مهمترين بحث در جمهوري اسلامي در نگاه به مردمسالاري ديني، موضوع عمق، ژرفا و سطح مشاركت سياسي است. جمهوري اسلامي طي چهار دهه گذشته پايههاي قدرت ملي خود را با آراي مردم شكل داده است.
مهمترين بحث براي اصحاب سياست قبل از اين كه چه كسي رأي بيارود، اين است كه چه تعداد از مردم را پاي صندوقهاي رأي بكشانيم تا با توليد قدرت ملي در برابر هجمههاي سياسي دشمن بايستيم.
اگر موضوع انتخابات تقسيم قدرت بين باندهاي قدرت و ثروت باشد، متن مردم از صندوقهاي رأي فاصله ميگيرند و موضوع انتخابات اگر بازي بزرگان باشد، همين اتفاق ميافتد. ما بايد به دنبال «دموكراسي يا مردمسالاري كاركردي» باشيم. يعني مردم حس كنند مشاركت سياسي آنها دردي از دردهاي آنها را ميتواند دوا كند.
دو مفهوم در دموكراسي كاركردي مهم است: 1- دُز رقابت 2- موضوع رقابت
دُز رقابت نبايد توسط غضنفرهاي داخلي و اصحاب قدرت و ثروت و نيز كساني از اين اصحاب كه با سرويسهاي امنيتي دشمن ارتباط دارند، تنظيم شود. سرنخ اين دُز بايد در دست حكومت و عقلاي وادي سياست باشد. آنها بپذيرند در هر دوره بار مسئوليت اجرا و تقنين بايد به دوش يكي از دو سوي رقابت باشد و غير از اين حالت، زمين را بايد به حريف اصلي و رقيب اصلي كه دشمن ملت و نظام است، واگذار كنند.
آمريكا و غرب از ابتداي انقلاب اسلامي روي عدم مشاركت سياسي مردم ما سرمايهگذاري كردند تا قدرت ملي را هدف بگيرند و ديدند فايدهاي ندارد. از 1376 آمدند يك ضلع از رقابت را مورد حمايت قرار دادند و از دل آن دو فتنه سياسي و جنگ نرم درآوردند.
الان تمايلي ندارند رويكرد دوم را ادامه دهند و فعلا روي عدم مشاركت هدفگذاري كردهاند. لذا به صف كردن ضدانقلاب و تقويت آنها و مقوله براندازي را در دستوركار دارند. بخشي از اين براندازي در حوزه سياسي به مقوله «عدم مشاركت» برميگردد.
اكنون در دو سوي رقابت، موضوع بحران «رهبري»، بحران «گفتمان»، بحران «سازماني» و تداوم «واگرايي» محسوس است كه نتيجه آن كاهش مشاركت ميباشد.
شرط داشتن يك «دموكراسي كاركردي» اين است، رقابت در درون اردوگاه نيروهاي انقلاب برقرار شود و از راه دادن «اغيار» به اين رقابتها كه نگاهشان به بيرون از مرزهاست، جلوگيري كنيم.
فرمول فتنه سياسي از سوي تئوريسينهاي جنگ نرم و بهويژه روايت و ضلع «سوروسي» قضيه اين است در انتخابات شركت كنيد، اگر پيروز شديد، از روز اول پيروزي بحث نداشتن اختيارات و مداخله نظاميان را بهانه بياوريد و «خروج از حاكميت» را براي بيثباتسازي نظام كليد بزنيد. اگر هم رأي نياورديد، بزنيد زير رأي و حكم صندوقهاي رأي و «خروج بر حاكميت» را آغاز كنيد.
متأسفانه تئوريسينهاي اصلاحطلب، مأمور عملياتي كردن اين رويكرد شدند. مقالات و مقولات حجاريان، تاجزاده، علويتبار، عبدي، جلاييپور و.... مملو از رهنمودهاي خروج بر حاكميت و خروج از حاكميت طي دو دهه گذشته بوده است. آنها لكوموتيو حركت واگنهاي مجمع روحانيون مبارز، كارگزاران و ديگر گروههاي اصلاحطلب شدند.
اصلا مقوله «اصلاحطلبي» را مقابل «انقلابيگري» تعريف كردند. انقلاب و انقلابيون با سرنگوني رژيم شاه خود مأمور اصلاح امور بودند، اما جريان نفوذ و جريان انحرافي و جرياني كه شهيد لاجوردي آنها را «منافقين جديد» نام نهاده بود، واژه «اصلاحطلبي» را در برابر «راهحلهاي انقلابي» جعل كردند و جماعتي را سر كار گذاشتند و هنوز هم سر كار هستند. همين جريان منحرف، رهبران يك ضلع رقابت را خانهنشين كردند و دو تن از آنها را مجبور به حصر كردند تا نان پخت و پز سياسي خود را در تنور حصر و خانهنشيني سياسي آنان گرم نگه دارند. آنها رهبران يك ضلع رقابت سياسي را عقيم كردند تا در توليد قدرت ملي و سهم آنها در مشاركت سياسي را به صفر برسانند.
مسير درست دموكراسي يا «مردمسالاري كاركردي» از طريق مردمسالاري ديني ميگذرند. غير از اين مسير، سر از دموكراسي آمريكايي كه جز فحش و فضيحت، فساد و تباهي، فاصله طبقاتي و تبعيض نژادي چيزي از آن بيرون نميآيد. متأسفانه اصلاحطلبان دارند در برابر مردمسالاري ديني در ايران، دموكراسي آمريكايي را ريلگذاري ميكنند.
ادبيات رقابت و گفتوگو در سطح ملي در سخنرانيها، ميتينگهاي سياسي و مناظرات طي دو دهه گذشته در انتخابات رياستجمهوري اين مسير را طي كرده است. اين مسير آلوده، بيراهه و ضددموكراسي است. نظم مدني جمهوري اسلامي را به هم ميزند و از دل اين مسير آلوده جز به خطر افتادن منافع و مصالح ملي و سلطه بيگانگان و نابودي استقلال كشور چيزي از آن بيرون نميآيد.
اين مسير غلط به عمق، ژرفا و سطح مشاركت سياسي آسيب ميزند و مردم را از صحنه خارج ميكند و مقدمات مداخله نظامي دشمن را فراهم ميكند. لذا مردم براي حفظ امنيت محيط زيست سیاسی خود حتما بايد در انتخابات شركت كنند، والا تيغهاي برهنه داعش را بايد از هماكنون بر گلوي خود حس كنند و از آن مهمتر، بمبها، موشكها و آتشافروزيهاي آمريكا و رژيم صهيونيستي را هم بايد تحمل كنند.
حفظ نظام اسلامي با اين همه خونهاي شهيدان و فداكاري ملت از اوجب واجبات است. جريان انقلابي و حزباللهي بايد در مسير خط توليد افزايش قدرت ملي قرار گيرد. حضور مؤثر و مفيد در صحنه براي افزايش مشاركت سياسي و حفظ سرمايه اجتماعي انقلاب، اساسيترين وظيفه ملت بهويژه جوانان فداكار است.
امروز يك طيف غنيمتطلب، دستاوردهاي انقلاب را تهديد ميكند، بايد از اين جريان عبور كرد. بايد از مايهفروشي، آيندهفروشي، ارزانفروشي و نسيهفروشي قدرت پرهيز كنيم. آخر اين فروشهاي ناشيانه، ورشكستگي، تهيدستي و فروپاشي است.
روح بيانيه گام دوم رهبر معظم انقلاب سه سطح از هوشياري را به جريان انقلابي و حزباللهي يادآور ميشود؛
1- ما كي هستيم، تمايزات ما چيست؟
2- كجا بوديم و روايت ما از اين كجايي چيست؟
3- كجا ميرويم، كجا بايد برويم و راهكار آن چيست؟
جريان انقلابي و حزباللهي بايد در تبليغ و ترويج اخلاق نبوي و معنويت علوي در حوزه سياستورزي به عنوان توليد سوخت اصلي مرحله «خودسازي»، «جامعهپردازي» و «تمدنسازي» حرف اول را بزند.
جريان انقلابي و حزباللهي بايد در تئوريپردازي و نظرپردازي مردمسالاري كاركردي آستينها را بالا بزند و انتخاباتها را از افتادن در چاه جنگ نرم دشمن نجات دهد. ملت بزرگ ايران امروز روي 7 قله رفيع نشسته است. 1- قله استقلال، 2- قله اقتدار ملي، 3- قله غيرت و حميت، 4- قله دينداري، 5- قله پيشرفت در علم، 6- قله تجربههاي عظيم انقلابيگري، 7- قله رهايي، آزادي و آزادگي.
حفظ اين قلهها نياز به نشاط، كار جمعي، خستگيناپذيري، حوصله كار انقلابي و از همه مهمتر برنامه دارد. جريان انقلابي و حزباللهي بايد در صف اول صيانت از اين قلههاي استراتژيك قرار گيرد و حرف اول را بزند.