تأملي فلسفي بر كرونا (بخش دوم) انسان در جهان متفاوت بعد از کرونا

احمد راسخی لنگرودی،   3990313150

می‌توان چنین پنداشت و چنان‌كه برخی نیز چنین پنداشته‌اند كه فاصله‌گذاری فیزیكی و اجتماعی ناشی از ویروس كرونا، آمده است تا آدمیان را از یكدیگر دور كند؛ از نزدیك شدن به یكدیگر مانع شود و به خلوت خود پناه ببرند و كارهای خود را به انجام رسانند

انسان در جهان متفاوت بعد از کرونا

می‌توان چنین پنداشت و چنان‌كه برخی نیز چنین پنداشته‌اند كه فاصله‌گذاری فیزیكی و اجتماعی ناشی از ویروس كرونا، آمده است تا آدمیان را از یكدیگر دور كند؛ از نزدیك شدن به یكدیگر مانع شود و به خلوت خود پناه ببرند و كارهای خود را به انجام رسانند. در حالی كه از منظری دیگر می‌توان گفت: برعكس، فاصله‌گذاری اجتماعی عاملی شده است برای ما ‌كه به گونه‌ای دیگر به ارتباطات اجتماعی و مشاركت جمعی بنگریم؛ چراكه اجتماعی بودن فقط به معنای ظاهری آن نیست. فقط به این معنا نیست كه از طریق اندام‌های حسی با افراد اجتماع و دنیای خارج از مرزهای جغرافیایی خود ارتباط برقرار نماییم.

ارتباطات اجتماعی فقط به این محدود و منحصر نمی‌شود كه در نقش دو دوست، دو همكار، دو جناح سیاسی، دو قدرت یا چند قدرت جهانی دست در دست هم دهیم و خنده بر لب بنشانیم و یا پشت یك میز كنار هم بنشینیم، یك فنجان چای بنوشیم و بر حسب نیاز و اضطرار گفتگویی را در اطراف موضوعی شكل دهیم و پروتكلی را امضا كنیم؛ آنگاه پشت سر، غیرمسئولانه علیه یكدیگر دندان تیز كنیم و پنهانی خط و نشان‌های آن‌چنانی بكشیم تا در نتیجه، روزی ناگزیر شویم به آمدن ویروسی انسان‌كش چراغ سبز نشان دهیم و زیستگاه انسانی خود را این‌چنین متلاطم و ناامن كنیم!

ویروس كرونا، همین كمترین‌ها كه ربع مسكون را این‌چنین به بحران كشانیده است، می‌خواهد این درس را به ما بیاموزد كه باید روحها را به هم نزدیك كرد. همبستگی حقیقی را در جامعه و جهان زیست خود جامه عمل پوشاند. در عین فاصله داشتن و حفظ فردیت خود، همچون اعضای یك پیكر شد و برای حفظ و صیانت این پیكر، وظیفه‌مندانه كوشید و كمر همت در جهت همیاری و مساعدت یكدیگر بست. به ما هشدار می‌دهد كه تنها زیستگاه بشر را بیش از این دستخوش مطامع ویرانگر خود قرار ندهیم. رشته‌های مهر و محبت را كه خاصیت آدمی است، بایست مستحكم و مستحكم‌تر كرد.

دوگانه‌ای متناقض‌نما

از این منظر كه بنگریم، به نظر می‌رسد ما در پدیده كرونا با یك دوگانه‌ای متناقض‌نما مواجهیم؛ از یك سو می‌خواهیم زیست جمعی خود را داشته باشیم و نیازهای خود را از طریق اجتماع تأمین كنیم، و از سوی دیگر، از هم فاصله می‌گیریم و از فاصله‌گذاری فیزیكی و اجتماعی، آن‌هم در این هنگامه ویرانگر سخن به میان می‌آوریم. این چه معمایی است؟ این دوگانگی به لحاظ فلسفی چگونه قابل توجیه و تحلیل است؟

می‌توان از آموزه‌های ایمانوئل كانت ـ فیلسوف آلمانی ـ مدد گرفت و این معما را به گونه‌ای حل كرد. وی با تعبیر زیبای خود تحت عنوان «معاشرت‌‌طلبی غیراجتماعی» به نوعی پرده از این معما برمی‌دارد. او ما را به یك نوع رابطه انسانی بر پایه صمیمیت و اعتماد كامل و متقابل رهنمون می‌كند و نه آن رابطه اجتماعی كه با مخاطرات و خیانت‌هایی همراه است. به زعم كانت، هر فرد اگرچه در «من» بودن خود تنهاست و حیاط خلوت خود را دارد، اما در عین حال، میلی هم در او نهفته است كه در قالب پیوندهای انسانی، و البته به گفته او غیراجتماعی، معاشرت با دیگران را خواستار می‌شود؛ امری كه ریشه در انسانیت انسان دارد.

بهترین نوع پیوندهای انسانی از نظر او، آن نوع پیوندی است كه بر پایه صمیمیت و اعتماد متقابل شكل بگیرد و نه بر پایه سود و ذوق و سلیقه، و یا صرفا یك نوع احترام خشك و بی‌روح كه طرفین با حضور جسمانی از خود به نمایش می‌گذارند و دیگران را ابزار و وسیله خود قرار می‌دهند؛ آن‌هم نمایش‌هایی كه همچون صحنه‌های تئاتر دقایقی اطرافیان را به خود مشغول می‌دارد، اما اراده‌ای را در جهت ایجاد صمیمیت و همیاری برنمی‌انگیزاند، فردی را به برقراری دوستی‌های صمیمانه و مطمئن فرانمی‌خواند.

ملاكی كه كانت برای تعیین تكلیف افراد در این نوع از ارتباطات انسانی نشان می‌دهد، به نفس انسانیت ناظر است. بدین ترتیب كه: «چنان رفتار كن كه انسان از آن جهت كه انسان است ـ چه شخص تو و چه شخص دیگری ـ همیشه غایت تلقی شود و نه وسیله.» اصل «انسان غایت انسان»، در نظر كانت پای‌بست هر گونه نظام بهره‌كشی را ویران می‌دارد.

كانت با استفاده از این اصل، برخلاف «نیچه» كه بهره‌كشی و بهره‌جویی را وجه ذاتی زندگی و ویژگی طبیعی هر نوع رابطه اجتماعی می‌شمارد، بهره‌كشی انسان از انسان را غیراخلاقی و مغایر با عدالت اجتماعی به شمار می‌آورد. وی تصریح می‌دارد: «بر آدمی است كه انسانیت را كه در وی است، با تقدس بنگرد. در سرتاسر آفرینش به هرچه بنگری... می‌تواند چون وسیل? صرف به كار رود. تنها انسان و همراه او هر موجودی كه از خرد برخوردار است، غایت به خودی خود است.»

در این عبارت تعلیم داده می‌شود كه انسان نه یك وسیله، كه به خودی خود غایت است. انسان در هر جامعه‌ای تنها موجودی است كه شایسته احترام است. بدون اینكه بتوان این شایستگی را در مرزهای سیاسی و چارچوب‌های خاصی، اعم از ملیت و نژاد و فرهنگ و زبان و عقیده محدود كرد؛ زیرا اگر با انسان فقط به عنوان وسیله رفتار كنیم، طبیعت عقلانی و عقلانیت وی را نادیده انگاشته‌ایم. اما همه ما در خود به‌خوبی می‌یابیم كه نباید چونان وسیله و ابزاری در خدمت دیگران واقع شویم. از آن جهت كه خویشتن را دارای «شخصیت» می‌دانیم.

ادامه دارد...