چرا ماجرای «ترامپ» تازه شروع شده است؟

حسین رجایی، کارشناس بین الملل،   3990827136 ۴۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
چرا ماجرای «ترامپ» تازه شروع شده است؟

پیروزی جو بایدن، هرقدر در آمریکا اتفاقات عجیبی را رقم زده، اتفاقاتی که در ایران می افتد گویا از آن عجیب تر است!

متاسفانه بیش از آنچه فکر میکردیم دولتمردان ما ذوق زده شده و زودتر از آنچه انتظار داشته ایم برای دولت بایدن فرش قرمز پهن کرده اند! فارغ از اینکه ارسال این پالس های ضعف و اشتیاق، چه برجام دوباره ای برای ما رقم خواهد زد، محاسبات تصمیم سازان ما از جایی دیگری هم لنگ میزند، از این باور غلط که: "ترامپ به پایان رسیده است".

بیش از دولتمردان ما، این هیأت حاکمه آمریکاست که مشتاق خلاص شدن از شرّ ترامپ است ولی به نظر این دردسر بزرگ حالا حالاها مهمان آمریکاست. ظهور ترامپ محصول یک حادثه یا اتفاق نیست که با اتفاق دیگری از بین برود. محصول اتفاقاتی بزرگ در بطن جامعه آمریکاست. اتفاقاتی که شکاف بین دو جامعه ملّی و بین المللی را در آمریکا بیش از پیش کرده است. اتفاقاتی همچون پروژه "جهانی شدن" که بین ساکنان ایالات ساحلی با ایالت های میانه آمریکا فاصله انداخته است. بین ساکنان ایالاتی که حشر و نشر بیشتری با جهان بیرون دارند با ایالت هایی که وسط این شبه جزیره بزرگ گیر افتاده اند. بین ساکنانی که در ساحل غربی با نخبگان غرب اروپا و در ساحل شرقی با نخبگانی شرق آسیا تبادلات و تعاملات بسیار نزدیک و تو در تو دارند با مردمی که به جبر تاریخ و طبیعت، با تحولات جدید انطباق پذیری چندانی ندارند. 

گرچه آمریکا کوشیده با توسعه متوازن، خدمات و صنایع را در سرتاسر پهنه خویش بپراکند ولی موفق نشده فرهنگ و سبک زندگی را هم اینگونه متعادل نماید. هرقدر دموکرات های ساحل نشین با ملل اروپایی در کمرنگ کردن مرزها و رها کردن ارزش ها همدلی دارند، جمهوری خواهان ساکن ایالات میانه همچنان به ملیّت و سنّت دلبسته اند. هرقدر ساکنان شهرهای بزرگ در برابر آزادی های بی حد و حصر منعطف اند، ساکنان روستاها و شهرهای کوچک با قانونی شدن همجنس گرایی و آزادی سقط جنین بیگانه اند. ترامپ نماینده این گروه دوم است. گرچه شاید از آنان نیست ولی خصایص آرمانی آن ها را در خود متبلور ساخته است. هرقدر نخبگان حاکم بر تن آمریکای کابوی کت و شلوار دوخته اند، ترامپ عوام گرا، پرده از چهره غرب وحشی برانداخته است. 

محافظه کاران سنتی آمریکا، از گذشته دور نه با روند بین الملل گرایی و نه با جهانی شدن، همدل نبوده اند. ایشان برخلاف بین الملل گرایان، حوزه منافع آمریکا را محدودتر دیده ولی در برابر تهدیدات علیه این منافع، عصبانیت بیشتر و واکنش های تندتری داشته اند. انزواگرایی این جمعیت همواره با غرور و افتخار آمریکایی بودن در هم آمیخته بوده است. بنابراین هر ضربه ای به حیثیت آمریکا را برخلاف رقبای دموکرات خود با هوشمندی کمتر و توسل به ابزارهایی سخت تر پاسخ داده اند که نمونه آخر آن همین جنگ های شکست خورده عراق و افغانستان است. 

با سقوط اتحاد جماهیر شوروی و رنگ باختن تروریسم به عنوان یک تهدید قلّابی، اجماع به پایان رسیده و عوام جمهوری خواه به انزواگرایی ذاتی خویش بازگشته اند. از اینکه با پول مالیات آن ها، نخبگان آمریکا جهان را رهبری کنند خسته شده و از اینکه سود "جهانی شدن" به جیب ابرسرمایه داران آمریکایی و کارگران چینی برود به ستوه آمده اند. 

دونالد ترامپ زبان این جمعیت مطرود شده و به همه خواسته هایشان عینیت بخشیده است. بیخود نیست که عملکرد چهار ساله اش، با دریافت بیش از 10 میلیون رأی بیشتر توسط همین مردم تأیید شد. چگونه می توان چنین فردی را از سر راه برداشت درحالیکه 13 میلیون رای بیشتر از بزرگترین رقیبش در حزب جمهوری خواه بدست آورده است!؟ از میت رامنی، کاندیدای شکست خورده انتخابات 2012 که تنها سناتور جمهوری خواهی بود که به  فرآیند استیضاح وی رای مثبت داد.   

به این ترتیب، حزبی که تاکنون با اجماع نخبگانی اداره میشده، برای اولین بار صاحب یک رهبر کاریزماتیک شده است. رهبری ناخوانده که پایگاه اجتماعی قوی اش، کنار گذاردن وی را دشوار ساخته است. اکنون "دولت پنهان" برای راحت شدن از دست ترامپ فقط دو راه حل سخت پیش رو دارد: حذف فیزیکی یا برخورد قضایی! گرچه جریان اصلی در آمریکا پرونده قطوری از اتهامات برای ترامپ آماده کرده ولی شاید ترامپ بتواند با کمک ابزار فشار تقلب، بر سر آینده خود معامله ای نماید. ترامپی که هم محصول شکاف داخلی در آمریکاست و هم خود بر این شکاف می افزاید.