جهان‌های گمشده (بخش سوم و پایانی) مضرات قلم زدن!

احمد راسخی لنگرودی،   3990827113 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

گويند شبلي هفتاد صندوق كتاب را كه خود نوشته و حفظ كرده بود، در رودخانه دجله ريخت تا هيچ‌گاه كسي را دسترس بدان نباشد و موجب گمراهي نگردد

 مضرات قلم زدن!

زبان حال شبلي اين بود كه: كاش دستم بريده مي‌شد و هيچ‌گاه قلم نمي‌زدم و حرف و كلمه‌اي را در لوح سفيد به خامه نمي‌كشاندم! زيرا:

دفتر صوفي سواد و حرف نيست

جز دل اسپيد همچون برف نيست

گويند شبلي هفتاد صندوق كتاب را كه خود نوشته و حفظ كرده بود، در رودخانه دجله ريخت تا هيچ‌گاه كسي را دسترس بدان نباشد و موجب گمراهي نگردد.

مشابه چنين حکاياتي را ساير مشاهير و بزرگان صوفيه همچون: شيخ نجم الدين کبري، بشر حافي، ابوسعيد ابوالخير، ابوبكر دقاق و... نيز داشته‌اند که پرداختن به آن فصلي مستقل را به خود اختصاص داده و بايد حکايات آنان را در متون عرفاني دنبال کرد.1

بايد يادآور شد: چنين امري فقط شامل مشاهير و بزرگان صوفيه نمي‌شود، ديگراني نيز بوده‌اند كه به علت تغيير جهت فكري و دگرگوني حالت روحي، بيش و کم اين راه را آزموده‌اند. از آن جمله است: صادق هدايت، چنان‌كه خود وي در نامه‌اي به دوستش مجتبي مينوي اشاره دارد، سه سفرنامه ‌آماده براي چاپ داشت كه از آن سه، فقط سفرنامه «اصفهان نصف جهان» در زمان حياتش به چاپ رسيد. سفرنامة «روي جاده نمناك» و آن ديگري، حتي پس از مرگ هدايت نيز امكان چاپ و انتشار نيافت.2

مهدي اخوان ثالث در اين زمينه مي‌نويسد: «مدتها پس از خودكشي صادق هدايت، همين چندي پيش در اخبار او خواندم كه در ايام نزديك به آن فرجام تلخ، چند تايي آثار منتشر نشدة خود را كه نزد اين و آن بوده، ازشان مي‌گيرد و با آنچه از اين‌دست آثار پيش خودش بوده يكجا در يك لحظه بحراني و خشماگين مي‌سوزاند و از آن جمله كتابي يا كتابچه‌اي بوده است، نامش «روي جاده نمناك» كه شايد بعضي از دوستان دمخور و نزديك هدايت اين كتاب را نزد او ديده باشند يا نام و نشانش را شنيده؛ اما جز آنچه گذشت، ديگر خط و خبري از چند و چون اين اثر منتشر نشده و سوختة او ظاهرا در دست نيست يا ما عامه مردم بي‌خبريم.»3

هدايت در آن بحران روحي که در اواخر عمر پيدا کرده بود از مصطفي فرزانه ـ يار و دوست هميشگي خود ـ خواسته بود كه داستان‌هايش را بسوزاند، شايد به رسم فرانتس کافکا كه به دوست نزديکش «ماکس برود» وصيت کرده بود تمام آثار او را نخوانده بسوزاند؛ اما ماکس برود گوش به درخواست او نکرد و بيشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهاني رساند. هدايت حتي در اواخر عمر به شهيد نورايي نوشته بود: عُقّم مي‌نشيند از دست به قلم بردن!

احمد شاملو نوشته‌هاي خام خود را به نام «مجموعه‌ آهنگ‌هاي فراموش شده»، شامل قصه و شعر و يادداشت و ترجمه در سال 1326 به چاپ رساند. اشعار اين مجموعه كه متأثر از شاعراني چون حميدي شيرازي، شهريار و... سروده شده بود، در 176 صفحه روانه بازار نشر مي‌گردد. ديري نمي‌پايد كه شاعر تحت تاثير شخصيت نيما يوشيج و در نتيجة تغيير جهت فكري، اين مجموعه را دور ريختني و درخور سوزاندن اعلام مي‌نمايد. شاملو در سرود مردي كه خودش را كشته است، به اين قتل اعتراف مي‌دارد: «نه آبش دادم/ نه دعايي خواندم/ خنجر به گلويش نهادم/ و در احتضاري طولاني/ او را كشتم/ به او گفتم: به زبان دشمن سخن مي‌گويي!/ و او را كشتم!»4

گفتني است كه مواد گردآوري شدة او براي «كتاب كوچه» (نوعي دانشنامه فرهنگ عاميانه) نيز دو بار از بين رفت و او براي بار سوم باز كوشيد و گرد آورد و چند جلدش را چاپ كرد. شايد چندان بي‌ربط نباشد اشاره‌اي هم به ماجراي سفرنامه‌‌شويي ناصرالدين‌شاه کنيم. اگرچه در قد و قوارة مصاديق بازگفته نيست، اما ذکر آن خالي از لطف هم نيست. ناصرالدين‌شاه طي اقدامي بخشي از خاطرات خود را پس از قتل اميرکبير و در اوايل صدارت آقاخان نابود کرد؛ زيرا در آن روزها از شدت نفرت و کينه نسبت به اميرکبير نمي‌خواست نامي از اين بزرگمرد در روزنامه خاطراتش آورده شود؛ نتيجتا آنها را در نهر باغ نگارستان انداخت. اما بعدها از اين اقدام خود با اعتراف به اينکه «حقيقتا خيلي بد کاري کرديم»، سخت ابراز پشيماني نمود. وي در خاطرات روز 28 شوال 1308 قمري چنين مي‌نويسد: «در چهل و دو سال قبل از اين، به همين دودهک (دهي نزديک دليجان) آمده بوديم با ميرزا تقي‌خان اميرنظام به شکار، و روزنامه آن سفر را همه نوشته بوديم. بعد از ميرزا تقي‌خان، در اوايل صدارت آقاخان، همه آن روزنامه‌ها را در توي نهر باغ نگارستان شستيم و حقيقتا خيلي بد کاري کرديم. اگر نشسته بوديم و حالا مي‌خوانديم و مي‌دانستيم در چهل و دو سال قبل از اين، در آن سفر اينجا چه کرده بوديم، خيلي خوب بود.»5


مرگ قلم به وقت مصونيت قلم‌زن

گاه قلم در شرايطي تن به مرگ مي‌سپارد تا قلم‌زن را در مواقع خطر چتر امنيتي ايجاد كند. بسيارند نويسندگاني كه در مسير مبارزاتي براي حفظ جان خويش از دست ‌نوشته‌هايشان شسته‌‌اند و آن را ناگزير به دهانه آتش سپرده‌اند. از آن جمله است يادداشت‌هاي ابوالحسن عميدي نوري يكي از روزنامه‌نگاران عصر پهلوي در زندان ارتش با عنوان: «يك سال در نظام» كه با نثري تند و گزنده نظام و جنگ را به تيغ نقد مي‌كشاند: «من ديگر مخالف جدي نظام شده و روحيه‌ام با ادامه تحصيل در دانشكده افسري سازگار نبود. به همين جهت يادداشت‌هاي يك سال در مدرسه نظام خود را كه تابستان پارسال در اردوگاه شروع نموده بودم، به شكل تندتر و انتقادي‌تري تكميل نموده آن را به طور سرّي نزد خود نگاه مي‌داشتم و اكنون نيز متأسفانه هرچه در اوراق گذشته خود جستجو نمودم، اثري از آن نديدم و خيال مي‌كنم در سالهاي 1317 و 1318 كه در تهران فعاليت شديدي به دستور رضاشاه عليه افكار چپي مي‌شد كه پرونده پنجاه و سه نفري را تشكيل دادند و اساس آن پرونده هم بر ريختن توي خانه‌ها و گشتن توي كتاب‌ها و يادداشت‌ها بود، شايد ترس و وحشت مرا واداشته بود آن را سوزانده و يا در جايي مخفي نموده باشم كه الان محل آن را هيچ به خاطر ندارم...»6

سربه‌نيست شدن دست‌نويس رُمان «پاييني‌ها» اثر محمود دولت‌آبادي، از جمله موارد ديگري است از مصاديق مرگ ناخواسته قلم، كه نويسنده و خواننده را دريغ و درد مي‌آيد. اين رمان كه از ترس مأموران ساواك در زير خاك پنهان شده بود، ديگر پيدا نشد و براي هميشه وجود خود را از نويسنده ‌اثر پنهان داشت. محمود دولت‌آبادي نويسنده اين اثر در كتاب خاطرات «نون نوشتن» از اين ماجرا چنين روايت مي‌كند: «بعد از گذراندن دو سال حبس... پر كردن دورة دو ساله‌فترت ساده نبود. مي‌خواستم نوشتن كليدر را دنبال كنم، اما دست‌نويس‌هاي آن در دسترس نبود. برادرم حسين دست‌نويس‌ها را بيرون برده و در جايي زير خاك پنهان كرده بود و شرايط سياسي مملكت در سال 56 هم طوري نبود كه او بتواند به سادگي برود و دست‌نوشته‌ها را بياورد؛ چون آوردن‌شان همان‌قدر دشوار بود كه بردن‌شان. اما حسين اين كار را كرد و با همان جسارتي كه دست‌نوشته‌ها را دربرده بود، آنها را برايم بازگردانيد. آنجا بود كه متوجه شدم دست‌نوشته‌رمان «پاييني‌ها» نيست؛ و اين نكته تمام خستگي‌ها را به تن برادرم كه خود را مسئول گم‌شدن آن مي‌دانست، برگردانيد. در حالي كه اطمينان دارم حسين كوتاهي نكرده است و آن نوشته كه موضوع عمده‌اش اجتماعيات مردم فرودست كارگرها و اعتصابات كارگري بود، احتمالا در آمد و شدهاي آزاد مأموران ساواك به آپارتمان كوچك اجاره‌اي ما بعد از بازداشتم سربه‌نيست شده بود.»7

پي‌نوشت‌ها:

1ـ رجوع شود به مقاله «کتاب‌شويي صوفيان»، به همين قلم، روزنامه اطلاعات، دوشنبه و سه شنبه 29 و 30 تير 1394.

2ـ مجله آدينه، يگانه سفرنامه هدايت، ص 68، سال 1377، شماره 136.

3ـ اخوان ثالث، مهدي، روي جاده نمناك، ص389، هيرمند، 1344.

4ـ شاملو، احمد، قطع‌نامه، مرواريد، 1364، شعر «سرود مردي كه خودش را كشته است».

5 ـ روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه قاجار، به کوشش مجيد عبدامين و نسرين خليلي، ص178.

6 ـ «يادداشت‌هاي يك روزنامه‌نگار»، تحولات نيم‌قرن تاريخ معاصر ايران از نگاه ابوالحسن عميدي نوري، به كوشش مختار حديدي ـ جلال فهمند، ج1، ص68.

7ـ دولت‌آبادي، محمود، «نون نوشتن»، صص102- 103.