«تمساحی زیر پوستم»
نویسنده: پانیذ هدایتی
ناشر: چشمه، چاپ اول: 1399
80 صفحه، 20000 تومان
****
«تمساحی زیر پوستم» نام اولین مجموعه داستان چاپ شده از پانیذ هدایتی است؛ کتابی شامل شش داستان نه چندان کوتاه با نامهای «آقا سوسکه رو نکش»، «تمساحی زیر پوستم»، «پنگوئن»، «احتمالاً کوکاکولا مستأجر نبوده»، «خانه تمام شد» و «عروس اخترخانم».
داستانهای این مجموعه که تا حدودی به مسائل اجتماعی روز جامعهی ایران میپردازند همگی از زبان راویان زن روایت شدهاند؛ راویانی که غیر از جنسیتِ یکسان، ویژگیهای اخلاقی و حالات عاطفی مشترک بسیاری نیز با هم دارند؛ تمام این داستانها را زنی جوان، معمولاً شاغل، دارای دغدغههای مالی و عاطفی، کمی درونگرا و اندکی سرخورده و فراموششده روایت میکند. زنی که شاید میتوانست راوی یک داستان بلند یا رمانی کوتاه با درونمایههایی مشابه باشد. گویی راوی با همان چارچوب شخصیتی و همان ویژگیهای اخلاقی، زندگیهایی موازی را زیسته و حال برای مخاطب روایت میکند. این شخصیت محوری ثابت را معمولاً مردانی به عنوان شخصیت مکمل، همراهی میکنند. مردانی مودب و معقول اما دارای نقشی کمرنگ و حتی بیرنگشده در روابط خانوادگی. در اطراف آنها نیز شخصیتهایی بسیار حاشیهای حضور دارند که معمولاً زن هستند. این شخصیتهای حاشیهای که در نقش دوست، مشورتدهنده، گوشِ شنوا، مادر و خواهر و ... ظاهر میشوند، نقش تأثیرگذاری در پیشبرد خط داستانی ندارند.
«آقا سوسکه رو نکش» اولین داستان این مجموعه است که چهارچوب داستانی نسبتاً مستحکمی دارد و هر یک از عناصر به درستی بر این اسکلت معین، جای گرفتهاند. راویِ اول شخصِ داستان، زنی است که در حین روایت زندگی معمولی خود با همسر و فرزند و خانواده و دوستانش، دغدغههای زنانهای را در سر میپروراند و برای حل مشکلاتش در نهایت دست به انتخاب میزند. آغاز خوب داستان و پایانبندی مشخص آن نیز، به انسجام هرچه بهتر روایت، کمک بسیاری میکنند.
«تمساحی زیر پوستم» اما بیشتر روایت دلتنگیهای زنانهی دختری تنهاست تا داستان کوتاهی منسجم به معنای متعارف آن. راوی تجربههای معمولی و شخصیاش را تعریف میکند و نوع نگاهش به مقولهی روایت از نوع دلنوشته یا یادداشتهایی در دفترچهی خاطرات است. در چنین داستانی واضح است که پرداختن به احوالات و احساسات و افکار درون ذهن بیش از شرح آن چه که در دنیای بیرون در حال رخ دادن است، ارزش توصیف مییابند. شخصیت به معنای ایفاکنندهی نقش هم در داستان دیده نمیشود و راوی طبیعتاً محور تمام احساسات، رویاها، تخیلات و تصورات خود است. در جای جای داستان نیز ترانههایی از خوانندگان مشهور جهانی به زبانهای فرانسه و اسپانیایی به زبان اصلی آورده میشود که اگر به غلطهای املائی متنها با دیدهی اغماض بنگریم، به توصیف حال و هوای درونی راوی کمک بسیاری کردهاند.
در داستان «پنگوئن» نیز آن چه که در قالب کلمات ریخته میشود، جریان سیال ذهن است؛ با پرشهایی از احساسات به عقلانیت، از دنیای درون به بیرون و از فکر و خیال به واقعیت عینی جاری. رفاقت عمیق، تنهایی زنانه و مرور خاطرات عشقی قدیمی یا از دست رفته، درونمایههای ضمنی این داستان را میسازند: «... بعد چراغ سبز میشود، دنده را میگذارد یک و تیک آف میکشد و هر چه میپرسم چرا این طوری نگاهم کرد جواب نمیدهد. دوست دارم تا ابد توی ماشین زمان بمانم اما انگار حباب میخواهد بیرونم کند. همه چیز هی تاریک و روشن میشود، مثل رعد و برق. صداها توی هم میپیچند و من با سرعت از حباب آبی پرت میشوم توی خانه. آخرین چیزی که قبل از خروج میبینم، قطرهی شفافی است که درست لبهی پایین چشم راستش، روی مرز گونه و چشم ایستاده و مژههای خاکستری کمپشتش را به هم چسبانده است. ...»
«احتمالاً کوکاکولا مستأجر نبوده» داستان سرراستی است از روایت خشم و دلزدگی از زندگی و تلاش برای تغییر جهانی که به فرمان دیگران میگردد. عناصری که محصول و معلول عاملی اصلی به نام فقراند. این داستان با بازتعریف صحنههای آشنایی از زندگی روزمره در تهران، زندگی طبقهی متوسطی را نشان میدهد که با چنگ و دندان در تلاشند تا سکان زندگی را طوری هدایت کنند که دست کم در همان طبقه بمانند و به طبقهی پایین جامعه سقوط نکنند. نقطهی قوت داستان نگاه رئالیستی به مقولهی فقر، حاشیهها و تبعات آن است
«خانه تمام شد» داستان بلندی است که حال و هوای نوستالژی دهههای مختلف را به هم پیوند میزند. در این داستان که میتوانست پلات کلی رمانی از همین دست باشد، از ساختار و شیوهی روایت داستان گرفته تا درونمایهی اصلی دست به دست هم میدهند تا فرمولی که پیش از این امتحانش را بارها و بارها پس داده، ایفای نقش کند: برخورد نسلی و روایت زندگی اعضای مختلف یک خانواده در طی سالها، شیوهی روایت سرراست و قصهگو، شروع تأثیرگذار و کنجکاوی برانگیز و یک شخصیت محوری طغیانگر که بر خلافآمدِ عادت، گام برداشته است. «عمه پرتو آن شب گفت کثافت بودن در عین معصومیت، غیرمعمولی است. خندیدن با چشمهای پُفکرده از اشک غیرمعمولی است. سیاهی ریملهای ریخته دور چشم، در مهمانیای که همه در آن با آهنگ لب کارون آغاسی میرقصند، غیرمعمولی است. بوسیدن هر عکسی که مجبور باشی زیر بالش پنهانش کنی، غیرمعمولی است.»
آخرین داستان این مجموعه، «عروس اخترخانم»، با نگاهی بسیار زنانه روابط درون خانواده را واکاوی میکند. حسرتهای زنی که مادر شدن را بر موفقیتهای علمی و شغلی ترجیح داده تا حسادتها و مقایسه کردن زندگی دیگران با خود و روابط سنتی عروس و مادرشوهر، موضوعاتی هستند که در هم تنیده میشوند تا درونمایههای این داستان را بسازند.