الف- فیلم تنگه ابوقریب از فیلم های خوب این سال ها است. چند سال پیش علی سلیمانی فیلم "اشنوگل" را هم که آن هم فیلمی دفاع مقدسی بود، به همراه هادی حاجتمند کارگردانی کرد. او علاوه بر سینما و تلویزیون در تئاتر هم فعالیتهای ماندگاری دارد چه در بازیگری و چه در کارگردانی. او اکنون مشغول بازی در سریال "دادستان" است و در روزهای پرمشغلهای لطف کرد و پای حرفهایش نشستیم...
بازی در نقش یک شهید چه حس و حالی دارد؟ تا پیش از "تنگه ابوقریب" هم این تجربه را در تئاتر، تلویزیون یا آثار سینمایی داشتهاید؟
همواره عقیدهام این بوده که بازیگری کار بسیار خاص و بسیار سختی است. باید برای خودت کسوتی را که مربوط به آن شخصیت است، به دست بیاوری و بعد وارد بازی آن نقش شوی. بازی در نقش یک شهید بیش از آن که به تکنیک احتیاج داشته باشد، نیازمند فهم و درک تفکر آن شهید است. تفکری که قرار است آن شهید جانش یعنی عزیزترین داشتهاش را در راه آن فدا کند تا آن تفکر برای همیشه بماند. و آن تفکرِ شهید است که تو را به عمق تکنیک و چیزهای دیگری که برای بازی در آن نقش لازم است، میبرد. بخش سخت بازی در نقش یک شهید اینجاست که به اندازه تعداد هر شهیدی راه و روش رسیدن به شهادت موجود است. اینکه آن شهید چه کرده و چه راهی را رفته مهم است. چه ویژگیهای شخصیتی دارد و به موضوعات مختلف به چه چشمی مینگرد. این مسئله هم در فیلمنامه و نمایشنامه خودش را نشان میدهد و هم به کارگردانی تسری پیدا میکند و بازیگری و ارتباطش با پارتنرها و نقشهای مختلف.
بازی در نقش یک رزمنده چه حس و حالی دارد؟ اگر اشتباه نکنم از اولین بازیهای شما هم بازی در سریال سفر به چذابه و نقش یک رزمنده بود؟ این جنس بازی چه سختیهایی دارد؟
برشی از فیلم را ببینید
اساسا بازی در فیلم و نمایش جنگی کار سختی است. من معتقدم حتی اگر بخواهی برای رزمندگان و جنگ یک پوستر بسازی یا عکاسی کنی هم باز کار سختی است. اول اینکه باید لجستیک کار را یاد بگیری. هرچند کوتاه و در حد یک سکانس. قدم دوم این است که باید به تفکر نقشی که بازی میکنی ایمان داشته باشی. اگر این تفکر پشت بازی تو باشد میتوانی طبقهبندی صحیحی از نقش ارائه کنی. مسئله سوم این است که آیا مردم عقبه یا شناختی از رزمندهای که تو نقش آن را بازی میکنی دارند یا نه؟ اگر مردم او را بشناسند کار تو سخت تر شده است. چون به نحوی انتخاب تو برای آن نقش انتخاب ویژه ای است و باید خیلی مراعات کنی. ولی اگر مردم آن را نشناسند دست تو بازتر است و میتوانی سلایق شخصی خودت، کارگردان و نویسنده را هم در بازی آن نقش نفوذ بدهی. مرحله سوم اینکه باید ببینی آن نقش را قرار است با چه ادبیاتی حرف بزنی و با چه فیگوری بازیاش کنی. باید بتوانی از هویت و تفکر شخصیت به آن نقش برسی. اینکه حرف و ذکر او چیست و اصلا برای چه به جنگ آمده و از کجا آمده و الی آخر...
جالب اینجاست که سفر به چذابه اولین فیلمی بود که من بازی میکردم. مرحوم ملاقلیپور عزیز این فرصت را به من داد که نقش را با حوصله بازی کنم. در پلان اولی که بازی کردم ده دوازده برداشت از من گرفتند. آقا رسول طوری بود که احتمالا اگر یک بازیگر دیگر جای من بود عصبانی میشد و سرش داد میزد. اما چون دوست داشت به جوانان فرصت بدهد توی آن نقش با حوصله زیادی با من برخورد کرد. پلان اولم پلان خیلی سختی بود. قرار بود مجروحی را به دوش بکشم و راه بروم. هم موانع را رد کنم و هم دیالوگ بگویم. یکجایی هم میایستادم و به فرمانده خودم احترام نظامی میگذاشتم و دوباره دیالوگ میگفتم. آقای ملاقلیپور توی فیلم و سریال سفر به چذابه به خیلی جوانهای دیگر هم فرصت تلاش و امکان دیده شدن داد. غیر از من، سیامک انصاری، آرش نوذری و حسین رفیعی هم جزو همین جوانان بودند.
برسیم به فیلم تنگه ابوقریب... از شروع همکاری و پیشنهاد بازی و مواجهه با نقش روی کاغذ برای ما بگویید.
در فیلم تنگه نقش رزمنده آذری زبانی را بازی کردم که اتفاقا از تهران هم اعزام شده است. نحوه انتخابم به این شکل بود که از ابتدا هم که این نقش در فیلمنامه عنوان شد آقای ملکان من را برای بازی در این نقش انتخاب کردند. یادم هست که با خانواده برای گردش به شمال کشور رفته بودم. وقتی با من تماس گرفتند و من برگشتم تهران به دفتر آقای ملکان مراجعه کردم. ایشان در فاصله چند روز به من چند فیلمنامه متفاوت دادند تا آنها را بخوانم.
در طول چند هفته به ما نزدیک چهارده ورژن فیلمنامههای متفاوت دادند و ما همه آنها را خواندیم. هم من و هم حمید آذرنگ و جواد عزتی و حمید جدیدی. بعد از خواندن فیلمنامهها که با هم حرف میزدیم میدیدیم هیچکدام به آن خوبی که باید، قصه برای مان جا نیفتاده. شاید طرح و قصه هنوز ذهنی بود و آن طور که باید توی ادبیات نمیگنجید.
در جلسهای که با آقای ملکان داشتیم، فهمیدیم هرکدام قرار است کدام یک از نقشهای فیلمنامه را بازی کنیم و من هم فهمیدم که قرار است نقش عزیز را بازی کنم. توی جلسه فهمیدم قرار است نقش شهیدی را بازی کنم که روزگاری توی تهران معلم ورزش بوده، در جبهه هم کسوت فرمانده را داشته و در یک سکانس قرار است پشت کمپرسی نوحه بخواند. عزیز خسته از جنگ بود. نه به معنای اعتقادیاش. خسته از هشت سال ظلم دشمن و شهادت دوستانش بود. من باید نماد این خستگی و بیتابی را بازی میکردم.
وقتی فهمیدم عزیز قرار است توی فیلم شهید شود که دیگر خیلی خوشحال شدم. برای شعرهای زبان ترکی رفتم پیش دکتر شجاعی. ایشان در اعزامهایی که از آذربایجان شده بود حضور داشتند و اشعار آذری آن اعزامها را جمعآوری کرده بودند. سرودهایی را که رزمندگان آذری برای روحیه گرفتن هم میخواندند، آوردند و من از بین شان آن شعر معروفی که پشت کامیون خواندم را انتخاب کردم: فرمانده اردوی امامت دی ابالفضل...
یکی دیگر از نکات مثبت نقش وقتی بود که عزیز در آن سه راه به مردمی برمیخورد که از جنگ فرار میکنند و رویکردش این بود که هرطور شده باید به این مردم کمک کرد. البته این ویژگی همه رزمندگان است که عزیز نماد آن در فیلم تنگه ابوقریب بود. نوع گریم عزیز هم خیلی خاص بود. به گمانم یکی از دلایلی که آقای ملکان جایزه بهترین چهره پردازی را گرفت گریم من در فیلم بود که خیلی برای ایفای نقش به من کمک کرد. وقتی ورژنهای مختلف فیلمنامه را خواندیم و نوبت اجرا رسید آقای توکلی با ما حرف میزد و تازه ما آنجا فهمیدیم او از ما چه میخواهد. این فاصله ادبیات و فیلمنامه تا اجرا و کارگردانی برای من خیلی زیاد بود.
شخصیت عزیز برای خود شما دارای چه ویژگیهایی بود که بازی در آن نقش را پذیرفتید؟
شخصیت عزیز برای خود من که آذری زبان هستم جذاب بود. پسر یکی از رفقای عزیز که خودش قطع نخاع شده و افتاده گوشه خانه را سپرده اند به او و عزیز نسبت به آن بچه حس مسئولیت دارد. بخشی از محور فیلم هم دقیقا این بود که همه تلاش میکردند این پسر کم سن و سال را از آن مخمصه سالم بیرون بیاورند. اگر همه هم شهید شدند اما آن بچه که نماد آینده ایران بود سالم بماند. چون عزیز اولین کسی بود که شهید شد بیشتر هم به عزت و عزیز بودنش در فیلم افزوده شد. ویژگی دیگر عزیز این بود که میخواست به همه کمک کند. مثلا از بچهها پول جمع میکرد تا حسن برای پرداخت پول پیش خانهاش سختی نکشد. این معرفت و بزرگ منشی عزیز در شخصیتش بارز بود. و یا مثلا در بحرانی که برای مردم پیش آمد و هواپیماهای عراقی به آنها حمله کردند همه تلاشش را میکرد تا مردم را به دشت ببرد برای اینکه پخش بشوند و آسیب کمتری ببینند. شخصیتی مثل عزیز را در آن بلبشوی جنگ بازی کردن خیلی کار سختی است. خودت هم میدانی که تو تنها داری ادای عزیز و امثال او را درمیآوری. فهمیدن اینکه اصل ماجرا چه بوده خیلی سخت است.
این برای من افتخار بزرگی است که نقش شهیدی را بازی کردم که خون و جانش را فدای هویت و کشورش میکند تا دشمن نتواند قدمی از تنگه ابوقریب این طرفتر بگذارد.
داستان فیلم داستان تلخی است اما این تلخی اصلا بیننده را آزار نمیدهد. چه اتفاقی در پرداخت داستان میافتد که تلخی داستان تبدیل به حماسهای میشود که مقطع سرافرازانهای از دفاع مقدس را روایت میکند.
بله اگر داستان را ماجرای همان بچهای در نظر بگیریم که همه شهید میشوند تا او زنده بماند و تنگه حفظ شود داستان خیلی تلخ است. اما داستان آنقدر واقعی پرداخت شده است و با جزئیات که دیگر کلیشههای معمول فیلمهای قبلی دفاع مقدس را ندارد و یا از آنها فاصله زیادی گرفته است. آنقدر این جلوه های ویژه و طراحی خوب اتفاق افتاد که مردم با دیدن تنگه ابوقریب خودشان را میان صحنه جنگ حس میکنند. گمان میکنم اثری در مدل تنگه هرچقدر به واقعیت نزدیکتر باشد موفقتر است که تنگه در این مسئله کاملا خوب عمل کرده و رزمندگانی هم که آن روزها را تجربه کرده بودند با دیدن فیلم به واقعی بودنش اذعان می کردند.
گویا تنگه بر اساس ماجراهای واقعی و خاطرات افراد زنده ساخته شده است... ارتباط با این افراد در نگارش و تولید چگونه بود؟
بله تنگه ابوقریب بر اساس واقعیت ساخته شده است. و همه این حوادث و ارتباطات در کپشنی که ابتدای فیلم پخش میشود توضیح داده شده است. خاطراتی که رزمندگان برای دکتر شجاعی، آقای توکلی و ملکان تعریف کردند به ما منتقل شد. خیلیها میآمدند و برای ما از آن روزها میگفتند اما معیار ما برای پذیرش آنها آقای ملکان و توکلی بودند. میدانستیم که اگر ما بازیگرها خودمان به صورت مستقل سراغ خاطرات برویم و بخواهیم آنها را در بازیهای مان اثر بدهیم کار دچار دو ذهنیت و تصویر متفاوت میشود و پروژه آسیب میبیند.
تنگه ابوقریب احتمالا باید شرایط تولید سختی داشته باشد. این را از خود فیلم می شود فهمید. از این شرایط برای مان بگویید. خاطره یا خاطراتی از پشت صحنه اگر دارید.
تولید تنگه شرایط سختی داشت. اما ویژگیهای مهمی هم داشت که آن را دلچسب میکرد. تهیهکننده برای رفاه حال عوامل فیلم خیلی خرج کرده بود. بالعکس همه فیلمها بین هر سکانس وقتی پر از خاک و خل میشدیم میتوانستیم برویم دوش بگیریم و استراحت کنیم. و یا مثلا اتاقی را به بازیگران اصلی پروژه اختصاص داده بودند تا اگر شب خسته شدیم همانجا سر صحنه بمانیم و بخوابیم. تهیهکننده تمام تلاشش را میکرد که در آن شرایط سخت ما خیلی اذیت نشویم. مثلا یکی از روزهای اول فیلمبرداری آنقدر سیاهی لشکر و هنرور داشتیم و پشت صحنه شلوغ بود که من زیر آفتاب داغ حالم بد شد. از بچههای تولید پرسیدم که جایی هست تا بتوانم چند دقیقهای آنجا استراحت کنم؟ تازه فهمیدم هرکدام از بازیگرها کانکس و اتاق شخصی با کولر گازی برای استراحت دارند. استراحت کوتاهی که آن روز کردم تأثیر زیادی در بهتر شدن پلان و سکانسهای بعدی داشت. آقای ملکان زحمت زیادی برای بهتر شدن پروژه کشیدند. در حالی که تهیهکنندگی فیلم جنگی خیلی سخت است. هرکسی آن را قبول نمیکند و هرکسی نمیتواند به خوبی از پس آن برآید. مثلا خود من بعد از فیلم اشنوگل یک فیلمنامه دارم به نام تبخال یا معلم و یکسال و نیم است دنبال حامی میگردم تا آن را به صورت مستقل بسازم. اما هر کجا که میروم و ارائه میکنم آنقدر سرمایهگذاری و مشارکت در آن سخت و پیچیده میشود که اصلا از خیرش میگذرم. خب چرا این طور است؟ به خاطر این است که سرمایهگذاری در فیلم جنگی سخت است و هرکسی آن را قبول نمیکند. وگرنه فیلم عاشقانه و آپارتمانی که این اتفاقها برایش نمیافتد. مقصر یک بخشی از این موضوع هم مسئولین سینمایی هستند که باید این شرایط را تسهیل کنند و به پروژههای جنگی که میتواند سوژههای جدیدی ارائه کند امتیاز بدهند.
ارزیابی شما از سینمای جنگ چیست؟ وضعیت فعلی طبیعتا وضعیت مطلوبی نیست.
پرداختن به سینمای جنگ در این دوره ضرورت دارد. مردم باید بدانند رزمندگان ما با چه امکاناتی جنگیدند. ما از شانزده، هفده کشور در جنگ اسیر داشتیم. گویا علیه ما جنگ جهانی راه انداخته بودند. یا شنیدیم که نزدیک چهل کشور مستقیما به عراق پول و اسلحه میدادند. ما با دست خالی میجنگیدیم و رزمندگان مان خیلی مظلوم بودند. پس این مظلومیت بالأخره باید کجا نشان داده شود؟ در شرایط فعلی هم که جنگ رسانهای دشمن علیه ما از همیشه بیشتر شدت گرفته ضرورت این سینما بیشتر هم احساس میشود. بزرگترین آسیبی که به سینمای جنگ و دفاع مقدس وارد میشود وجود ممیزیهای بیخود و دست و پا گیر در این عرصه است. خدا بیامرزد مرحوم رسول ملاقلیپور را که همیشه میگفت کی میشود این گرد و غبار جنگ بخوابد تا ما بتوانیم ناگفتهها را بگوییم و از خیانتهایی که شد دم بزنیم. ما امروز وظیفه داریم در حوزه جنگ قصههای خوب کشف و برای مردم بیان کنیم. جنگ ما پر از قصههای با ارزش است.
بعد از فیلم اشنوگل به عنوان اولین تجربه کارگردانی آیا باز هم مایل هستید کار فیلمسازی در سینمای جنگ را ادامه بدهید؟ کمی بیشتر از موانع و مشکلات پیش رو برای تولید فیلم جنگی برای مان بگویید.
من علاقه زیادی به کارگردانی در این حوزه دارم. همین الان هم دو فیلمنامه آماده ساخت با موضوع دفاع مقدس و حواشیاش دارم. ولی تا حالا خیلی اذیت شدهام. من حتی تهیهکننده هم دارم. آقای جواد نوری مسئولیت ساخت یکی از فیلمنامه ها را به عهده گرفته است. اما برای ساخت آن سرمایه نداریم و سرمایهگذار پیدا نمیکنیم. به نظرم مدیران سینما و تلویزیون باید نگرش ویژهای به پروژههایی داشته باشند که به دنبال برداشتهای جدیدی از دفاع مقدس هستند. اگر نگاه مان را تغییر بدهیم، هم میشود سوژههای جدید کشف کرد، هم استعدادهای جدیدی را شکوفا کرد و هم مردم را تشویق کرد که نروند و فیلمهای پوشالی و دروغپردازی شده هالیوودی را ببینند. و نکته آخر اینکه فیلمسازی راجع به دفاع مقدس تبلیغ جنگ و خشونت نیست. بلکه تبلیغ دفاع است و این تفاوتی ماهوی است که سینمای جنگ ما با سینمای جنگی جاهای دیگر دنیا دارد. در جنگ ما اتفاقات عجیبی افتاد که با همه جنگهای طول تاریخ تفاوت داشت. آن اتفاق هم آدمهایی بودند که با ایمان و اعتقادشان به میدان جنگ رفتند. این وجه تمایز ما با همه جنگها بود. ما استعدادهایی را در جنگ کشف کردیم که اگر جنگ نبود هیچ گاه کشف نمیشدند و یا حداقل با این حد از ویژگی و ظرفیت دیده نمیشدند. ما باید همه تلاش مان را بکنیم در سینمای جنگ آدمهایی را به جامعه معرفی کنیم که الگوبرداری از آنها بتواند آینده درخشان کشور ما را تضمین کند.