چشم های همیشه روشن آسمانی

فرهاد طاهری،   3990403149 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

به یاد زنده‌یاد مرتضی نوری‌پور، مدیر اداره کل فراهم‌آوری و حفاظت سازمان اسناد و کتابخانه ملی، همکار عزیزی که با چشم‌های آسمانی خود در دل زمین آرام یافت

چشم های همیشه روشن آسمانی

نخستین بار در راهروی ادارۀ کل فراهم‌آوری و حفاظت بود که او را دیدم. مرتب و پاکیزه بود و کت ‌و شلوار نوک‌مدادی و پیراهنی روشن به تن داشت. آن روز برای یافتن پاسخ پرسشی به نزد یکی از همکاران خانم اداره کل فراهم‌آوری رفته بودم. از اتاق که خارج شدم مردی با چشمان آسمانی، درنهایت ادب و متانت سلام کرد و با لفظ «استاد» مرا مخاطب قرار داد و گفت تعریف کلاس‌های شما را از دوستان و همکاران بسیار شنیده‌ام و بسیار مشتاقم که برای همکاران این اداره، کارگاه زبان فارسی برگزار کنم. امیدوارم بتوانیم از کارگاه شما بهره ببریم. از ادب و تواضع او بسیار شرمنده شدم و شرمنده تر از آنکه او را نمی‌شناختم و تا آن روز نیز ندیده بودم. ضمن سپاسگزاری از ابراز محبت او با خجلت گفتم: متأسفانه افتخار آشنایی با حضرت‌عالی را تاکنون نداشته‌ام. با خنده‌ای بسیار ملیح گفت: بنده نوری‌پور هستم و در اداره کل فراهم‌آوری خوشحال خواهم شد اگر کاری دارید انجام دهم. وقتی با او خداحافظی کردم بی‌درنگ از همکاری در راهروی بیرون اداره کل فراهم‌آوری نشانی آقای نوری‌پور را گرفتم. گفت:ایشان مدیرکل اداره فراهم‌آوری و حفاظت و از مدیران بسیار خوب و مؤدب سازمان هستند. بعد از آن دیدار نخستین، چند بار دیگر هم راهم به اداره کل فراهم‌آوری و کارم به جناب نوری‌پور افتاد. وقتی هم جلسات کمیتۀ خرید منابع غیرخطی (که خود نیز عضویت آن را داشتم) در اداره کل فراهم‌آوری تشکیل می‌شد دیدارها و گفت‌وگوها با جناب نوری‌پور بیشتر و مراوده من هم با ایشان بیشتر شد. همان ادب و متانت و تواضع دیدار نخستین را داشت. آشنایی و صمیمت بیشتر ذره‌ای از مبادی‌آداب بودن او نکاست. وقتی وارد اتاقش می‌شدم تمام‌قد پیش پایم برمی‌خواست و از پشت میزش به سویم می‌آمد و مرا دعوت به نشستن در مبل جنب میز کارش می‌کرد و خود مقابلم می‌نشست و آرام و صبور، سراپا به حرف‌هایم گوش می‌داد. تمام رفتار و منش او «اعتنا و توجه» به کسی بود که سروکارش به او افتاده بود. منش و اخلاقی که متأسفانه باید گفت در ادارات دولتی تقریباً بسیار بندرت مشاهده می‌شود. نگاه آن چشمان روشن آسمانی و برق تعجب یا شعف یا تأسفی که در آن آسمان گاه دیده می‌شد و ملایمت و آرامشی که همواره در شنیدن سخنان پر از گلایه‌ام از او می‌دیدم و احساس می‌کردم جملگی اوصاف آن همکار عزیز از دست‌شده‌ای است که مانند او بسیار بندرت دیده‌ام. جزئیات رفتار و آداب معاشرت او را گفتم تا به نکته‌ای مهم بپردازم. روزگار ما، متأسفانه و با دریغ باید گفت روزگار «بی‌اعتنایی‌ها و بی‌توجهی‌ها» به دیگران شده است. روزگار رفع‌تکلیف‌ها و «از سر باز کردن‌ها»ست. روزگار ادای دوستی و همکاری درآوردن‌هاست. روزگار، خود را به نشنیدن زدن‌ها و ندیدن‌هاست. روزگار رواج و رونق حیرت‌آور بی‌ادبی‌ها و حرمت‌شکنی‌هاست. روزگار طلب‌کاری‌ها و توقع‌ها و توهم‌هاست. در زندگی‌ام به یاد ندارم به‌مانند این روزگار، این‌قدر انسان‌ها در قبال هم بی‌ادب و گستاخانه رفتار کنند. روزگار بسیار عجیبی است. تا کسی را در این روزگار نگذارند هرگز باورش نمی‌شود. باورش نمی‌شود در محیط‌های اداری و خانوادگی و فرهنگی و تحقیقاتی و دانشگاهی، روزگار فخر و بی‌ادبی فروختن و حتی از سلام کردنی بی‌جان و بی‌هزینه دریغ ورزیدن است. روزگاری است که دانشجو و کارمند بعد از کلاس، استاد را به‌جا نمی‌آورد و نمی‌شناسد و در آسانسور اگر او را ببیند حتی سلامی نمی‌دهد. روزگاری است که در تلگرام و واتس‌آپ پرسشگران، بی‌آنکه به مخاطب خود ادای احترام یا مؤدبانه نخست خود را معرفی کنند انتظار یافتن پاسخ هر پرسش خود را دارند و امیدوارند با ارسال یک پیامک بی‌ادبانه و پر از اغلاط املائی و انشائی گره کار فروبسته‌شان به پلک‌زدنی گشوده شود. روزگاری است که همکاران، در بیرون محیط کار از کنار هم بی‌اعتنا و بی‌توجه می‌گذرند. روزگاری است که سوارگان، پیادگان را هرگز نمی‌بینند و اگر هم ببینند نمی‌شناسند و اگر هم بشناسند می‌کوشند که آگاهانه نشناسند تا مبادا آنکه تعارفی کنند. البته آنچه گفتم وصف غالب احوال مردم این روزگاران است و نه بیان حال همگان. در چنین روزگاری بسیار غم‌انگیز که اخلاق بیشترین رنج و آسیب‌ها را دیده است و وصفش را نیز اندکی کردم همکار مدیری را می‌بینی که خود باب آشنایی را می‌گشاید، سلام می‌دهد، ابراز محبت می‌کند، از تو بی‌اعتنا و بی‌توجه نمی‌گذرد. به سمند سپیدش تعارف‌ات می‌کند، به اصرار هم دعوت می‌کند و می‌رساندت. عذر پیاده‌روی روزانه‌ات را با خنده نمی‌پذیرد و سربه‌سرت می‌گذارد و شرمنده‌ات می‌کند و دریک جمله و یک کلام می‌کوشد تا جبران همه بی‌مهری‌ها و بی‌توجهی‌ها و بی‌اعتنایی‌ها را در محیط کار، خود به دوش کشد و رنجوری‌ها و غم‌زدگی‌های همکاران خود را با همان لبخندهای ملیح و نگاه پر از نفوذ تا ناپیدا کران آن آسمان همیشه روشن، بزداید و آرام کند. وقتی به آن عوالم برمی‌گردم و آن خاطرات را به یاد می‌آورم، می‌بینم چقدر جای او در محیط‌های اداری عاری از احساس و عاطفه خالی است. چقدر به او و اخلاق او و احوال خوشی که به مخاطب خود می‌بخشید سخت نیازمندیم. انسان‌های بزرگ وقتی درمی‌گذرند، بزرگی آنان در خاطرات و حافظه‌ها همچنان بزرگ می‌ماند. از این جنبه تردیدی ندارم که زنده‌یاد نوری‌پور بزرگ بود و یاد و نامش همیشه با همکارانش خواهد ماند.