«پاپیلو»؛ محمداسماعیل حاجی‌علیان؛ نشر ققنوس آغاز و پایان زندگی‌های پروانه‌ای

زهره مسکنی،   4000122109

«پاپیلو» روایت زندگی زنی به ‌نام رعناست. نویسنده از کودکی تا نوجوانی و سپس بزرگسالی و مادر شدن رعنا را روایت کرده و در شرح این ماجرا زندگی شخصیت داستانش را با پرداختن به تمام پستی و بلندیهای زندگی‌ وی در معرض خوانش مخاطبانش قرار داده است

«پاپیلو»

نویسنده: محمداسماعیل حاجی‌علیان

ناشر:  ققنوس، چاپ اول 1399

160 صفحه، 28000 تومان

 

***

 

محمداسماعیل حاجی‌علیان نویسنده و استاد دانشگاه، متولد ۱۳۵۹ در سنگسر است. او که فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد حفاظت و مرمت اشیاء تاریخی و فرهنگی از دانشگاه هنر است، نویسندگی را از سال ۱۳۸۴ با داستان کوتاه آغاز کرده و سپس به نوشتن نمایشنامه، فیلمنامه و رمان پرداخته است. مجموعه داستان‌های «قربونی»، «آدمک چوبی، سوت بلبلی»، «اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم»، «سی و یک روز و پنج انگشت»، «ساعت دَنگی» و برخی آثار پژوهشی در حوزه ادبیات چون «داستان‌های عامیانه استان سمنان»، «فرود (تاریخ شفاهی و داستان‌های ابوطالب ملاجعفری)» از جمله کتاب‌های منتشر شده حاجی‌علیان است. وی رمان‌های «سمفونی بابونه‌های سرخ»، «چهار زن»، «ایوار»، «مقام گورخانه»، «اپرای مردان سبیل استالینی»، «دختری با روسری سرخ در پنجره روبرو» و «درست یک پا روی زمین» را نیز در کارنامۀ خود دارد که تعدادی از آنها توانسته‌اند برایش جوایزی را به دست آوردند.

«پاپیلو» روایت زندگی زنی به ‌نام رعناست. نویسنده از کودکی تا نوجوانی و سپس بزرگسالی و مادر شدن رعنا را روایت کرده و در شرح این ماجرا زندگی شخصیت داستانش را با پرداختن به تمام پستی و بلندی‎های زندگی‌ وی در معرض خوانش مخاطبانش قرار داده است. از سوی دیگر وی کوشیده تا شخصیت اصلی داستانش را از دید روان‌شناسانه نیز مورد تحلیل و کندوکاو قرار دهد. یک شگرد او برای این بررسی، قراردادن رعنا در مظان اتهام قتل‌های زنجیره‌ایِ رمان است. 

به نظر می‌رسد که رعنا مرتکب قتل شده؛ آن هم قتل هفت زن. او این زن‌ها را به ‌دلیل داشتن نوعی بیماری پوستی کشته و انگیزۀ قتل، علاقه‌مندی وی در روزگار جوانی به شخصی است که دچار همین بیماری بوده است. رعنا با وجود اختلاف سنی ده‎ساله با پسرعمویش ازدواج می‌کند و نویسنده، پای زنی دیگر به نام مستانه را نیز به ماجرا باز می‌کند تا از او برای گرفتن اعتراف از رعنا استفاده کند. نوع این داستان‌پردازی به گونه‌ای نیست که خواننده را به طور شفاف و قطعی از حقیقت چرایی و چگونگی قتل‌ها آگاه کند و نویسنده گاهی با سرنخ‌ها و نکاتی که در لابه‌لای سطور گنجانده مخاطبش را برای گره‌گشایی به این سمت و سو هدایت کرده است.

حاجی‌علیان در شخصیت‌پردازی رمانش به گونه‌ای عمل کرده که رفتار رعنا به چشم خواننده استوار به نظر آمده و برای کردار او در روایت، دلایل قانع‌كننده‌ای می‌توان یافت. در واقع اینگونه به نظر می‌رسد که آنچه رعنا انجام می‌دهد انگیزه و دلیل معقولی داشته است. بنابراین رفتار پسندیده یا ناخوشایند شخصیت داستان از نگاه خواننده پذیرفتنی است و همین موضوع در کنار ریتم قابل قبول، زبان خوش و فرم خلاقانه، «پاپیلو» را به اثری خواندنی و شایستۀ توجه بدل کرده است.

تعلیق، وسیلۀ ایجاد جذابیت در یک داستان، فیلم‌نامه یا نمایشنامه است. ابزار جذابی برای ایجاد کشش در مخاطب که نویسنده از آن برای خواندن، شنیدن یا تماشای اثرش بهره می‌برد. حاجی‌علیان نیز به خوبی می‌داند که هیچ عنصر دیگری در روایت نمی‎تواند به‌ اندازۀ تعلیق، ضامن معتبری برای دنبال‌کردن داستانش توسط خواننده باشد. به همین دلیل با استفاده از این شیوه، علل گوناگون ارتکاب جنایت را روایت کرده است. چینش رویدادهای پی در پیِ رمان «پاپیلو» از نظم و ترتیب ویژه‌ای برخوردار است تا مخاطب را در یک مسیر مشخص روانه کرده و از رخدادی به حادثه‌ای دیگر بکشاند. خرده‌داستان‌ها و روایت‌هایی به هم پیوسته که آگاهانه و هوشمندانه در هم تنیده شده‌اند تا به آسانی کنجکاوی و اشتیاق خواننده را برای پیگیری ماجرا برانگیزند.

نمادپردازی و استفاده از نشانه‌ها، علاوه بر افزایش زیبایی داستان و گیرایی و جذب مخاطب به نویسنده کمک می‌کند تا داستانی چندوجهی ارائه کند. به این ترتیب، مخاطب بنا به سلیقه و علاقۀ خود از نمادها و کاربرد آن بیش از پیش لذت می‌برد. «پروانه» را در اندیشه و ادبیات نماد و نشانۀ مهر و دوستی می‌انگارند. جان‌سپاری و از خودگذشتگی پروانه نیز وقتی که خود را به شمع یا چراغ نزدیک می‌کند تا بسوزد و به نوعی پیش پای معشوق خود که همان روشنایی و نور است فنا و خاکستر می‌شود، همواره در ادبیات مورد توجه و تأمل بوده است. در برخی فرهنگ‌ها نیز پروانه را به سبب خروج از پوسته و سبک‌بالی نشانۀ از بین رفتنِ زندگی یا هدیه‌دادنِ آن دانسته‌اند. شاید پاپیلوی حاجی‌علیان نیز که در زبان سنگسری همان پروانه است، نمادی برای چنین برداشت‌هایی و ارتباط آن با ماجرای رعنا باشد.

در بخشی از داستان می‌خوانیم: «از چال فقط چند تا دست و پا و یک نیم‌تنه درآمد. از چال که درآمدند، مچاله شدند. دورشان رشته‌های سفیدی از ذوب بافت‌ها پیچید، آبی سرخ راه کشید بیرون و توی خودش غرقشان کرد. انگار پیله‌ای باشد، قرصک‌های شفیره سر می‌زدند تا زایده‌ها بالغ شوند، بال و پا و دهان بشوند، از چال سر بیاورند و به آسمان پرواز کنند. زن‌ها رنگ‌وارنگ بودند و کمال بی‌رنگ. سفیدک می‌زد. لکه‌های درشت سفید میان خال‌های کم‌رنگ با زایده‌های سیاه...»