آیا کسی به داد ما مستاجران می‌رسد؟

مهرداد پرویز، گروه تعاملی الف،   3990201017
آیا کسی به داد ما مستاجران می‌رسد؟

بدون شک هر سال، فصل نقل و انتقالات خانه و منزل برای مستاجران بحرانی ست که گاه آرزوی مرگ به همراه دارد. بحران و فشار روانی ناشی از افزایش اجاره بهای بدون هیچ ضابطه و کاملا تحت میل مالکین،  ناتوانی در پرداخت و سرگردانی بین بنگاه های معاملات ملکی که به ناچار هزینه های مالی و روانی ناشی از اتلاف وقت و مال و اسباب کشی به همراه دارد و بعضا مشاجرات و تنشهای بین مالکین و مستاجرین که اغلب هردو را فرسوده و بسیار بسیار بیشتر، مستاجران را به " چه کنم ؟ چه کنم؟ " می اندازد.

یعنی واقعا هیچ راهی برای نظام دادن و سازماندهی به این معضل بزرگ کشور که قشر بزرگی از مردمی را که به هر دلیل نتوانسته اند در این مُلک وسیع و سرزمین غنی، برای خود سرپناهی دائمی فراهم کنند نیست؟ چگونه است که سازمانی به عنوان حمایت از مصرف کنندگان به هرحال به نوعی بر قیمت کالاها و خدمات نظارت دارد که هر کس هر کالا یا خدماتی را به هر قیمتی دلش خواست نفروشد و تعرفه ای منظور می‌شود اما برای این امر مهم که حتی در قانون اساسی کشور (یعنی داشتن سرپناه) از حقوق مسلم هر ایرانی ست نه تنها هیچ نظارتی صورت نمی‌گیرد بلکه گاهی با افتخار تیتر درشت رسانه ها می‌شود که " بازار مسکن تکان خورد" این تکان برای مستاجران یعنی آوار شدن آسمان بر سرشان که خدایا امسال " به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده ی خود را؟..."

مثلا وجود بنگاه های املاک به تعداد غیر منطقی و غیر متعارف در کنار هم در یک شهر یا شهرک کوچک واقعا چه معنایی دارد؟ جز آنکه انگار شبیه باندهای مافیایی دست در دست هم به مهر می نهند تا خانه را بر سر مستاجران خراب کنند؟ فکر نمی‌کنم لازم باشد از تورم لحظه به لحظه و افزایش ثانیه ای قیمت‌ها و هزینه‌های زندگی در این مملکت سخنی اضافه گفته شود. حال، یک مستاجر که هیچوقت درآمدش به گرد پای این تورم لجام گسیخته نمی رسد چگونه ناگهان سرِ سال قراردادِ خود،  مثلا پنجاه درصد به اجاره اضافه کند؟ از کجا بیاورد؟ دزدی کند؟! واقعا چه کار باید کرد؟ فرایند این افزایش بی ضابطه و کاملا میلی چگونه است؟ هرچند در اکثر مواقع بنگاه ها نیز کاملا دخیل در این موضوعند زیرا به تبع نوع شغلشان، منافعشان به ناچار با افزایش قیمت‌ها گره خورده. رابطه ای بین افزایش هرساله‌ قیمت و منافع شغلی که گویا هیچ گاه هیچ پایان یا حتی تعادلی برایش نمی شود متصور شد.

هیچ تعرفه‌ای قابل تعریف نیست که لااقل تکلیف خودمان را با وضع زندگی‌مان بدانیم که اصلا ادامه بدهیم یا خود را به نوعی خلاص کرده و از این خفت نداری و فقر و شرمندگی نزد خانواده و معیشت سخت و دویدن و نرسیدن، برهانیم؟ ظاهرا فقط خدا باید به فریادمان برسد.