رجاله چگونه شاه شد؟ + تمام قسمتها پاسخهای دکتر رحیم پور ازغدی به پرسشهایی درباره حکومت رضا پهلوی

سیاسی،   3991125074 ۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

به گزارش الف بمناسبت سوم اسفند ، سالگرد کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و گماشتن دیکتاتور رضا پهلوی برایران، سلسله پرسش وپاسخهایی در این باب از امروز در سایت ( رحیم پور دات آی آر ) منتشر می شود. همه مفاد این گفتگو عینا مستند به اسناد وکتب منتشره داخلی وخارجی ناظر به عصرتاسیس رژیم پهلوی است. آنچه میخوانید متن تمام قسمتهاست که تجمیع شده است.

پاسخهای دکتر رحیم پور ازغدی به پرسشهایی درباره حکومت رضا پهلوی

اینک بخش نخست:

س۱ ) رضاپهلوی را ازهمان ابتدا  غالبا به صفت خشونت وقلدری میشناختند. اوچگونه وارد نظامیگری شده بود؟

ج)  این شخص از نوجوانی ، به عنوان نظافتچی اصطبل و دربان،  خادم سربازان روس  و قزاق ها  بود ، از طریق  دائی اش  ابوالقاسم بیک که اوهم نوکر  قزاقخانه بود. اینها خانوادگی ، در مشاغل پایین  ارتش قاجار و تحت فرمان افسران روس بودند. میدانیدکه  اواخر دوره قاجار ،  ایران دیگر ارتش مستقل ملی نداشت و هر بخش از نهادهای حاکمیتی تحت عنوان اصلاحات و پیشرفت ، تحت فرمان مستشارانی از کشورهای گوناگون اروپایی بودند ولی عمده ترین بخش نظامی ، قزاقها بودند که فرماندهی آن ، مستقیما منصوب تزار روسیه بود.

س) پس چگونه انگلیسیها باهمین سپاه قزاق بعدهاکودتا کردند؟ دست انگلیسیها بود یا روسها؟

ج) روسی و تحت امر افسران تزاری بود اما بعداز انقلاب شوروی و فروپاشی تزاریزم روس بدست کمونیستها ، انگلیسیها درایران کنترل آن را دردست گرفتند و کودتای ۱۲۹۹ را باهمین نیرو که از کنترل روسها خارج شده بود ،توسط عواملی چون رضا خان عملی کردند.  روسیه ، گرفتار فروپاشی و انقلاب کمونیستی و از صحنه سیاسی و نظامی ایران  موقتا خارج شد.
  یعنی حدود۴۰ سال پس از تشکیل سپاه قزاق بدست روسها ، در اولین فرصت، انگلیسیها با همین سپاه ، سلطنت قاجار را به پهلوی، تبدیل کردند. درآن دوران عملا  روس و انگلیس ، کشور را مدام دست بدست میکردند. فرماندهان ارتش ایران ، افسران روس و دست نشانده  تزار روسیه  بودند و حقوق خود را از شاه ایران می گرفتندو بعد از سقوط تزار ، این ارتش، آلت دست لندن شد.

س) رضاخان درسپاه قزاق چه نقشی داشت؟

ج) عرض کردم در نوجوانی مثلا سیزده چهارده سالگی  در کنار دایی خود در قزاق خانه پادویی و کار سرپایی می کرد. بعدها در نیروی پیاده  استخدام شد و سالها بعد با وساطت و پارتی بازی ملیجک دربار ناصرالدین شاه توانسته در فوج سوادکوه استخدام شود .
مدتی هم از نگهبانان درب شمس العماره بود.  


س)  پدرش  هم ظاهرا ازنگهبانان دربار ناصرالدین شاه بوده است.

ج) دقیق نمیدانم.  اما یک عکس از پدر یا ناپدری اش دیده ام که با سلاح،  بالاسر میرزارضای کرمانی در زنجیر وپیش از تیرباران او ایستاده است. میرزا ازشاگردان سیدجمال بود که شاه را زد. شاه در جشن پنجاهمین سالگرد سلطنتش ،  برای کسب مشروعیت مذهبی با تبلیغات وسروصدا به زیارت حضرت عبدالعظیم ع رفت . ظاهرا وقتی سر قبر یکی از معشوقه هایش بنام جیران میرود ، با گروهی از مردم که  در اعتراض به مظالم حکومت  از چند ماه قبل ، در حرم، تحصن کرده و  بست نشسته بودند، مواجه میشود . میرزا رضای کرمانی از مریدهای سید جمال الدین اسد آبادی هم در فرصت استثنایی که شاه از میان کاخ ها و گارد های خود بیرون آمده، اورا هدف گلوله قرارمیدهد و اعدام میکند. یکی از نگهبانانی که میرزا رضا را  به زنجیر کشیده ، داداش بیک  است که با تفنگ ، بالای سر اسیر ایستاده و عکس یادگاری برداشته و زیرش نوشته پدر رضاخان است.  پدر و پسر اهل ‌مشروب وتریاک بودند.  داداش‌بیگ ها اصولا  ایرانی هم به حساب نمیامدند  و پسوند "بیگ" ، مازندرانی نبود بلکه از گرجستان و قفقاز بود . 

 رضا خان در دوره مظفرالدین شاه ، مثلا بیست ساله بوده است.  اکثر قزاق ها ، زورگو و منفور مردم بودند. هر جا می رفتند، اموال مردم را می خوردند و می شکستند و شرارت می کردند و صورت حساب نمی پرداختند و معمولاً قهوه خانه ها و کاروانسراها به قزاق های ایرانی و فرماندهان روس آنها باج می دادند و از دست آنها شاکی و البته بی پناه بودند .
 رضاخان در جوانی از این قبیل شرارت ها و تجاوزات یا شرب خمر و بدمستی و باج گیری و قمار بازی و این قبیل لات بازی ها  زیاد داشته ، این تیپ شوشکه کش ها، شرور و لات منش جلوی مردم بیچاره بودند و نزد فرماندهان روس خود ، ذلیل بودند. اوهم برای سربازان و رده های پایین تر، خشن و بد رفتار بوده و برای گرفتن درجه در سپاه قزاق و بدست آوردن دل افسرها ، هر کاری میکرده است.

هویت رضاپهلوی همیشه به نوع سلاح سازمانی اش بود. شخصیتی نداشت ، عاملی فرمانبر و المامورمعذور که شهرتش همان  "رضا شصت تیر"  و بعدها "رضا ماکسیم" بوده است. درواقع، همیشه در حکم یک شماره سلاح بوده است.


چگونه رجاله، شاه شد (۲)

(هرجا خشونت و خیانت است ، رضا شصت تیر هست)


س) رضا پهلوی ، زمان نهضت مشروطه ، کجاست و چه می کند؟ زندگی شخصی اش چطور بوده؟ چه میکرده در عصر مشروطه؟

ج) چاکری می کرد، مردم را میزد و مزد و درجه و اضافه حقوق می گرفت و وضعش که بهتر میشد هرچندوقت، یک زن تازه میگرفت. اولین ازدواجش دراین دوره بوده است.

س) مگر چند ازدواج داشته؟

ج)  غیر از روابط پنهان با بعضی زنان که گاه سالها بعد فرزندی محصول این روابط پیدا شده که ادعا میکردند بچه اوهستند( دست کم، سه مدعی ، که توسط رژیم باپول یا زور ،مجبوربه سکوت شده بودند و بعد افشا شد)  علاوه برآن،  او پنج ازدواج علنی داشته است. در چهار زن او که اختلافی نیست .
در شغل نظامی گری اش هم ، ایشان حکم یکی از چماقهای دربار قاجار راداشت که زمانی تحت امر افسران روس ،مشغول تعقیب و سرکوبی مشروطه خواهان بود وبعدها هم آلت فعل انگلیسیها در سرکوب ملتش.
در دوران محمدعلی شاه و قلع وقمع مشروطه خواهان  ، رضاپهلوی درخدمت ارتشی است که سر مجاهدان را  از بدنشان جدا می‌کردند و در توبره به تهران می فرستادند . هرجا خبری از  کشتار آزادیخواهان بود سروکله اش پیدا بود.
در محاصره تبریز علیه ستارخان وباقرخان،  فرمانده مسلسل چی هاست. درکشتار انقلابیون جنگل و میرزا کوچک ، دستش بخون مجاهدان آلوده است ، در سرکوب نهضت کلنل تقی خان پسیان در خراسان و خلاصه هرجا جنایت وآدمکشی هست او هست. شیخ محمد خیابانی به دست همین نیروی قزاق به شهادت رسید در ماه هایی که رضاخان فرمانده کل قزاقها و آماده برای کودتای لندن می شد.
عرض کردم  ابتدا سالها برای دربار و روسیه، هموطنانش را میکشت ، سپس سالها درخدمت انگلیسیها کشتار کرد تا ایران را به کنترل کامل آنهادرآورد. در همین حصر اقتصادی ونظامی تبریز ، چه کسانی یاران ستارخان و باقرخان را در سرمای زمستان با پای برهنه در بیابان می‌ بردند و اسیران را سر می بریدند؟ رضاخان ،یک عمر  در سپاه استبداد و استعمار، خون ریخت تا عاقبت، بعنوان گماشته غرب درراس رژیم جدید استبداد قرارگرفت. 

س) بالاخره چگونه توانستند تبریز را سرکوب کنند؟ و رضا پهلوی چکاره بود؟

ج) نتوانستند. حدود یک سال، شهررامحاصره وتحریم و بمباران کردند اما جبهه مقاومت ازهم نپاشید. یک دنیا جنایت علیه مشروطه خواهان کردند اما نتوانستند . ستار و باقر وبقیه مجاهدان مقاومت مردمی، شهررا علیرغم یازده ماه گرسنگی حفظ کردند.

س) ستارخان و باقرخان چه تیپ رجالی بودند؟ این دو سردار، ازجمله نمادهای انقلاب مشروطه شده اند اما در تبلیغات بعضی گروههای مثلا ملی گرا یا چپ و....، مورد استفاده های شبه روشنفکری جریانات متعارضی قرار گرفته اند.

ج) این بلا بر سر تحلیل کل نهضت مشروطه آمده است و تحریفهای تبلیغاتی و سیاسی ایدئولوژیک متعددی در مورد آن اعمال شد. به یک حرکت دینی و مردمی  برچسب های دروغ غیردینی و شبه روشنفکری غربی زدند .
ستارخان صریحاً و به تکرار اعلام می کرد که به فتوای مرجعیت نجف از جمله آخوند خراسانی وارد جهاد شده و دست از نبردمقدس علیه اشغالگران خارجی و استبداد حاکمیت بر نخواهد داشت. بعدها هم یعنی پس از باصطلاح پیروزی صوری مشروطیت،  به دست همان جریان نفوذی در مشروطه خواهان در تهران، مجروح و خلع سلاح و سپس شهید شد و پیکرش را به وصیت خودش به کربلا و حرم سیدالشهدا علیه السلام بردند. قاتلان ستارخان، همان قاتلان شیخ فضل الله نوری یعنی امثال یپرم خان ارمنی ، تروریست اسلام ستیز بودند.
 باقرخان ، کسی است که پس از حماسه تبریز و پس از خیانت درپشت جبهه مشروطه خواهی، درجنگ جهانی اول با نیروهایش در کنار نیروهای مسلمان ایرانی و عثمانی به جهاد علیه روسیه و انگلیس در ایران و عراق رفت و در مسیر بازگشت ظاهراً توسط نفوذی ها به شهادت رسید .
عرض می کردم چگونه رضاخان همه جا در صف دشمنان آزادی واستقلال کشور بوده است.
  در عملیات علیه قیام اسلامی تبریز، رضاپهلوی فرمانده واحد مسلسل قزاق ها علیه جنبش بود و بحدی شهر را در محاصره و تحریم و قحطی و گرسنگی نگاه داشتند که زیر آتشباری ،  مردم مظلوم یونجه می خوردند تا از گرسنگی نمیرند اما در برابر محاصره و بمباران و قحطی و بیماری و سرما و خیانت و اشغال، با استناد بحکم مرجعیت شیعه مقاومت کردند و تسلیم نشدند . 

س) گفتید اشغال، بنظر میرسد ارتش روس وانگلیس در ایران از نهضت مشروطه، سوئ استفاده درجهت اشغال کامل کشور کردند، نه ؟

ج) انگلیس و روسیه که بخش‌های مهمی از خاک کشور را ازقبل، اشغال کرده بودند و در حکومت هم نفوذ جدی داشتند. اماپس ازمشروطه درپشت جبهه بعضی جریانات مشروطه خواه هم کاملا نفوذ داشتند.ضمنا فراموش نکنید که جنگ جهانی اول و همین طور کشف نفت در ایران و فروپاشی دو امپراتوری در همسایگی ما یعنی روسیه تزاری و عثمانی، همه اینها نقش اساسی در آنچه بر سر ایران و قیام مشروطیت آمد، داشتند.

س)  آمریکایی‌ها چه؟

ج) هنوز نه بطورجدی. آنها تازه سروکله شان پیدا شده بود و هنوز فرصت حضور وظهور علنا استکباری درایران نیافته بودند وتظاهر رسمی آنهاچیز دیگری بود.مثلا درهمین تبریز ، هوارد باسکرویل آمریکایی که مبلغ مسیحیت بود و آموزشهای ویژه نظامی وسیاسی دیده بود و داده بود و در پوشش فعالیت آموزشی در تبریز بعنوان یک پروتستان تبشیری و معلم مدرسه مموری  فعالیت می‌کرد و یادتان نرود که کسروی را همین تیپ ها ابتدا کشف و حمایت کردند، در محاصره تبریز کشته شد . بعید است چنین نمونه هایی واقعا نگران ایران بوده باشند. بالاخره آمریکایی ها خیلی دیرتر از انگلیسی ها و روس ها رسیده بودند  و باید در آشوبهای  ایران و منطقه راه هایی برای نفوذ آینده می یافتنند ویافتند. راجع به همین آدم هم قضاوتی ندارم ولی از او یک مجاهد آمریکایی مشروطه خواه  ساخته اند! او درتبریز ، باتبلیغ تاریخ اروپا وآمریکا فرهنگسازی میکرد و میکوشید بچه مسلمانها را  مسیحی کند. اما آمریکا آنوقت هنوز محتاط و پوشیده عمل می کرد و دوچهره بود.

عنوان "پهلوی" و رضاشاه کبیر از کجا آمد؟ / 3
 
 

س) پرسیده اند عناوین "پهلوی" و رضاشاه کبیر ازکجا آمد؟

ج) این "پهلوی"، ماجرا دارد. اینها ایلیاتی و از ایل پالانی درمنطقه سوادکوه بودند . درواقع، رضا پالانی بود. خود او تاوقتی انگلیسی ها اورا بالا آوردند، اصلا کلمه پهلوی را نشنیده و معنای آن را نمی دانسته است.
کلمه "پهلوی" را از سفیر انگلیس و از آلمانی ها ، و هر یک به دلیلی ، شنیده و این نام فامیلی ، پیشنهاد آنها بوده است.
 سفیر آلمان در خاطراتش نوشته هرتسفلد در ایران روزی با رضا شاه ، از "پهلوی" می گوید. او میپرسد: پهلوی چیست و  چه معنایی دارد ؟  برایش توضیح می دهند که پهلوی ، زبان فارسی قدیم قبل از فارسی دری بوده و بعدها به ساکنان خراسان به همین دلیل ، "پهلوی" هم اطلاق شده ، اما اینجا یک شباهت صوری ولفظی بهانه ای شد که از پالانی به پهلوانی و به پهلوی ، نقل وانتقال !! صورت بگیرد.

جالب است که بعدها آلمان هیتلری برای جذب رضاخان از اردوگاه انگلیس به اردوگاه آلمان ، مقوله نژادآریایی را با این رویکرد ، مطرح کرد که مثلا با آلمان ها از یک نژادید و متحدشوید که البته ریشه علمی و تاریخی ندارد. خود آلمان ها هم درواقع ، قبول نداشتند که ایرانیان هم از نژاد آریایی باشند. هیتلر ازدواج آلمانی های خالص ! را با اقوام و نژادهای متعدد ازجمله ایرانیان هم ، ممنوع کرده بود بنابراین طرح نژاد آریایی ، در یک دوره ، محمل تبلیغاتی جهت نفوذ نازیها در ایران و در رقابت با انگلستان شد اما در پروژه اصلی،  کار، کار انگلیسیها بود که بویژه درسالهای پس از کودتا به بحث "آریایی و پهلوی "و... ازمنظر دیگری و در جهت ایدئولوژی سازی برای رژیم کودتا و اسلام ستیزی و قطع رابطه مردم ایران با فرهنگ قرآنی وزبان عربی با پوشش گفتمان "ایران باستانی" دامن زدند. مهم این بود که "رضاخان پالانی" ، ناگهان "رضاشاه پهلوی" شد. در هر صورت ، طرح "ایران باستان" و نامگذاری "پهلوی" ، ازسوی سفارت‌های غربی ومستشرقین مستعمراتی  و کاملا سیاسی، طراحی شد.

حتی وقتی هنگام صدور شناسنامه  معلوم شد قبلا شخص دیگری این فامیل را انتخاب کرده و بنام محمود پهلوی ،ثبت شده، رضاخان دستور داد نام این شخص باید تغییر کند و محمود پهلوی، تبدیل به محمود محمود شد که ظاهرا کارمند دولت بوده و جایی خواندم بی ربط با آن محمود محمود رمان نویس نیست.  

یعنی نامهای پالانی ،  پهلوانی ، پهلونژاد ، همه سیاسی و مورد حساسیت و کنترل حکومتی قرار گرفت زیرا تبدیل "پالانی" به "پهلوی" ، جزئی از پروژه ی "ایدئولوژی سازی" انگلیس برای تئوریزه کردن "سلطنت جدید" ، و  لازم بود یک "نسب نامه" ی دروغین با جعل تاریخی دست و پا شود.

آیا رضاخان، ایرانی الاصل بود؟! / 4

 
س) بالاخره لندن درجهت ایدئولوژی سازی ایران باستانی، آیا توانست اصل ونسب اصیل آریایی برای رضاخان دست وپا کند؟ 

ج) میخواستند اورا به ساسانی و هخامنشی بچسبانند . ایران باستان، پیشکش ، حتی به ایران زمان کودتا هم وفا نکرد. یعنی درآن زمان ، رضا خان اصلا ایرانی عادی هم بحساب نمی آمد. چون والدینش اهل قفقاز و گرجستان بودند که از مدتها قبل دیگر ربطی به ایران نداشتند. 

بعلاوه در شناسنامه و زندگی خانوادگی پالانی ابهامات بسیاری وجود دارد بحدی که واقعا ریشه خانوادگیش چندان معلوم نیست ، بجز اطلاعاتی جسته گریخته مثل اینکه اولا خانوادگی ازدونسل قبل ، تقریبا همه دررده های پایین قزاقخانه تحت امر روسها بوده اند.
پدر بزرگی بنام مرادعلی داشته که خودش و همه هفت ،هشت پسرش، چراغعلی وعباسعلی یاعباسقلی ( که پدر رضاخان بوده)و...، همه خانوادگی  در خدمت قزاقخانه قاجار بوده اند. 

ثانیا خودش از کودکی، تحت فشار اختلافات شدید فامیلی و خانوادگی بوده و بی ریشگی چنان عذابش داده که درخاطرات شیخ الملک اورنگ میگوید رضاخان بارها میگفت من هرگز چیزی به نام محبت پدر و مادر وخانواده و فامیل درهمه عمرم ندیدم. 

بی پدری و اذیت فامیلی و طرد و عقده و احساس کمبود در کودکی و سپس توهین وتحقیر و امر ونهی افسران خشن روسی ازنوجوانی ، این آدم با اینها بزرگ شده و همین بی عاطفگی ها بعد خودرا  در بیرحمی وخشونت اوعلیه مردم ایران بروز داده است.  

مثلا روزی صحبت از تخریب قبرستان حسن آباد میشود و میشنود که میگویند مادر اعلیحضرت آنجا دفن است و نباید خراب شود. رضاخان با عصبانیت گفته بود قبرش را خراب کنید، من کاری به قبر او ندارم.

در مورد پدرش هم ابهامات زیادی است بخصوص که  شباهت اسمی و ریشه ای بین پدر اول و پدر دومش بود. یعنی مادر رضاخان در ازدواج مجددش هم با یکی دیگر از مهاجرین قفقاز ازدواج کرد که نام دقیق او هم معلوم نیست اما ظاهراً به او هم داداش بیک می‌گفتند و این تشابه اسمی بین شوهر اول و دوم ایشان مشکلاتی درتاریخنگاری ایجاد کرده است.

س) پس اصالتا مازندرانی هم نبودند و درواقع، پدر ومادر رضاخان ، هردو عملا غیر ایرانی محسوب میشوند؟ 

ج) طبق این اسناد، بله، اهل قفقاز وگرجستان بودند و به ایران مهاجرت کرده بودند ولی بلحاظ جغرافیای سیاسی منطقه  و تقسیمات کشوری، نسب پهلوی از طرف پدر و مادر، ایرانی محسوب نمی‌شد. در اسناد لانه جاسوسی هم درمورد پدرو مادر او و شوهر دوم مادرش واینکه این خانواده دسته جمعی برای معاش خود، در قزاقخانه و زیردست روسها بزرگ شده اند اظهاراتی شده است. پدرش از داداش بیگی های قفقاز بود که حتی نام دقیقش معلوم نیست . بعضی عباسقلی گفته اند. مشهور بود ک  شعر ایرج میرزا هم در تعریض به رضاشاه، ناظر به او بوده است :

داشت عباسقلی خان پسری 
پسر بی ادب و بی هنری 
هرچه می دادند می گفت کم است
مادرش مات که این چه شکم است ؟

ذکری از برادر وخواهران تنی وناتنی او هم بنام دودورخانم و نبات خانم و....آمده است.

س) مشکلات خانوادگیش چه بود؟ 

ج) خیلی درهم وبرهم بودند. از پدر بزرگ رضاخان که زنان متعددی داشته و ازجمله خانمی قفقازی را صیغه کرده که هفتمین پسرش، همان عباسقلیخان یعنی پدر رضاخان شده است . سپس نوبت به  پدر رضاخان رسیده که او هم زنان زیادی داشت و تضادهای فامیلی شدیدی میان اولاد اینها بوده که به عقده هاو اختلافات و درگیری و انکار نسب و امثال اینها انجامیده است.

س)  ازمیان ازدواجهای پنهان و ارتباطات غیررسمی متعددی که پدر رضاخان داشته ،  مادر او نفر چندم بوده است؟

ج) نشمردم ولی در اسناد لانه جاسوسی امریکا از جمله سندی در مورد خانواده رضاخان  به واشنگتن گزارش می دهد که پدر رضاخان دست کم با پنج زن بوده و  ازآنها سی و سه فرزند داشته و این حداقل آمار زنانی است  که پدر رضاخان داشته است. 

س) خود رضاخان هم که گفتید بنوبه خود، علاوه بر پنج زن علنی ، با زنان متعددی ارتباط داشته است. بعد هم محمدرضا  که علاوه بر سه ازدواج علنیش با دهها زن رابطه داشت. خاطرات علم هم نمونه های جالبی ذکر کرده است. نسل به نسل، ظاهرا خیلی زنان را دوست داشته اند. اما پدر رضاخان و مادرایشان که اهل گرجستان بود ، چگونه قفقازی و گرجی در ایران بهم رسیده اند؟ 
 
ج) این مناطق ، دیگر ربطی به ایران نداشتند اما رفت و آمدها برقرار بود. پدررضاخان ،سابقه دلالی زنان زیبای گرجی هم داشت.  درمواردی دلالی زن برای حرمسرای ناصرالدین شاه کرده و ازجمله یک دختر گرجی را به دربار قاجار هدیه کرده و سکه جایزه گرفته است .در خاطرات سلیمان بهبودی آمده که برای همین دختر گرجی در حرمسرای شاه، اتفاقاتی می‌افتد که باعث میشود کتک مفصلی هم از دربار بخورد چون باعث افتضاحاتی در حرمسرای شاه شد.

خود رضاخان، مثلا وقتی درجه سرگردی از افسران روس قزاق گرفته بود در همدان و کرمانشاه و کردستان ، المامور معذور بوده و در همین سال ها  در مناطق مختلف با زنان متعددی ارتباط داشت و بجز فرزندان شناخته شده و مشهورش کسانی پیدا شدند که به‌تدریج، قبل و پس از انقلاب، ادعای فرزندی رضاخان را کردند مثلا یکی از موارد قبل از انقلاب ، جوانی ۳۵ ساله کاملاً شبیه رضاخان بود که دهانش را بستند و با تهدید و پول و یک مسکن در کرج و حقوق ماهیانه به او حق السکوت دادند . یکی از نمونه های پس از انقلاب هم خانمی به نام صدیقه بود که ادعا کرد دختر رضا خان است و نامه برای امام خمینی نوشت و مدارکی در جهت اثبات این نسبت هم ارائه کرد.

موارد متعددی بجز چهار،پنج ازدواج‌ علنی رضاخان، از زنان دیگری ، فرزندان دیگری گمنام داشته است . راست ودروغ ، حدود ۵۶ نفر قبل و پس از انقلاب به تدریج پیدا شدند و ادعاکردند که فرزند رضاخان بودند و مدارکی ارائه می‌دادند البته مواردی هم قابل اثبات نبود اما اجمالا معلوم بوده که رضاخان در آن سال ها بیکار نبوده است.



توهم ارتش مدرن شاهنشاهی / 5

 
س) ماجرای ارتش مدرن که میگویند انگلیسها پس از کودتا برای ایران و رضا خان درست کردند و جزئ خدمات رضا پهلوی می شمردند چیست؟

ج) جنوب ایران ، تحت اشغال انگلیسیها و شمال کشور در اشغال روسیه تزاری است. ارتش رسمی ایران زیردست افسران روس بوداما باسقوط رژیم روسیه درانقلاب بلشویکی ، انگلستان توسط عواملش چون رضاپالانی ، فرماندهی سپاه ایران را دردست میگیرد و با همان ارتش، درایران کودتا میکند و بر کشور ما بطورکامل مسلط میشود، سپس ارتش ایران را منحل ومتلاشی میکند و ارتش جدیدی را تحت فرماندهی افسران انگلیسی سازمان میدهد و با آن برکل کشور مسلط میشود، رژیم جدیدی برسرکار میاورد و همه پاره قدرتها و مقاومتها را سرکوب میکند.  رضاپالانی در همه این خیانتها عامل اجرایی لندن است و عناصر خائن دیگری چون ضیا طباطبایی و محمدعلی فروغی و تقی زاده و داور و تیمورتاش و اردشیرریپورتر و شبکه فراماسونی در پروژه ایران فروشی ایفائ نقش میکنند . نهایتا انقلاب مشروطه ، درکوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران، بطور کامل شکست میخورد و استعمار واستبداد، بیشتر و گستاخ تر از قبل بر ایران مسلط میشوند. بنام ارتش مدرن و نظم وامنیت، بیش از ۲۰ هزار انسان درکمترین آمار زیرچکمه های انگلیسی رضاخان ، له شدند.عشایر لرستان و بختیاری و کردستان و خوزستان وآذربایجان و گیلان و مازندران و.. ببهانه های گوناگون سرکوب وقتل عام شدند. ارتش مدرن رضاخان فقط کشتارداخلی میکرد، اما هرگز دربرابر دشمنان خارجی واشغالگران نایستاد. اولین وتنها تجربه اش برای دفاع ازخاک ایران، فرارذلیلانه و فروپاشی کل آن ارتش باصطلاح مدرن ظرف یک روز در برابر اشغال ایران در ۱۳۲۰ بود. این بود ارتش مدرن ایران پهلوی! که عملا شاخه ایرانی ارتش اشغالگر انگلیس بود.

س) چگونه است که دردوره ای انگلیسیها با بعضی عشائر جنوب و غرب علیه دولت مرکزی کارمی کردند اما بعد حامی دولت مرکزی  علیه عشائر شدند؟

ج) آن همکاری با بعضی عشائرمسلح مربوط به قبل از کودتا ودرجنگ قدرت با روسها در اواخر دوره قاجار برای حفظ مناطق اشغالی جنوب و به ویژه تسلط بر منابع نفتی ایران بود. سیاست بلکه خباثت دائمی انگلیس ، "زندگی درشکاف زخمها و اختلافات داخلی ملتها " است. با استفاده ابزاری متقابل  از  دولت های مرکزی  و  نیروهای محلی علیه یکدیگر کارش راپیش می برد.  ماجرا این بودکه بعضی خان های بعضی ایلات و عشایر جنوب و غرب که گاه با دولت مرکزی حتی پیش از مشروطه ، دشمن و گاه دوست بودند، بویژه پس از کشف نفت در جنوب و هنگام اشغال ایران ، مورد توجه  بیگانگان قرار گرفتند‌. انگلیسی ها با تک تک قبائل وایلات رابطه برقرار میکردند و بعضی سران عشائر را میخریدند و با اهرم آنان از دولت مرکزی امتیاز میگرفتند ، اما پس از کودتای رضاخان که حکومت مرکزی بطور کامل به کنترل لندن درآمد ، سپاه قزاق را منحل کردند و ارتشی سراپا تحت فرمان افسران انگلیسی  تشکیل دادند و اینبار دولت مرکزی را بدست رضاخان بجان همان ایلات و عشائر مظلوم انداختند وهمه را سرکوب کردند.

س) انگلیسیها در رضا خان چه دیدند که یک آدم بیسواد را انتخاب کردند و چرا او؟

ج) نمونه هایی از تحلیل شخصیت رضاپالانی در اظهار نظر سفرای اروپا بخصوص انگلیس میتوان دید وقتی که مشغول تهیه لیستی از نظامیان ایرانی میان افسران قزاق برای پروژه های خود در ایران بودند و اورا "شخصی مناسب برای بزن وبکوب ، هیکلی و خشن ، دارای روحیه درندگی، بی سواد و درعین حال،  آماده بکار و بدردبخور" معرفی کرده اند .در اسناد سفارت انگلیس  او را شخصی "با خوی پادگانی و چشمانی که اثری از گذشت در آن نیست و روحیه دسیسه گری که بدرد کار ما میخورد"، تعریف کردند.
جرج آپتون نویسنده "نگرشی بر تاریخ ایران نوین"  و ریچارت استوارت در کتاب "آخرین روزهای رضاشاه" ، نقل های مستندی دراین باب آورده اند مثل اینکه  او را  "یک نظامی متکبر و بی رحم دربرابر سربازانش ، پراگماتیست ،بدون اصول اما خشن و صریح اللهجه در حد دریدگی و دارای قدرت پنهانکاری، بدون هیچ دلبستگی به آزادی و بکلی بیسواد و ناآشنا با مفاهیم علمی و اجتماعی و دارای نوعی‌ احساس حقارت شدید در برابر اروپایی ها" ارزیابی کرده اند که معتقداست باید با اروپایی ها هماهنگ شد تا مسخره نشویم !

 او برای آلمان ها و چندسفارت دیگر اروپایی هم دربانی وخدمتگزاری کرده بود و در بله قربان گویی، موردتوجه آنها هم بود.

 پالانی ، وحشی اما بشدت فرصت طلب هم بود و از ضعف و انفعال احمد شاه قاجار و از نگرانی علما ومردم نسبت به عواقب مشروطیت و نارضایتی عمومی از هرج و مرج و ناامنی و از تمایل بیگانگان به نفوذ بیشتر در ایران ، از همه این ها آگاهانه سوء استفاده کرد تا مجموعا قدرت های بیگانه به او متوجه شوند.  بعد از کودتا هم برای جلب رضایت کامل انگلیسی ها اطاعت محض میکرد تا یکی یکی همدستانش درخیانت به ایران  از فروغی وداور وتیمورتاش و.... همه را پس از انقضای تاریخ مصرفشان، کشت یا وادار به خودکشی ویا خانه نشین کرد.پس از استقرار کامل هم مذهبی نمایی و دموکرات نمایی را یکجا کنار گذارد.

همه مخالفان و منتقدان را وحتی رقبا وشرکا را حذف کرد و حتی نزدیک ترین عواملی را که در کودتا به حاکمیت او کمک رساندند به تدریج که تاریخ مصرفشان به پایان می‌رسید بروش های خشن و توهین آمیز ،یک بیک  دور انداخت .کاری که ۱۲ سال بعد و پس از کودتای دوم غربیها که پسر خائنش پهلوی دوم را بر سر کار آوردند، عینا تکرار شد.

 


رضا شاه، بارکشی برای لندن، چشمک برای هیتلر /6

 

س) ماجرای نزدیکی رضاشاه با هیتلر  چه بود که بعدها یکی از علل عزل او در۱۳۲۰ و نصب محمدرضاشاه توسط انگلیسیها و آمریکاییها به پادشاهی شد؟

 ج) میدانید رضاخان از نوجوانی،  در ارتش ، عادت به فرمان گرفتن از فرمانده خارجی داشت. ابتدا افسران روسی قزاقخانه وبعد افسران انگلیسی، و در دوره های پیاپی نگهبانی برای سفارتخانه های اروپایی راتجربه کرده بود‌و این اطاعت پذیری برای او عادی بود. منتهی یکبار در انتخاب ارباب اشتباه کرد و نتیجه اش راهم دید.
در یکی دو سالی که هیتلر برق آسا پیشروی و کل اروپا را فتح کرد و بسوی شرق در قلب روسیه پیشروی کرد و تقریبا به مرزهای شمالی ایران ودریای خزر رسید، رضاشاه گمان کرد کار یکسره شده و حتی وسوسه شد اربابش راعوض کند و کمی بطرف آلمان وفاشیستها غش کرد.
البته دردوره قاجارهم یکی دو سال نگهبانی سفارت آلمان در تهران و پادویی آنها را کرده بودو رضایت نامه ای هم از آلمانها داشت که جزئ افتخاراتش بارها ازآن یاد کرده و شاید مقداری سمپاتی هم یافته بود چون آلمانها برخلاف برخوردهای تحقیرآمیز و اشغالگرانه روسها و انگلیسیها ، کمی مودبانه تر برخورد میکردند یعنی بدنبال جذب آدمها در مراحل آغاز نفوذ بودند. 
 بعدها رضاشاه گرچه دست نشانده انگلیس است اما به توهم پیروزی هیتلر کمی به آلمان ها نزدیک شد.
 اوضاع اقتصاد ایران تحت فرمان لندن هم خیلی خراب ودرخطرسقوط بود. یک هیئت عالی اقتصاددان های آلمانی و تئوریسینهای اقتصادی هیتلر  به تهران آمدند و پس از بازدید از مؤسسات اقتصادی و بررسی آمار و ارقام  بانک ملی ایران، الگویی برای اصلاح ساختار ادارات به ایران پیشنهاد کردند. انگلیس دید آلت فعل خودش و آدمک « آیرون‌ساید»  یعنی شاه ایران مستشاران آلمانی راهم می پذیرد.شرکت خطوط هوایی آلمانی یونکرس، اولین شرکت هواپیمایی در ایران بود. مهندسان آلمانی ، ساخت چند جاده و پل بزرگ راه آهن ایران و موجی ازساخت وسازهای قوی درایران را حتی پیش از شروع جنگ جهانی دوم براه انداختند. 

س) ظاهرا درایران، موجی هم میان گروهی ازجوانان  ودانشجویان علیه انگلیسیها و بنفع هیتلر بوجودآمده بود.

ج) بله. در سال ۱۳۱۱ در دوره استقرار کامل دیکتاتوری رضاشاه بود که هیتلر درآلمان بقدرت رسید و  روابط تجاری و سیاسی دو کشور افزایش یافت.مثلا نشریه‌ « ایران باستان» آن زمان، هیتلر را به ایرانی‌ها اینطور معرفی ‌میکرد: «یکی از بهترین مردان نامی دنیا، آدولف هیتلر،  مرد دانشمند آریایی‌نژاد... .» 
از ۱۳۱۵ شرکت های آلمانی وارد ایران می‌شدند و تجارت بالا گرفت بحدی که ایران از منابع اصلی پشم و پنبه آلمان شد.
 در جنگ جهانی دوم ، رضاشاه پیشروی های هیتلر را برنقشه روی دیوار در کاخش تعقیب میکرد و رادیو آلمان گوش میداد که انگلیسیها ممنوع کردند و رسما به او دستور دادند که فقط باید bbc و رسانه های انگلیسی را گوش کند و اوهم اطاعت کرد. آلمان بخاطر موقعیت استراتژیک ایران و نفت ، روی ایران تمرکز داشت و هیتلر درآغاز سال ۱۳۱۷ برای رضاشاه وملت ایران پیام تبریک نوروزی فرستاد.
رضاشاه هم یکی اززنانش یعنی مادر محمدرضاشاه ، تاج‌الملوک را با دودخترش اشرف وشمس به ملاقات هیتلر درآلمان فرستاد.
مادر شاه در  خاطراتش می‌نویسد:  هیتلر با من و اشرف و شمس دست داد و احوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران، محمدعلی جمالزاده که فرزند روحانی مشهور مشروطه بودو بعدها نویسنده معروفی شد، مترجم جلسه بود. ما برای هیتلر هدیه هایی برده بودیم مثلا دو قطعه قالی نفیس  و پسته رفسنجان.
 قالی‌ها را جلوی پای هیتلر باز کردند، خیلی از نقش و بافت و رنگ قالی ایرانی خوشش آمد. روی یک قالی عکس خود هیتلر و روی قالی دیگر هم علامت صلیب شکسته نازی ها نقش کرده بودیم. او باورش نمی‌شدد این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند. هیتلر متقابلاً سه قطعه عکس خود را امضا کرد و به من و دخترانم داد وگفت متأسفانه پیشوای آلمان مثل شاه ایران ثروتمند نیست و نمی‌تواند هدیه گرانقیمت بدهد و از این بابت معذرت خواست !
من این ملاقات را هیچ‌وقت فراموش نکردم و به‌ درخواست رضا ده‌ها بار ریزمطالب آن را برایش تعریف کردم..
هیتلرموقع حرف زدن آرام نمی گرفت، یا دورخودش می‌پیچید و یا به این طرف وآن طرف اطاق می‌رفت وحرف می‌زد. مثل این بود که زیرپایش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگیرد. با صدای بلند صحبت می‌کرد. ازرضاشاه تعریف کرد وگفت از اینکه او قدرت را درایران به دست دارد خوشحال است. رضا ازاین قسمت سخنان هیتلر خیلی خوشش می‌آمد و من هر وقت به این قسمت از خاطره ملاقات با هیتلرمی رسیدم باید آنرا چند بارتکرارمی کردم.
در ۱۳۱۶ رئیس سازمان جوانان نازی هم به ایران آمد وبا شاه دیدار داشت.  رضاشاه گمان کرد خوب است که ضمن اطاعت از انگلیسیها و حفظ جانب ارباب قدیم، گزینه ارباب جدید و آلمان هیتلری را هم بعنوان ابرقدرت جدیدجهان درنظر داشته باشدچون همه اروپا راشکست داده بودو فرانسه و روسیه شوروی را اشغال کرد و لندن راهرروز بمباران میکرد.