌زادگي رخ دهد و مجموعه اين چرخه بايد هوشمند و فني شود.
گام ششم، ورود به عرصه صنعت و كشاورزي و بيرون آوردن اين دو صنعت از دستان نيمه سوادان و بازسازي و نوسازي ساختاريِ نيروي انساني و هدفگذاريِ دانايي‌محور و اطلاعات‌محور است.
گام هفتم، بازنگري راه‌هاي هوايي، زميني و دريايي كشور است كه وضعي اسف‌انگيز دارند و بايد از مديريت نيمه سوادان به دانايان جابجا شود تا سياست‌هاي علمي را دنبال كنند.
گام هشتم، نهاد شهرداري، شهرسازي و ساختمان است كه تدبير و مديريت از تاريخ جامانده را دنبال مي‌كند و در شمار مديريت دانش باستاني قرار دارد.
گام نهم، چرخه محيط‌زيست است كه از بنياد به كژي راست شده و از زمان تشكيل اين سازمان تاكنون در راه انحرافي با منطق و اصول عاميانه مي‌رود و اكنون بجاي سياست نخبگاني، دانايي و فناوري در مجموعه‌اي از مديريت پخمگاني شناور است.
گام دهم، سازه گردشگري و ميراث فرهنگي است كه از بنياد به شكل مديريت ويرانه‌اي سامان يافته است كه اغلب با سياست زندگي همراه نشده است. »

مشروح گفتگو با دکتر یونس ادیانی را در بخش گفتگو بخوانید.