حکایت واقعی از کلاه‌برداری در روز روشن

کریم ابراهیمی، گروه تعاملی الف،   3990429017 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار
حکایت واقعی از کلاه‌برداری در روز روشن

قبل از پرداختن به این حکایت واقعی که انشاالله درس عبرت و کمک به دوستانی بشه که بعدا اتفاق مشابهی براشون نمیوفته، سعی می‌کنم کمی از خودم بگم:

من 43 سالمه و 17 ساله که در حوزه فناوری اطلاعات و گرایش های مختلف فعالیت می‌کنم.در سال 1390 ازدواج کردم و 2 فرزند دارم و بعلت مشکلات اقتصادی که همه ما به عناوین مختلف درگیرش هستیم مجبورم 2 شیفت کار کنم. صبح ها کار دولتی دارم و بعد از ظهرها فعالیت آموزشگاهی می‌کنم.

21 تیر همین ماه طبق روال هر روز حوالی ساعت 19.30 درب آموزشگاه را بستم و دزدگیرها را روشن و از آموزشگاه خارج شدم. آن‌روز بخاطر قرار شخصی که برای فروش خودرو داشتم یک‌ربع زودتر از محل کارم خارج شده بودم تا به موقع سرقرارم برسم. توی راه پله‌ها با سه نفر مواجه شدم که دو نفر آن‌ها حدود 35-40 سال و یک نفر حوالی 25-30 که چهره های مشکوکی داشتند! حس ششمم بهم گفت که شاید با آموزشگاه کار داشته و کارآموزشی دارند ولی باید می‌رفتم تا زودتر به کار شخصیم برسم.

وقتی به ایستگاه اتوبوس که در فاصله 200 متری آموزشگاه است رسیدم، موبایلم زنگ خورد! فردی که پشت خط بود را نمی‌شناختم ولی ظاهرا ایشان مرا می‌شناخت. گفتم آموزشگاه تعطیل است و اگر امری دارید بفرمائید؟ ایشان گفت با خود شما کار دارم و اصرار داشت که باید هرچه زودتر شمارا ببینم وگرنه جان شما در خطر است. گفتم امروز شدنی نیست و من بعلت کارهای شخصی نمی‌توانم با شما قرار بذارم.

باز اصرار که موتور دارد و با موتور هر جای تهران که باشم دنبال من می‌آید تا مرا ملاقات کند. من که به این اصرار حساس شده و کمی نگران شده بودم گفتم امروز گذاشتن قرار محال است و شدنی نیست و به ایشان گفتم پس‌فردا بعد از ظهر تشریف بیاورند تا ملاقات داشته باشیم. تماس قطع شد!

مجددا تماس گرفتند که به نفع خودتان است که امشب همدیگر رو ببینیم وگرنه جان خودتان و خانواده تان در خطر است. من اصرار کردم که شمه‌ای از موضوع را بگوید...شروع کرد. شما با زن شوهرداری روی هم ریخته‌اید و باعث مختل شدن زندگی زناشویی شده‌اید! همسر آن خانم دنبال شماست و به خون شما تشنه است. همه اطلاعات شما را بدست آورده...تمامی پیامک‌ها و پیام‌های محیط‌های مجازی را به همراه ریزمکالمات شما را بدست آورده! بنده که هنگ کرده بودم به ایشان گفتم من با کسی هیچ ارتباطی نداشته‌ام و این موضوع کذب و دروغ است ولی ایشان ول کن معامله نبود. چیزهایی که از من نظیر نام فامیلی، شماره تماس، آدرس محل کار، تعداد فرزندان زیر 7 سال و...برایم شگفت آور بود...به هر حال به ایشان به حالت ناراحت کننده‌ای گفتم من ارتباط با هیچ خانمی نداشته و به ایشان حتم دادم که حتما سو، تفاهمی پیش آمده ولی تهدیدات ایشان مرا واقعا نگران کرده بود. چه بسا آن‌ها مزاحمتی برای خانواده‌ام بوجود بیاورند. ایشان می‌گفت بهش فرصت بدهم تا با شوهر آن خانم صحبت کند تا کمی آرام شود و صحبت‌های ایشان را به عنوان رابط به من منتقل کند...تماس که قطع شد با برادرم که در قوه قضائیه فعالیت دارد و به مباحث حقوقی آشناست تماس گرفتم و ایشان بلافاصله گفت موضوع مشکوک به خفت‌گیری و باج خواهی است و به من گفت اقدام سرخودانه نکنم تا موضوع را پیگیری کند. آن‌شب را تا صبح درست نخوابیم و تماما نگران جوانب امر بودم...خانمم به وضعیت تشویش و اضطراب من شک کرده بود و دلیل وضعیت مرا بارها جویا شد...تا بلاخره تصمیم گرفتم او را در جریان موضوع قرار بدهم و از او خواستم حواسش به همه جوانب امر باشد.

صبح روز بعد اون آقا چند بار زنگ زد و من جواب ندادم و سعی کردم از طریق پیامک از او اطلاعاتی نظیر مشخصات اون آقای مدعی و همسرش را دریافت کنم که البته اطلاعاتی بهم نداد که البته قابل پیش بینی بود...به هرحال برادرم موضوع را دنبال کرد و با تماسی که با آن فرد که شمارشو داشتم داشت...سعی کرد از او مدارک و مستنداتی که ادعا کرده بود دریافت کند و کمی با معرفی موقعیت شغلی خودش او را ترساند که ما عکس‌های حضور شما به ساختمان آموزشگاه را دیده‌ایم و شما مدعی هستی که یک نفر بوده‌ای پس شما برای مذاکره نیامده بودی بلکه می‌خواستی خفت گیری و یا...داشتی و...بهر حال از برادرم فرصت خواست تا با شوهر آن خانم فرضی صحبت کند! نیم ساعت بعد تماس گرفت وقتی دید که ما همه چیز را متوجه شده ایم و از موضع زور و تهدید قانونی برخورد کرده ایم شروع کرد به معذرت خواهی و ...و خواست موضوع را تمام شده بدانیم و دیگر دنبالش نکنیم.

برایم مهم بود تا این تجربه را جایی با هموطنانم به اشتراک بگذارم تا از زورگیری‌ای مشابه جلوگیری کنم. آنها اطلاعاتی نظیر شماره تلفن، نام فامیلی، تعداد فرزندان، مکان آموزشگاه و...از کجا آورده بودند؟ اگر من کمی دیرتر از آموزشگاه خارج شده بودم چه بلایی سرم آمده بود؟ اگر برادرم با توجه به موقعیت شغلیش به من کمک نکرده بود چطور می‌توانستم موضوع رو جمع و جور کنم؟ و... قضاوت با خودتان