آیا با پیروزی ائتلاف نیروهای انقلاب، تفکر اسلامی و انقلابی هم پیروز شد؟

عبدالله حسرتی‌منش، گروه تعاملی الف،   3981207016
آیا با پیروزی ائتلاف نیروهای انقلاب، تفکر اسلامی و انقلابی هم پیروز شد؟

اگر بخواهیم از جایگاه تفکر و تعقل و فضیلت آن در قرآن و کلام اهل‌بیت علیهم‌السلام سخن بگوییم، اینقدر این مطالب تکرار شده که شاید خواننده را ملول کند. اصلاً فسلفۀ تقلید در احکام شرعی هم بر اساس تفکر و تعقل است؛ بر مبنای این اصل پذیرفته‌شده نزد عقل، انسان در مسائلی که جهل دارد، باید به عالمان رجوع کند و طبیعتاً اگر انسان در مسئله‌ای عالم شد، می‌تواند نظر عالمان دیگر را قبول نکند و خودش به نظر خودش عمل کند و در این صورت هیچ عاقلی انسان را ملامت نخواهد کرد.

از اهمیت تفکر و تعقل که بگذریم، بدینجا می‌رسیم که تک‌تک اعمال ما باید نزد خداوند متعال دارای حجت شرعی باشد تا از ما قبول گردد و موجب عقاب ما نشود. به فرمودۀ قرآن، از گوش و چشم و دل ما سؤال خواهد شد. هر عمل ما باید مستند به احکام الهی و عقلانیت باشد و مکرراً قرآن ما را از تقلید کورکورانه بازداشته و ما را به برهان، تعقل، تدبر و سؤال از اهل ذکر دعوت کرده‌است.

به عنوان مثال در حوزۀ اعتقادات، تمامی آنچه بدان باور داریم، باید تحقیقی و استدلالی باشد و حق نداریم به چیزی باور داشته باشیم که مبنای عقلی ندارد. یا مثلاً در حوزۀ اعمال، برای قاضی باید عدالت شهود ثابت گردد و او باید به علم برسد تا بتواند در مورد فردی حکم صادر نماید؛ یا هر نمازگزاری باید به طریقی عقلایی، عدالت امام جماعت برایش احراز گردد، تا بتواند پشت سر او نماز بخواند و بدون احراز عدالت، نمی‌تواند پشت سر آن شخص نماز اقامه کند.. 

اگر برای انسان، راستگویی و امانتداری و ایمان فردی ثابت شود و سپس با اعتماد به گفته و وعدۀ او، با وی رفاقت یا معامله یا ازدواج کند و اتفاقاً آن فرد یک‌دفعه بر خلاف آنچه وانمود می‌کرده رفتار کند، هیج گناهی بر انسان نیست و انسان می‌تواند بخاطر صبری که در برابر ضررهای رسیده از جانب وی متحمل شده‌است، از خداوند اجر طلب کند؛ اما اگر بدون احراز این صفات، امور خود را به فردی بسپارد که از وی اطمینانی ندارد یا شهادت فردی را قبول کند که عدالتش برای او محرز نشده‌است، چه بسا به خاطر سهل‌انگاری خویش، باید منتظر عقوبت و بازخواست الهی باشد؛ زیرا بدون حجت شرعی امورات مهم خود را به او سپرده بود.

آنچه تا اینجا در اهمیت تفکر و تحقیق و تعقل و همچنین داشتن حجت شرعی در تصمیم‌گیری‌ها بیان شد، مطالب مسلم دین ماست اما وقتی وارد انتخابات می‌شویم، همین مطالب مسلم، جای بحث و مناقشه پیدا می‌کند؛ بلکه اگر کسی بر این اصول پافشاری و تأکید کند، شاید از انواع و اقسام اتهامات بی‌نصیب نماند.

انکار این مسلمات دلایلی دارد که در ادامۀ این نوشتار به یک دلیل آن اشاره و آن را مورد بحث قرار می‌دهیم:
رهبر انقلاب در تاریخ 19 دی 94 بیان فرمودند: «خود بنده هم وقتی این فهرست‌ها را می‌آورند که بیایم رأی بدهم، بعضی از آدم‌های این فهرست‌ها را نمی‌شناسم؛ امّا اعتماد می‌کنم به آن کسانی که [اینها را] معرّفی کرده‌اند، و نگاه می‌کنم ببینم آن کسانی که این فهرست را معرّفی کرده‌اند چه کسانی هستند؛ اگر دیدم اینها آدمهای متدیّن و مؤمن و انقلابی‌ای هستند، به حرفشان اعتماد می‌کنم و به [فهرست‌] آنها رأی می‌دهم»

بر طبق همین فرمایش، دوستان بزرگوار ما مرتب توصیه می‌کنند همانطور که رهبری لیستی رأی می‌دهند، باید به تمام لیست رأی داده شود.
اولاً این فرمایش ایشان، تنها یک نظر است و اساساً هیچ اجباری وجود ندارد که به این نظر جامۀ عمل پوشاند و اصولاً بحث ولایت فقیه زمانی مطرح می‌شود که ما در حوزۀ اوامر و نواهی قرار بگیریم، نه در حوزۀ نظرات شخصی و علمی.

ثانیاً استناد به یک سخن از رهبری بدون دیدن سایر فرمایشات ایشان و بدون دیدن اصول اصلی مبانی اسلامی که رهبری نیز خود را مقید به آن می‌داند، راه صوابی نیست. طبق مبانی اسلامی انسان تنها زمانی می‌تواند امور مهمه را به فردی بسپارد که از سلامت و عدالت و کارآمدی آن فرد اطمینان داشته باشد. این اطمینان، هم می‌تواند از شناخت شخصی حاصل شود و هم  از طریق شهادت افراد خبرۀ عادل. افرادی که انسان با شهادت آن‌ها بتواند در وجدان خود به این برسد که می‌توان امر مهمی را به فردی که در مورد او شهادت داده شده، سپرد. 

فرمایش رهبری نیز هرگز از این چارچوب خارج نیست و سخن ایشان این است که اگر انسان خودش نتوانست به شناخت برسد، می‌تواند به شهادت اهل خبرۀ عادل اعتماد کند؛ همانطور که برای انتخاب مرجع تقلید، احراز عدالت امام جماعت و نیز اثبات جرم یا برائت مجرم نزد قاضی هم همین حکم جریان دارد. هیج‌وقت ایشان نگفته و نمی‌گوید که برای انتخاب نماینده، حتی اگر برای شما از شهادت افرادی که لیست را تهیه می‌کنند، اطمینان حاصل نشد، باز هم به تمام افراد لیست رأی دهید. هیچ‌وقت ایشان نکفته و نمی‌گوید که اگر از افراد خارج از لیست، فرد یا افرادی یافتیم که صلاحیت آنان برای ما محرز است، آن افراد را که کنار گذاشته و به افرادی رأی دهیم که صلاحیت آنان برای ما محرز نشده‌است.

آیا افرادی که مدام دیگران را دعوت می‌کنند که بر اساس فرمایش رهبری لیستی رأی بدهند، خودشان حاضر هستند دختر خود را به پسری بدهند که صلاحیت آن پسر برایشان احراز نشده‌است؟ آیا اگر افرادی که شهادتشان برای انسان هیچ یقین یا اطمینانی به بار نمی‌آورد، به صلاحیت پسری شهادت بدهند، حاضر هستند جگر گوشۀ خود را به آن پسر بدهند؟ اگر حاضر به چنین کاری نیستند، چگونه سرنوشت کشور را به افرادی می‌سپارند که شناختی از آنان ندارند و حتی در صلاحیت آنان ابراز شک و تردید می‌کنند؟

آنچه بدان استدلال کردیم، در کلام رهبر انقلاب هم مؤیداتی دارد و ای کاش فرمایشات ایشان جامع نگریسته می‌شد:
«همچنان که اصل انتخابات یک تکلیف الهی است، انتخاب اصلح هم یک تکلیف الهی است.» ۱۳۷۶/۰۲/۳۱

«مردم بایستی هوشمندانه و آگاهانه انتخاب کنند.» ۱۳۸۴/۰۱/۰۱

«آنچه که اهمیت دارد، تشخیص شما و رأی شما است. باید خودتان تحقیق کنید، ملاحظه کنید، دقت کنید، از انسانهای مورد اعتمادتان بپرسید، تا به اصلح برسید و اصلح را انتخاب کنید. هر کسی و یا فعالان سیاسی می‌توانند دیگران را هم با نظر خودشان همرأی کنند ــ این اشکالی ندارد ــ اما از حقیر کسی چیزی در این زمینه نخواهد شنید. در عین حال مردم می‌توانند به همدیگر بگویند، سفارش کنند، تأکید کنند، توصیه کنند، یکدیگر را توجیه کنند و به هم کمک کنند برای شناخت اصلح.» ۱۳۹۲/۰۱/۰۱

«از افرادی که ممکن است ما را هدایت کنند، راهنمائی کنند، کمک بخواهیم؛ بالاخره خودمان را به حجت شرعی برسانیم. اگر انسان بر طبق حجت شرعی کار کرد، چنانچه بعداً غلط هم از آب دربیاید، باز سرفراز است، می‌گوید من تکلیفم را عمل کردم؛ اما اگر بر طبق حجت شرعی عمل نکنیم، بعد خطا از آب دربیاید، خودمان را ملامت خواهیم کرد؛ عذری نداریم، حجتی نداریم.» ۱۳۹۲/۰۲/۲۵
بعد از این استدلال‌های عقلی و نقلی، برخی می‌گویند، گرچه این سخنان درست است، اما ما باید به لیست رأی دهیم تا لیست رقیب پیروز نشود. به عبارتی حتی اگر فردی ناصالح هم در لیست مورد نظر وجود داشت، باید به آن‌ها رأی داد تا مبادا افراد ناکارآمدتر و ناصالح‌تر حائز اکثریت آرا شوند. 
در پاسخ عرض می‌شود: هر کس موظف است به وظیفۀ خود عمل کند و اگر دیگران بر اساس حب و بغض و بر اساس اعتقادات غلط به افرادی دیگر رأی دهند، باعث نمی‌شود ما از وظیفۀ خود عدول کنیم. قرآن کریم در دو آیه می‌فرماید: 

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبين ...‏»؛  ای كسانی كه ايمان آورده‏ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و برای خدا گواهی دهيد، هر چند به زيان خودتان يا [به زيان‏] پدر و مادر و خويشاوندان [شما] باشد ...
«يا ايُهَّا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِاْلقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَومٍ عَلى الّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ ...»؛ ای كسانی كه ايمان آورده‏ايد، برای خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت شهادت دهيد، و البتّه نبايد دشمنیِ گروهی شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است‏ ...
آنجه در هر انتخاباتی باید مورد توجه باشد، انجام وظیفه است. وظیفه هم انتخاب اصلح است. مهمترین گفتمان هر انتخابات هم باید حول همین باشد. اصلاً اسلام و خصوصاً مذهب تشیع، حول شایسته‌سالاری گردش می‌کند؛ حول انجام وظیفه گردش می‌کند. اگر با نتیجۀ مطلوب هم همراه شد، چه بهتر.

اگر دیگرانی به دنبال قدرت‌طلبی و ریاست هستند و برای این قدرت‌طلبی حاضر هستند به هر کسی رأی بدهند و شایسته‌سالاری را رعایت نکنند، وظیفۀ جبهۀ انقلاب چیست؟ آیا جبهۀ انقلاب هم باید برای بدست آوردن قدرت، چشم خود را روی شایسته‌سالاری ببندد و تن به تقلید کورکورانه از زید و عمرو بدهد تا به هر ترفندی رقیبشان روی کار نیاید؟ هدف انقلاب ما شایسته سالاری بر مبنای تعهد و تقوا بود. بزرگان مذهب ما نیز در بسیاری از مواقع می‌توانستند با چشم بستن از خیلی چیزها به قدرت برسند. اما هدف چیز دیگری است. هدف حاکمیت ارزش‌های الهی است. حاکمیت تقواست. نمی‌شود برای رسیدن به این هدف مقدس، از هر وسیله‌ای استفاده کرد. تدبیر و تحقیق و شناخت و در نهایت انتخاب اصلح، راه صحیح دستیابی به حاکمیت ارزش‌های الهی است. ما باید پیوسته این هدف و این راه را تبلیغ کنیم. ما باید پیوسته ارزش‌ها را یادآور شویم و خودمان و دیگران را به حرکت در جهت این ارزش‌ها سوق دهیم. باید خودمان و دیگران را به تفکر وادار کنیم و طوری تبلیغ کنیم که انتخاب فرد متدین، انقلابی، عادل و عدالت‌خواه، یک ارزش والا محسوب شود. چنانچه این هدف محقق شد و اکثریت غالب جامعه به دنبال چنین معیارهایی در نامزدها بودند، آن روز است که هدف انقلاب محقق شده‌است و هر کسی هم که بر سرکار بیاید، خود را با این معیارها تنظیم می‌کند تا مقبولیت وی خدشه‌دار نشود.

باز ممکن است اشکال شود که اگر لیست رقیب رأی بیاورد، ممکن است به اصل دین آسیب برسد یا نظام لطمۀ بسیار جدی ببیند و در آستانۀ سقوط قرار گیرد. این اشکال نیز بر مبنای یک فرض اشتباه است؛ ساختار قانون اساسی در کشور ما به گونه‌ای است که اولاً با وجود شورای نگهبان هر کسی نمی‌تواند وارد ساختار قدرت گردد؛ ثانیاً تقسیم قدرت به نحوی است که هیچ کس اختیار تام ندارد و قدرت‌ هر فرد و نهادی محدود است و ثالثاً حتی اگر فردی با نفاق وارد ساختار قدرت شد و سپس ماهیت خود را بروز داد، دستگاه‌های نظارتی چون شورای نگهبان، قوۀ قضاییه، خود نمایندگان مجلس و در نهایت رهبر انقلاب اجازه نمی‌دهند که هر کسی بتواند هر کاری دلش خواست انجام دهد و کشور را در آستانۀ سقوط قرار دهد.

مؤید مطالب گفته‌شده نیز سخنانی از رهبر انقلاب است:
«مردم سعی کنند صالح‌ترین را انتخاب کنند. آن کسانی که نامزد ریاست جمهوری می‌شوند و در شورای نگهبان صلاحیت آنها زیر ذره بین قرار می‌گیرد و شورای نگهبان صلاحیت آنها را اعلام می‌کند، اینها همه‌شان صالحند. اما مهم این است که شما در بین این افراد صالح، بگردید و صالح‌ترین را پیدا کنید. این جا جائی نیست که من و شما بتوانیم به حداقل اکتفاء کنیم؛ دنبال حداکثر باشید؛ بهترین را انتخاب کنید.» 88/2/22

«بعضی‌ها نقطۀ درگیری را اشتباه می‌کنند؛ خمپاره و توپخانۀ خودشان را آتش میکنند به سمت یک نقطه‌ای که آنجا دشمن نیست، آنجا دوست است. بعضی‌ها رقیب انتخاباتی خودشان را «شیطان اکبر» به حساب می‌آورند! شیطان اکبر آمریکاست، شیطان اکبر صهیونیسم است؛ رقیب جناحی که شیطان اکبر نیست، رقیب انتخاباتی که شیطان اکبر نیست. من طرفدار زیدم، شما طرفدار عمروئی؛ من شما را شیطان بدانم؟ چرا؟ به چه مناسبت؟ در حالی که زید و عمرو هر دو ادعای انقلاب و اسلام می‌کنند، در خدمت اسلام و در خدمت انقلابند. خط درگیری با دشمن را مشخص کنیم. گاهی هست که یک نفری در لباس خودی است، اما حنجرۀ او سخن دشمن را تکرار میکند! خب، او را باید نصیحت کرد؛ اگر با نصیحت عمل نکرد، انسان با او باید حد و مرز تعریف کند: خط فاصل. جدا می‌شویم.» ۱۳۹۱/۰۷/۲۴