پایگاه خبری پراجکت سیندیکیت گزارش می دهد: پایان شوروی گونه آمریکا ؟

گروه ترجمه الف،   3990413138 ۹۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴۷ تکراری یا غیرقابل انتشار

همچون اتحاد جماهیر شوروی در آخرین سال های عمرش، ایالات متحده آمریکا از بحران های فاجعه باری نظیر بحران رهبری و سرکوبِ دراز مدت چالش های اجتماعی و اقتصادی خود رنج می برد. بحران هایی که به نظر می رسد به نقطه اوج خود رسیده اند. برای بقیه کشورهای جهان، مهمترین تحول این است که هژمونی دلار آمریکا در عرصه معادلات اقتصادی جهان احتمالا به پایان خواهد رسید.

پایان شوروی گونه آمریکا ؟

به گزارش الف، "هارولد جیمز" استاد تاریخ و امور بین المللی در دانشگاه پرینستون آمریکا در مقاله ای برای "پایگاه خبری پراجکت سیندیکیت"، به این نکته اشاره می کند که ایالات متحده آمریکا تحت رهبری ترامپ، نظارهگر افول سیاسی و اقتصادی خود در سطح جهان است. این کشور به نوعی در حال تجربه سال های پایانی حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی نیز است. به طور خاص، این افول خود را در تضعیف پول این کشور یعنی دلار(به عنوان ارز رایج و غالب بین المللی) نشان می دهد. وی در این باره می نویسد:

«اتحاد جماهیر شوروی برای سال ها، عرصه ای بارور برای طنازی ها و لطیفه های سیاسی بود که در جامعه آمریکا به آن ها اشاره می شد. یک داستان جالب در شوروی وجود دارد و آن این است که روزی یک جوان، در میدان سرخ مسکو با صدای بلند فریاد زد که رهبر شوروی "لئونید برژنف"، احمق است. دولت شوری وی را دستگیر و به 25.5 سال حبس محکوم کرد. 6 ماه از این حکم به توهین آن جوان به برژنف اختصاص داشت و 25 سال دیگر نیز به اتهام وی مبنی بر افشای اسرار محرمانه دولتی!».

به نظر می رسد واکنش خشمگینانه و غیرمنطقی دولت ترامپ به کتاب اخیر جان بولتون با عنوان "اتاق حوادث" که با هدف افشاگری از دولت ترامپ انجام شده نیز ، به نوعی دنباله رویِ همین خط داستانی باشد. از منظر دولت آمریکا اینگونه به نظر می رسد که کتاب بولتون خطرناک است نه به این دلیل که صرفا به ترامپ توهین می کند. این دولت، کتاب بولتون را خطرناک می پندارد زیرا مستقیما به بی کفایتی وی اشاره می کند و نشان می دهد وی عمیقا شخصی بی اطلاع در بحث حکمروایی است. این کتاب به وضوح نشان می دهد که دولت آمریکا از هرگونه راهبرد منطقی و منسجم در بحث رهبری، تهی است.

در واقع، بسیاری از جنبه های آمریکای کنونی با واپسین سال های وحشتناک اتحاد جماهیر شوروی، شباهتهای زیادی دارد. در شوروی نیز تغییرات گسترده و در نهایت فروپاشی ساختار سیاسی، با تشدید منازعات اجتماعی و سیاسی آغاز شد. در مدلِ شوروی، گروه های قومی که مدت ها سرکوب شده بودند و همچنین دیدگاه های متفاوت ملی، به جان هم افتادند و کل کشور را به سمت خشونت، رکود و فروپاشی بردند. در آمریکا، پاسخ و واکنش ترامپ به تظاهرات گسترده ملی علیه نژادپرستی، وحشی گیری پلیس و بی عدالتی، به نوعی ریختن بنزین بر آتشِ اختلافات دیرینه نژادی در این کشور بوده است. ترامپ اکنون وضعیتی بسیار شبیه به رهبران شکست خورده شوروی دارد.

یک شباهت دیگر آمریکای کنونی به شوروی، در بحث اقتصادی است. اقتصادی شوروی، اقتصادی بزرگ و پیچیده با برنامه ریزی متمرکز بود که طیف عظیمی از انسان های باسواد را در کارهای غیرسازنده و پوچ به کار می گماشت. آمریکا، وال استریت دارد. سیستم اقتصادی آمریکا نیز بیش از آنکه ارزش تولید کند، آن را استخراج می کند. از این رو، بایستی آن را نیز همچون شوروی، غیرسازنده و غیرمولد دانست.

تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، افراد بسیار کمی فکر می کردند که یکچنین اتفاقی واقعا به وقوع خواهد پیوست. در ارزیابی وضعیت نظام آمریکا، بایستی این نکته مهم را در ذهن داشت که اقتصاددان ها، چندان در امر پیش بینی تبحر ندارند. آن ها رویه های جاری را مشاهده می کنند و در صورت تداوم روند، ارزیابی هایی را در مورد آینده ارائه می کنند. با درنظرگرفتن این استاندارد تحلیلی، بایستی به آنچه در طول تاریخ و در موردهای مشابه اتفاق افتاده توجه داشته باشیم. در اواخر دهه 1960 میلادی، اقتصاددان مشهور "رابرت ماندل" سه پیش بینی انجام داد: 1)اتحاد جماهیر شوروی فرو می پاشد، 2)اروپا به یک ارز واحد شکل می دهد، 3) و در نهایت، دلار موقعیت خود را به عنوان ارز رایج و غالب بین المللی حفظ خواهد کرد. با درنظر گرفتن این نکته که نظام مبتنی بر "استاندارد طلا" در مدت کمی پس از این پیش بینی، فروپاشید و ارزش دلار تا حدی کاهش یافت، اینطور به نظر می آمد که پیش بینی های مطرح شده، تا حد زیادی غیر واقعی هستند. با این حال، ماندل در هر سه مورد(در آن برهه زمانی) به درستی پیش بینی کرده بود.

با این همه، پیش بینی وی در مورد دلار و جایگاه آن به عنوان ارز رایج و غالب بین المللی، در شرایط کنونی در حال تغییر است. بحران شیوع ویروس کرونا در حال دیجیتالی کردن هر چه بیشتر اقتصاد جهانی است. همه این ها در کنار دنیایی که بیش از پیش مدرن است، موجب شده تا روند تحولات، سمت و سوی جدیدی پیدا کند.

اضافه بر این، در سه و نیم سال گذشته، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از دلار به عنوان ابزاری سیاسی در راستای اهداف و مقاصد خاص خود استفاده کرده است. تحریم های گسترده آمریکا علیه کشورهایی نظیر ایران، روسیه و چین، کاملا مضر بودن و غیرمفید بودن خود را نشان داده اند. نه فقط چین و روسیه، بلکه کشورهای اروپایی نیز خیلی زود، راهکارها و رویه های جایگزین زیادی را برای مراودات مالی خود فارغ از استفاده از دلارِ آمریکا را تعبیه کرده اند. این مساله به وضوح از اهمیت سیاسی دلار در عرصه معادلات اقتصادی جهان کاسته است.

گسترش قابل توجه فناوری مخصوصا در بحث اقتصادی و رویه های تجاری موجب شده تا اهمیت سنتی دلار بیش از پیش تضعیف شود. فناوری های جدید به جوامع مختلف در جهان، ابزارها و امکاناتی را ارائه می دهند که آن ها را قادر می سازد تا از فقر و توسعه نیافتگیِ نهادین، به سوی پیچیدگی نهادی(سازمانی-ساختاری) حرکت کنند و شانس گسترش ابتکار و خلاقیت و به تبع آن رفاه اقتصادی را در ساختار اقتصادی خود، داشته باشند.

تکیه یِ دیرینه نظامی مالی –اقتصادی جهان به دلار آمریکا، بازتابی از نیاز جهان به یک ارز باثبات در مراودات اقتصادی خود بوده است. دلار مخصوصا در شرایطی از اهمیت برخوردار بود که آمریکا و اقتصاد آن از ثبات کافی برخوردار بوده است. حال که آمریکا در بی ثبات ترین شرایط خود به سر می برد و اوضاع مناسبی ندارد، بسیاری از کشورهای جهان(مخصوصا بلوک های قدرت)، به احتمال زیاد تلاش خواهند کرد تا ساز و کار ارزی جدیدی را در عرصه مراودات تجاری خود(بدون بهره گیری از دلار) ایجاد کنند. این مساله بدون تردید نمودی از عقبماندگی و تضعیف موقعیت آمریکا است.

در این رابطه، به طور خاص می توان به بحران شیوع جهانی ویروس کرونا نیز اشاره کرد. از منظر تعداد مبتلایان و جانباختگان ناشی از کرونا و همچنین کارآمدی تلاش ها جهت متوقف ساختن این ویروس، ایالات متحده آمریکا عملکرد به مراتب ضعیف تری را از خود(حتی در مقایسه با کشورهای توسعه نیافته) در مقایسه با دیگران به نمایش گذاشته است. باید اعتراف کرد که آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ، به یک مایه شرمساری بینالمللی تبدیل شده است.

تحت این شرایط، دلار دیگر آن ارزش بین المللی که پیشتر داشت را ندارد. به نظر می رسد که دلار آمریکا در حال تجربه همان سرنوشتی است که زمانی روبل شوروی پشت سر گذاشت. به نظر می رسد این مساله حتی با وجود ایجاد تغییرات جدی در رهبری و راهبردهای آمریکا نیز به وقوع خواهد پیوست. از این گذشته، فراموش نکنیم که وقتی بحران در شوروی جدی شد، گورباچوف سرکار آمد و مجبور شد سیاست های اصلاحات سیاسی و اقتصادی(گلاسنوست و پروستوریکا) را به اجرا گذارد. با این حال، خیلی دیر شده بود و فروپاشی شوروی در نهایت اتفاق افتاد.


***نویسنده: هارولد جیمز، وی استاد تاریخ و امور بین المللی در دانشگاه پرینستون آمریکا است.