«سر به روی شانهها»
نوشته: هانری تروایا
ترجمه: مجید تولی
ناشر: قطره، چاپ اول، 1398
32000 تومان ، 205صفحه
***
آنچه رمان «سر به روی شانهها» نوشتهی هانری تروایا را در همان قدم اول برای مخاطب جذاب و خواندنی میکند، رابطهی پر تبوتاب و نامتعارف پسری در آغاز جوانی و مادری در آستانهی میانسالی است. هر دو این شخصیتها میکوشند در این برهه از زندگی به استقلال و در کنار آن به آرامش و ثبات در زندگی برسند. در جایی که ماریون (مادر)، در پی سر و سامان دادن به زندگی و در تدارکِ شغلی پردرآمد است، اتین (پسر)، به تغییر رفتار مادر و روابط تازهای که با گروهی از دوستان و همکاراناش پیدا کرده حساس میشود. آنچه بیش از همه محل اختلاف و دعوای مادر و پسر است، آشنایی ماریون با مردی است که به نظر میرسد به او علاقمند است. اتین مدام با مادر سر این مسأله جر و بحث میکند. از نظر او، ماریون حق دارد با گذشت سالهای بسیار از جداییاش از لویی مارتن، پدر اتین، حالا به ارتباطی صمیمی و پایدار با مردی قابل اطمینان فکر کند. ماریون در برابر چنین طرز تفکری مقاومت میکند. خاطرات تلخی که ازدواج اولش در ذهن او باقی گذاشته، باعث شده از این که به مردی نزدیک شود، بهراسد. اتین راه پر فراز و نشیبی را برای اثباتِ فرضیاتی خلاف نظر مادرش طی میکند.
هانری تروایا (2007-1911)، نویسندهی روستبار مقیم فرانسه، که طی عمر نسبتاً طولانی خود، دو جنگ جهانی و وقایع جنگ سرد را از نزدیک تجربه کرده است، در رماننویسی رویکرد متنوع و میدانِ دید گستردهای دارد. آغاز زندگی او با انقلاب اکتبر روسیه و مهاجرت خانوادهاش به فرانسه رقم خورده است. او در جوانی التهابات سیاسی و اجتماعی فراوانی را در قلب اروپا و در خلال جنگ جهانی دوم از سر گذرانده است. مشاهدهی سرنوشتسازترین تحولات تاریخی قرن بیستم از نزدیک، تروایا را نویسندهای با تجارب زیستی بسیار بارآورده است. او در کنار این که بسیار به وقایع تاریخی فرانسه علاقمند بوده است و آنها را در قالب رمانهای تاریخیاش به تصویر کشیده است، مشتاق کاوش در رخدادهای جریانساز قرن نوزده و بیست روسیه نیز بوده و رمانهایی سرگذشتمحور از شخصیتهای برجستهی سیاسی و فرهنگی روسیه نوشته است، از جملهی آنها میتوان به نیکولای دوم آخرین تزار روسیه، پوشکین و تولستوی اشاره کرد.
اما بخش بزرگی از تلاشهای ادبی تروایا در رمانهایی با مضامین اجتماعی است که رمان «سر به روی شانهها» یکی از شاخصترین آنهاست. تروایا در این رمان از دورهی جوانی پرشور خود برای کشف ریشههای خانوادگی و نقش آنها در شکلدادن شاهراه زندگی انسان، الهام گرفته است. اتین، همان کنجکاویهای فلسفی و تاریخیِ هانری تروایای جوان را دارد. او در شش سالگی از پدر جدا شده و با مادرش بزرگ شده است. مادر همواره تصویری تاریک و مبهم از پدر برای او ترسیم کرده است. اتین هرگز نتوانسته با چنین ابهاماتی کنار بیاید. اینکه چرا مادر از توصیف روابطش با پدر و توضیح بیشتر دربارهی ویژگیهای او طفره میرود، اتین را همیشه مشکوک و تشنهی دانستن از پدر نگه داشتهاست. سفر کوتاه مادر برای یک قرارداد کاری و اتفاقاتی که در همین مدت برای اتین میافتد او را در مسیر کشف اسرار تازهای قرار میدهد.
همزمان با سفر مادر، اتین یک نامه و مدتی پس از آن بستهای حاوی یادگاریهای پدر از همسر دوم او دریافت میکند. همسر دوم در نامه اشاره میکند که مادر همیشه اتین را از پدر دور نگه میداشته، زیرا از او تنفر داشته و نمیتوانسته به درستی گفتههای او اطمینان داشته باشد. وقتی مادر از سفر بازمیگردد و این ماجرا را میفهمد، برای اولینبار از جنایاتی حرف میزند که پدر اتین مرتکب شده و به خاطر آنها در دادگاه محاکمه و اعدام شده است. اتین نمیتواند این چهرهی تازه کشف شده از پدر را باور کند و شروع به جستوجو دربارهی او میکند. به کتابخانهی بزرگ شهر میرود و تلاش میکند در مطبوعات قدیمی سرنخهایی برای اتفاقات جنایی که تازه متوجه آنها شده، پیدا کند. پدر اتین در سال 1945 محاکمه شده است. او مظنون به قتل چند نفری است که سالها با او در ارتباط بودهاند. توجیه پدر در دادگاه، خیانت آن آدمهاست. هیئت منصفه دادگاه گوش چندان شنوایی برای دفاعیات و شواهدی که پدر ارائه داده، نداشتهاند.
ماجرای دادگاه لویی مارتن، پدر اتین، آنقدر شفاف و با جزئیات و پرکشمکش است که نهتنها خود او که خوانندهی رمان را نیز تا پایان در هیجانِ جستوجو برای حقیقت و کشف آن قرار میدهد. از طرفی عواطف پدروفرزندی و همدلی با پدری که به طرز دردناکی اعدام شده و از طرفی دیگر، جنایاتی که با جزئیات توصیف میشوند و اظهارات شاهدان ماجراها، اتین و هرآنکه این متون مطبوعاتی قدیمی را میخواند، در دوراهی قضاوت درباره شخصیتهای کلیدی این رمان قرار میدهد و خواندن این داستان پرتنش را جذابتر میکند. هانری تروایا سعی دارد با شواهدی تاریخی قدرت تجزیهوتحلیل درباره وقایع اجتماعی را در انسانها محک بزند: «اکنون، اشیاء و دیوارها که تا لحظهای پیش بیاحساس بودند، علیه او همپیمان میشدند. به طور مشمئزکنندهای او را مدح میکردند، خاطرات بیمزهای بیرون میریختند و بوی بیخوابی، رطوبت، کاغذ خشککن، سوپ برنج، کتابهای کلاس و سربازان سربی را در هوا میپراکندند. عصارهی زندگی گذشتهاش او را احاطه کرده و دربند کشیدهبود و این اجرای تصمیمش را به تأخیر میانداخت. او سرانجام باید برای نابودی این لحظه از زندگی و همه زندگیاش که مانند صفی از ماهیان به دنبالش شنا میکردند، عزم خود را جزم میکرد.»