«گرامشی و انقلاب»
(مقالاتی پیرامون انقلاب اکتبر)
نویسنده: آنتونیو گرامشی
مترجم: علیرضا نیاززادهی نجفی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1398
189 صفحه، 34000 تومان
****
در دورانی که مارکسیسم رونق گرفت و به قدرت رسید، معمولا این منتقدان مارکسیسم بودند که گرفتار زندان و شکنجه و اعدام و مرگ میشدند. گرامشی از معدود مارکسیستهایی بود که آنقدر در زندان ماند تا نابود شد. اما علیرغم همه سختیها باز هم از نوشتن دست نکشید. نوشتههای او در ده سالی که در زندان به سر برد، بالغ بر سه هزار صفحه است. پیش از آن هم نوشتههای او کم نبود. به طور کلی او نویسنده بسیار فعال و پرکاری بود؛ در عین حال که یک فعال سیاسی پرشور هم بود و به رهبری حزب کمونیست ایتالیا رسید.
این کتاب گزیدهای از نوشتههای ماقبل زندان اوست. موضوع آنها انقلاب اکتبر سال 1917 روسیه به رهبری لنین است که در همان ایام در حال وقوع بود. مقالات همزمان با رخدادهای انقلاب و ناظر به ماجراهای گوناگون آن روزها نوشته و در مجلات حزبی ایتالیا منتشر شده است. این بیست و چهار مقاله کوتاه هستند و خواندنشان دشوار نیست. غالبا دو سه صفحه بیشتر نیستند. البته سه ضمیمه مفصل در پایان کتاب گنجانده شده است که تقریبا نصف حجم کتاب را به خود اختصاص دادهاند. ضمیمه اول نامهنگاری بلندی میان گرامشی و یکی از دوستانش است. ضمیمه دوم از آن گرامشی نیست، بلکه درباره اوست. ضمیمه سوم هم ضمیمه یکی از مجلات آن روزگار بود با نکات جالبی که حالوهوای انقلابی آن روزها را زنده میکند. در کل گرامشی در این مجموعه مقالات هم دلایل دفاع خود از نقلاب اکتبر را مطرح میکند، هم دست به تجزیه و تحلیل آن میزند و هم به منتقدان پاسخهای تندوتیزی میدهد.
مسئلهای که در ابتدا ذهن خواننده را به خود مشغول میکند این است که چرا باید مطالبی درباره رویدادهای روزانه و جاری انقلاب اکتبر سال 1917 خوانده شود؟پاسخ به این پرسش دو جنبه دارد: روش و محتوا. منظور این است که مارکسیسم گرامشی هم از جهت روشی و هم از جهت محتوایی هنوز هم برای علاقمندان به مارکسیسم مطالب مفیدی در بر دارد.
از جهت روشی، گرامشی نگاه متفاوتی به عمل نقد دارد. به اعتقاد گرامشی انتقاد فعالیتی است که هدفش تنها تغییر موضوع نیست. یعنی این طور نیست که منتقد با نقدی که نسبت به موضوعی انجام میدهد فقط در پی این است که آن موضوع را دگرگون کند. بلکه در عمل نقد، خود منتقد نیز تغییر میکند؛ یعنی باید تغییر کند. به عبارت دیگر، نقد عملی است که دو طرف آن باید تغییر کند و نه یک طرف. این نکته بسیار مهمی است که متأسفانه کاملا مغفول است و چه بسا امروزه به مخیله هیچ کسی هم خطور نکند. همگان و نیز منتقدان پیشاپیش چنین فرضی دارند که منتقد در یک نقطه ایدئال و کامل ایستاده است که از آن منظر میتواند همه امور را در جهت صلاح و کمال هدایت کند. منتقد هم میداند که نقطه کمال کجاست و هم راه رسیدن به آن چیست و هم چگونه باید آن را طی کرد. اما نگاه دیگر آن است که منتقد همزمان با تغییر موضوع تغییر میکند. در چنین فضایی منتقد هیچگاه شکست نمیخورد و ناامید نمیشود؛ زیرا هیچگاه بینتیجه نمیماند. حتی اگر هم موضوع تغییر نکند، خود او تغییر کرده است.
اما از جهت محتوایی نیز نظریات گرامشی در فضای مارکسیسم قابل توجه است. رابطه مارکسیسم گرامشی با مارکسیسم لنین و نیز انقلاب اکتبر پیچیده است؛ حتی پیچیدهتر از آنچه خود گرامشی تصور میکرد. گرامشی خودش میپنداشت که نظریات او با نظریات لنین یکی است و به همین دلیل هم سرسختانه از او دفاع میکرد. ولی اشتباه میکرد. دیدگاههای او با نظریات لنین تفاوتهای مهمی داشت که این تفاوتها خیلی بعدها معلوم شد. میتوان با مسامحه گفت دیدگاه گرامشی از جهت سلبی با لنین شباهت داشت، اما از جهت ایجابی، تفاوتها بسیار جدی بود. برای مثال هر دو با سرمایهداری دشمنی سازشناپذیری داشتند، اما راهحلهای آنان یکی نبود. ولی با وجود این، گرامشی به انقلاب روسیه امید بسیاری بسته بود و آن را تحقق رؤیاهای خود میدید. فاصله تفاوتهای او و لنین وقتی روشن شد که حکومت مارکسیستی شوروی عملی شد و آن فجایع را به بار آورد که البته گرامشی عمرش قد نداد و لذا خیلی هم از کموکیف ماجرا خبردار نشد. تفاوت مهم و کلیدی آنجاست که مارکسیسم شوروی هیچ مایههایی از دموکراسی و اومانیسم نداشت، در حالی که گرامشی به نوعی دموکراسی مشارکتی و انسانگرایی اخلاقی اعتقاد داشت. لذا ناخودآگاه یک مارکسیسم بدیل را ارائه کرد. اهمیت او نیز از همین جا ناشی میشود.
امروزه دیگر کمتر کسی به اندیشهها و نظریات لنین چشم امید دارد. اما نظریات مارکسیستی گرامشی میتواند به عنوان نسخه جانشین مارکسیسم لنین باشد و لذا مارکسیستهایی که منتقد لنین بودند و هستند در گرامشی روزنه امیدی میدیدند و امروزه هم میتوانند به بازسازی آن امید داشته باشند.
*دکترای فلسفه