«ققنوس و قمری و شکایت عاشق»
نویسنده: ویلیام شکسپیر
ترجمه: امید طبیبزاده
ناشر: چشمه، چاپ اول 1399
212 صفحه، 40000 تومان
***
توانمندیهای شاعریِ شکسپیر اغلب زیر سایهی شهرت نمایشنامهنویسیاش گم شده است. اما شکسپیر در زمان حیاتاش به همان اندازه که به خاطر نمایشنامههایش معروف بود، برای اشعار غیرنمایشیاش هم در مرکز توجه قرار داشت. اقبال خوانندگان به منظومهی «ونوس و آدونیس»ِ او که در 1593 انتشار یافت، به روشنی گویای این جنبه از شخصیت حرفهای اوست. گرچه پیش از انتشار اولین مجموعهی کامل از آثار و وقایع زندگی او، همواره ناشران بر اشعار غیرنمایشی او تمرکز داشتند، اما دقیقاً پس از آن و به دلیل گنجاندن آثار نمایشی و بیاعتنایی به اشعار غیرنمایشیاش، تنها نبوغ دراماتیک او در معرض توجه عموم قرار گرفت.
بر همین مبنا غزلوارههای شکسپیر که برجستهترین آنها «ققنوس و قمری» و «شکایت عاشق» هستند نیز بسیار مهجور واقع شدهاند. اشعاری که استعداد حیرتانگیز او را در پرداختن تصاویر ناب غنایی و تبحر بیرقیباش را در وزن و بحر شعری به نمایش میگذارند. این اشعار از تنوع موضوعی بسیار و همچنین آغاز و میانهی حسابشدهای همچون نمایشنامههای شکسپیر برخوردارند. در واقع همین مهارت او در ترسیم ابعاد گوناگون غرایز ناب انسانی است که از او نمایشنامهنویسی برجسته ساخته است. او از درک جامعاش از عواطف و خصوصیات شخصیتی انسانها، برای غنا بخشیدن به قصهی نمایشنامههایش نیز بهرهی بسیار گرفته و هر نبوغی که در پرداخت شعر داشته به نمایشنامه هم منتقل کرده است. شکسپیر در غزلوارههایش رویکردی موقعیتمحور دارد. از نقطهای آغاز میکند که داستانی شورانگیز در دل خود دارد، سپس مضمون را بسط میدهد و نهایتاً به نقطهی استنتاج و اختتامی متناسب با موقعیت میرسد.
شکسپیر نه تنها به عروض که به موسیقی نیز برای کار خود توجه میکند. او به این موسیقی نیاز دارد تا بندهای هر غزلواره را از لحاظ آوایی نظم و نظامی مضاعف ببخشد. بن جانسون در مقدمهی اولین مجموعه آثار او از مصراعهای شکسپیر با لقب «خوشآهنگ و خوشتراش» یاد میکند. او کوشیده است از تمامی امکانات زبان و موسیقی دورهی خود برای آفرینش شعری غنایی بهره بگیرد.
جنبهی متمایز دیگر غزلوارههای شکسپیر استفاده از قابلیت پردازش درام برای ایجاد سبکی متفاوت در لحن غنایی است. دقیقاً به همین خاطر است که تشبیهات او راهی خلاف جهت معمول شاعران همدروهاش طی میکند. توصیف او از معشوق گاه در جهت به رخ کشیدن نقصان است تا کمال: «چشمان بانوی من هیچ به خورشید نمیمانند /و مرجان به مراتب سرختر از لبان اوست /و اگر برف سفید است پس سینهی او گندمگون است /و اگر زنجیرِ گیسوانِ یار باید طلایی باشد /پس بر سرِ وی زنجیرههای سیاه روییده است /من گلهای صورتی و سرخ و سفید بسیاری دیدهام /اما هرگز چنان گلهایی را بر گونهی وی ندیدهام /و نشاطی که در بعضی عطرها نهفته است /بیشتر است از بویی که از نفس بانوی من برمیخیزد.»
شعر «ققنوسوقمری» از آن جهت شایان توجه است که توانایی شکسپیر را در سرودن غزلوارهای تمثیلی به رخ میکشد. این شعر نقطه تلاقی هوشمندیِ نمایشپردازانهی شکسپیر با نبوغ شاعری اوست و برای اولین بار در آستانهی قرن هفدهم با اشعاری از بن جانسون، جورج چپمن و جان مارستون در مجموعهای به نام «شهید عشق» یا «شکایت روزالین» منتشر شده است. شرح مجلس سوگ ققنوس و قمری، مضمون اصلی شعر را تشکیل میدهد. عاشق و معشوقی حقیقی که در عشق به تنی یگانه تبدیل میشوند و تا پایان عمر خود به عشق پُرمصیبت و جانگداز خود پایبند میمانند و در نهایت هم در یک آتش میسوزند و خاکستر میشوند و از خاکسترشان زندگی نوینی آفریده میشود. در این مجلس ذکر مصایب و مرثیهسرایی مرغان گردهم میآیند تا در وصف عشق ناب و راستین سخن بگویند. هر یک از موجودات حاضر در محفلِ شعر نمایندهی شخصیتی تاریخی در دنیای واقعی است. در تقسیمبندی آثار تمثیلی عصر شکسپیر دو دستهی تاریخی-سیاسی و مفهومی قابل تأملاند که این اثر شکسپیر واجد خصوصیات هر دو گروه است. محققین با ردیابی این تمثیل به وقایعی در دربار الیزابت اول رسیدهاند. اما کاوش عمیقتر در شعر منتقدین ادبی را به دغدغههای فلسفی عصرشکسپیر نیز رسانده است. از اینرو ققنوس و قمری دارای اشارات بیرونمتنی فراوانی است که هریک به شخصیتی حقیقی در تاریخ سیاست و ادبیات تعلق دارند. اما قابلیت تأویل این غزلواره به همینجا ختم نمیشود و رشتهای است که سری دراز و پرقصه دارد.
شعر «شکایت عاشق» نسبت به سایر غزلوارههای شکسپیر مهجورتر است. شعر داستانی از عشقی یکطرفه و نامتعارف را روایت میکند. زنی فریب جوانی دلربا و هوسران را میخورد و بر سر این عشق نافرجام تمامی زندگی خود را میبازد. زن شرح غم جانسوز عشق خود را برای پیرمردی بیان میکند و استعارههای او حکایت از تصویری ماورای زمینی از معشوق در ذهن عاشق ناکام دارد. چشماندازی که در آغاز این منظومه به تصویر کشیده میشود بسیار شباهت به شعر «ونوس و آدونیس» دارد. چشماندازی که تداعیگر جسم و لذتهای تنانهی شخصیتهای حاضر در شعر است.
دو غزلوارهی «ققنوس و قمری» و «شکایت عاشق» از دو جنبهی کاملا متفاوت به مقولهی عشق مینگرند. در یکی بعدی اخلاقمدارانه و در عینحال بدبینانه مورد تمرکز است و در دیگری سخن از وحدتی عارفانه در عشق به میان میآید. اما هردو شعر در قابلیت تأویل و ارجاعات تمثیلی و نیز تبحر تکنیکی شاعرشان در تصویرپردازی و قصهگویی و نوآوری عروضی به هم شباهتهای بسیار دارند و شاید بتوان گفت نمایندهی دو وجه شخصیتی متمایز و دو دورهی تاریخی بسیار تأثیرگذار از زندگی شکسپیرند که بیشک تفسیر و واکاوی آنها نه تنها به شناخت نبوغ و قریحهی بیرقیبِ این شاعر، بلکه به درک روشنتر از عصری که او در آن زیسته کمک شایانی میکند.