غرب‌زدگی دیگر چیست؟

محمدامین حجازی، گروه تعاملی الف،   3991202001 ۱۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
غرب‌زدگی دیگر چیست؟

غرب کجاست؟ کجای این کج آیین قرن دیوانه؟ اندر قعر افسانه‌؟ آیا غرب مکانی جغرافی است شامل بعضی ملل، و یا آیا غرب سینما، علم، تکنیک و یا قدرت و استعمار است؟ غرب کجاست؟ محل غروب؟ محل غروب چه؟ غروب حقیقت، غروب شرف، غروب انسانیت، غروب واقیعت؟ یا طلوع علم، تکنیک، پیشرفت، توسعه، آزادی و رفاه؟ و یا چه؟ و چرا تندی کنیم علیه این غرب؟ یا چرا دوستی کنیم؟ مگر غرب کجاست که لایق تندی و دشمنی ما باشد یا دوستی و رفاقت ما؟ و غرب زده کیست؟ ما در کجای این تاریخ به سر می بریم؟ غرب زدگی چیست؟ غرب زدگی چطور میشود؟
وانگهی، آیا ایران می‌تواند از غرب گذر کند؟ آیا می‌تواند غرب را پس بزند؟ و یا اینکه ما در بهترین حالت هم غربی هستیم؟ و شاید که غرب زدگی چیز خیلی بدی هم نباشد.

برای بسیاری، نگرشی سطحی و ساده از غرب وجود دارد. غرب کدامین مکان است؟ یا کدامین تاریخ است؟ استاد داوری اردکانی، در کتاب برجسته خود ((دربارهٔ غرب)) در این باب پرسش می‌کند که غرب کجاست؟ غرب چطور جایی می‌تواند باشد؟ و رابطه ما با غرب چیست؟ و چرا باید غرب را شناخت؟ وانگهی غرب کجاست که تاریخ ما، انقلاب ما و هیاهوی ما حول آن می‌چرخد؟

وقتی از غرب می‌پرسیم، و یا وقتی می‌گوییم تکنیک و علم و تجدد برای غرب است، قدرت برای غرب است، عقل جدید و فلسفه جدید برای غرب است، می‌گویند چرا؟ مگر نمی‌شود شرق هم عقل داشته باشد و تکنیک، مگر نمی شود ایران هم علم داشته باشد؟ تکنیک که مخصوص یک قوم نیست چرا می‌شود، اما آن وقت دیگر ایران هم غربی است شرق هم غربی است تکنیک خود غرب نیست، ولی نسبتی با غرب دارد و کسی که تکنیکی و علمی و پرقدرت شود، او می‌شود غربی. غرب برای بسیاری یک مکان است و وقتی می‌گوییم ((مگر تکنیک برای غرب است؟)) درواقع غرب باز منظور اروپا و آمریکا است. اما غرب یک عالم است، یک دنیا با خاصیت‌های خود، چه خوب چه بد.

آری، استاد اندیشه، داوری اردکانی، راست می‌گوید. ما از غرب تقلید می‌کنیم و چون چلاقی لنگ لنگ دنبال غرب هستیم. نه توان او شدن را داریم و نه توان دست از او برداشتن. ما نیز می‌خواهیم قدرت داشته باشیم تا مثل غرب به او ظلم کنیم شاید چون کینه سال‌های سختی را از غرب داریم. ما نیز علم می‌خواهیم، طمع داریم، قدرت می‌خواهیم، اما سرنوشت ما مغموم است چون بجایی نیز نخواهیم رسید. برای ما اگر ضد غرب هستیم، درواقع غرب زده هم هستیم. چرا که می‌خواهیم غرب ثانی باشیم، و فقط غرب را از جایش به شرق نقل مکان بدهیم. همان اندیشه، همان عالم را به کشور خودمان بیاوریم. درک ما از این مسئله عاجز شده که اگر آن دنیا به دنیای ما بیاید، ما نمی‌توانیم باز خودمان باشیم، می‌شویم یکی مثل آنها.


غرب سمبل بشر فاوستی نیست، بلکه خود آن است. ((فاوست)) یک شخصیت داستانی است که روحش را به شیطان فروخت و بجایش قدرت و علم کسب کرد. به شرحی دگر، او اخلاقیات خود را کنار گذاشت و به علم و قدرت و تکنیک روی آورد. حال این سرشت و سرنوشت بشر جدید است. اما غرب از تجدد هم ریشه‌ای تر است. غرب از تجدد پرعمق تر است.

بشر هیچ انگار، بشر غربی بشری که همه چیز را جز نفس بشری، هیچ بداند. بشری که همه چیز را قابل تصرف می‌داند، و به همه چیز و همه کس تجاوز می‌کند و آنرا به زیر قدرت خود می‌کشد. طبیعت را ماده قابل تصرف خود می‌خواند، آنرا فقط برای خود می‌بینید و تمام چیزهارا جز خودش هیچ می‌انگارد. بشری که ((طاغوت زده)) نیست، بشری که خود ((طاغوت)) است بشری سراسر منحوس و منفور در تاریخ عالم، بشری سرگشته، بشری که سرشتش و سرنوشتش در نابودی است. بروید کنار، این بشر را ول کنید، او می‌خواهد نابود شود.


به کلام دکتر فردید، به این بشر، غرب زده مضاعف می‌گویند. این آدمی، در این عصر، درواقع آدم ((غربی)) تصور می‌کند که همه چیز را او توانش است، تعیین کند. به عبارتی دیگر، او اخلاق خود را، قانون خود را، فهم خود را، عقل خود را و همه چیز را از خودش درست می‌کند. او خود را در مقام خدا می‌بیند و دوست ندارد کسی به او بفهماند هیچ چیز نمی‌داند. طبیعت را در حد فهم ناقص خود کوچک می‌کند و چون افسانه‌ها و اسطوره‌ها، به علم پناه می برد اینجا علم اسطوره‌هایی بیش نیست. تصور می‌کنیم که علم ((بی غرض و مستقل)) است و این یک خیال باطل است.


آدم ((غربی)) تصور می‌کند که همه چیز را او توانش است، تعیین کند. به عبارتی دیگر، او اخلاق خود را، قانون خود را، فهم خود را، عقل خود را و همه چیز را از خودش درست می‌کند. او خود را در مقام خدا می‌بیند و دوست ندارد کسی به او بفهماند هیچ چیز نمی‌داند.

ما دچار کینه و کدورت هستیم نسبت به غرب. شاید به دلیل روزهای سخت استعمار شدن – گرچه ایران کاملا استعمار نشده – و یا روزهای سخت پرآشوبی که غربی‌ها ایرانی‌ها را می‌کشتند. به هر تقدیر، بسیاری از ما، از غرب نفرت داریم گرچه بسیاری نیز نداریم. اما کدام غرب؟ این غرب کجای عالم است؟ چه می‌کند؟

غرب‌زدگی مرکب، مثل جهل مرکب است غرب‌زده مرکب، کسی است که حتی نمی‌داند که غرب زده است. نیست انگار هستند اما به این نیست انگاری غافل هم هستند. چه بسا که غرب‌زده مرکب، تصور کند غرب ستیز است فکر کند که او نیز از غرب متنفر است و جز او است. اما نمی‌فهمد که او خود غرب‌زده‌ای مفلوک است. درواقع آنان سعی دارند بیشتر جای غرب را با مکان کنونی خودشان عوض کنند و تصور می‌کنند غرب فقط یک جغرافی است وگرنه قدرت و تکنیک و اینها که هر بشری می‌تواند بدست بیاورد. این نیز چون مشهورات عالم است و ریشه در مشهورات و مقبولات عالم دارد. تصور می‌کنند تا بوده همین طور بوده و خواهد بود.


جهان توسعه نیافته، خودش هم نمی‌داند کجای تاریخ است او از گذشته‌ای دور حکایت می‌کند و می‌خواهد خودش را پدر غرب جا بزند مدام از ((کوروش)) و ((داریوش)) می‌گوید تا عقده گشایی کند نمی‌فهمد که او هیچ جایی در این دنیا ندارد. دیگران هم بدون اعتنا به او از کنارش می‌گذرند. او دلش می‌خواهد مردم جهان به او دقت کنند، او را تعریف کنند، چون کودکی که تازه به دوران بلوغ رسیده او خود را بزرگ می‌بیند و این ناشی از خود کوچک بینی است چون می‌داند دردش چیست، خودش را می‌فریبد.


با موشک و تفنگ نیست که غرب شکست می‌خورد با حرکت‌های سیاسی نیز چنین اتفاقی نخواهد افتاد. این مردمان توهم تفکر برشان داشته آنان لنگ‌کنان پشت غرب افتاده اند، و به تمام معنا بیچاره هستند در هزارتوی تاریخ گمشده اند. خودشان را گوسفندوار با این و آن سرگرم می‌کنند. نمی‌دانند، که بودند، چه بودند و که می‌شوند و چه خواهند شد. همچنین رویای گذر از غرب دارند، مدام می‌خواهند بگویند بیایید از غرب بگذریم و درواقع در ادامه می‌خواهند بگویند بیایید ((اینبار ما به آنها زور بگوییم))

در کشوری که توسعه نیافته است – گرچه توسعه نیافتگی نیز شوخی ای بیش نیست، ولی در این ملل، سخن گفتن از غرب گاه بیهوده گاه ایدوئولژیک است. اگر به تمدن غرب نگاه کنی، کار تورا بیهوده می‌خوانند و می‌پرسند (( این حرف ها چه سودی دارد؟)) و اندیشمند اگر چنین تفکر کند، دیگر اندیشمند نیست یا شاید هم از غرب بگویی چون اروپا و آمریکا و بدان‌ها یا بتازی یا دفاع کنی، که هر حالت نوعی ملعبه ای بیش نیست.

شاید به همین جهت باشد که می‌گویند غرب‌زدگی همان غرب‌گرایی نیست. ولی من باور دارم خبری از غرب گرایی در ایران نیست. چرا حتی غرب‌گرا نماهایش هم، بی‌سواد و بی‌خبر از غرب حقیقی هستند. اما از طرفی، در باطن ما، چیزی دیگر از جنس متعال وجود دارد. ما دلمان بخواهد نخواهد، مخالف باشیم موافق باشیم، نگرش‌هایمان به بیشتر چیزها نگرشی است برگرفته از سنت خویش، بی‌تاثیر از اسلام و هنر اسلامی نیستیم. بی تاثیر از جامعه نیز نیستیم. اما اسلام دینی نیست که در غرب تحلیل شود و در آب حل شود، اسلام با غرب می‌جنگد، با تجدد و تکنولوژی می‌جنگد، و تو در این میان حداقل فرصت انتخاب را داری، یا به قول سهراب سپهری شاید کار ما این باشد که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم.