جدال با تکنولوژى / بخش اول نسبت تکنیکی با جهان و دور شدن از تفکر اصیل و معنوی

احمد راسخی لنگرودی،   3981025027

در برخي از كشورهاي مغرب‌زمين و نيز در گوشه و كنار نقاط دنيا، شخصيت‌هاي علمي و گروه‌هاي مطرح اجتماعي يا فرقه‌هاي ديني را مي‌توان شاهد بود كه تحت عناوين مختلف، به صورت نظري يا عملى اقدام به مقابله با تكنولوژي و ضديت با صنايع ماشيني مي‌نمايند

نسبت تکنیکی با جهان و دور شدن از تفکر اصیل و معنوی

استفاده نادرست از تكنولوژي و در نتيجه آثار مخرب و زيانبار آن بر محيط زيست و زندگي شهري، چهره‌ غريبانه‌اي از ساحت علم تجربي و دستاوردهاي آن به تصوير ‌‌كشيده است. خاصه تكنولوژي مدرن كه در پاره‌اي موارد، صورت تهديد به خود گرفته و به اختلال در روابط انساني در قلمرو خانواده و جامعه انجاميده است. اين امر عده‌اي از شخصيت‌هاي علمي و گروه‌هاي خرد و كلان اجتماعي و نيز اندك فرقه‌هاي مذهبي را بر آن داشته است كه به تكنولوژي و دستاوردهاي علم تجربي به ديده ترديد نگريسته، گاه نيز با اقدامات عملي عطايش را به لقايش ببخشند. جنبش جدال با دستاوردهاى علم و حمله به تکنولوژى و يا دوري گزيدن از آن از سوى طبيعت‌گرايان و نيز سنت‌گرايان، از جمله آنهاست.

در برخي از كشورهاي مغرب‌زمين و نيز در گوشه و كنار نقاط دنيا، شخصيت‌هاي علمي و گروه‌هاي مطرح اجتماعي يا فرقه‌هاي ديني را مي‌توان شاهد بود كه تحت عناوين مختلف، به صورت نظري يا عملى اقدام به مقابله با تكنولوژي و ضديت با صنايع ماشيني مي‌نمايند. برخي از اين گروه‌ها در برخورد با تكنولوژي به حداقل قانع نيستند و راه افراط را مي‌پويند. منتقدان تكنولوژي كه بيشتر سوداي طبيعت و سنت، و ايضا معنويت و اخلاقيات را در سر مي‌پرورانند، معتقدند جهان طبيعت منبع اخلاقي و زيبايي است، ولي اين سرمايه ارزشمند چندي است به واسطه فرايند صنعتي شدن در معرض خطر قرار گرفته است.

گذشته از گروه‌هاي اجتماعي، فيلسوف مطرح و صاحب نامي چون مارتين هايدگر و شخصيت‌هاي نظريه‌پرداز ديگري چون: ژاك الول (Ellvl)، لويس مامفورد (Mumford)، چارلز رايش، رنه دوبو (Dubos)، پاتريك سيل، از جمله افرادي هستند كه از پيشروان اين نهضت بوده و در نقد اين دستاورد علم صاحب آرا و نظريه‌اند. هايدگر فيلسوف شهير آلماني، از معدود فيلسوفاني است كه در باب تكنولوژي تأمل فلسفي نموده و نظرات انتقادي خود را از اين منظر با زباني بسيار پيچيده در قالب «پرسش از تكنولوژي» عرضه مي‌دارد. وي با طرح اين پرسش مي‌خواهد راهي را به روي ماهيت تكنولوژي باز كند و بلكه با آن نسبتي آزاد برقرار نمايد.

هايدگر در مقاله «خطابه يادبود» معتقد است كه بشر با برقرار كردن نسبت تكنيكي با جهان، از تفكر اصيل و معنوي دور افتاده است. اين نسبت نخستين بار در قرن هفدهم پديدار شد؛ هرچند ريشه‌هاي آن را در تفكر فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو بايد جستجو كرد كه با تأمل در «موجود» به جاي «وجود»، نوعي تفكر تكنيكي شكل گرفت و تفكر اصيل به فلسفه، و فلسفه به علم، و علم نيز به تكنيك تقليل يافت. با غلبه علم و تفكر تكنيكي، ديگر مجالي براي تفكر معنوي و فلسفي باقي نماند. تفكر به پايان خود رسيد. درنتيجه، از گوهر اصلي خود جدا شده و به علوم تجربي انساني بازگشته است.

هايدگر بر اين نظر است كه با تفكر اصيل و معنوي مي‌توان با وجود عهدي نوين، بست و نسبتي جديد و در عين حال راهگشا با وجود برقرار كرد؛ به نحوي كه از سلطه تكنيكي آزاد شد.1 تمام حرف و سخن او بر سر اين است كه ماهيت تكنولوژي به ‌هيچ‌ وجه امري تكنولوژيك نيست. زماني كه به تكنولوژي مي‌انديشيم و به آن دامن مي‌زنيم يا به نوعي از آن طفره مي‌رويم هرگز قادر نخواهيم بود كه نسبت خود را با ماهيت تكنولوژي تجربه كنيم. در چنين شرايطي اسير و در بند آن خواهيم شد. خاصه اگر تكنولوژي را امري خنثي تلقي كنيم، در اين صورت به بدترين وجه تسليم آن خواهيم شد؛ زيرا چنين تصوري از تكنولوژي چشم ما را به كلي بر ماهيت آن خواهد بست. بايد گفت تصوري كه امروزه بسيار مورد ستايش نيز قرار گرفته است. عامه امروزه تكنولوژي را امري في‌نفسه خنثي تصور مي‌كنند و بسته به آن مي‌دانند كه چگونه از آن استفاده كنيم و آن را در زندگي به كار بنديم. از همين روست كه هايدگر اين نوع تصور رايج را تعريفي ابزاري و انسان‌مدارانه مي‌نامد و بر پايه همين تعريفِ رايج است كه پرسش خود را از تكنولوژي آغاز مي‌كند.

اين فيلسوف منتقدِ تكنولوژي، در مقاله «پرسش از تكنولوژي» بر اين امر اصرار مي‌ورزد كه اگر بتوانيم با ماهيت تكنولوژي وارد گفتگو شويم، قادر خواهيم بود امر تكنولوژيك را در حدود و ثغور خود تجربه كنيم.

ژاك الول، فيلسوف متأله و از پيشروان نهضت ضد تكنولوژي، در كتاب «جامعه تكنولوژيك» كه در سال 1954 انتشار يافت، مي‌نويسد: «تكنيك به هيولاي فرانكشتاين2 تبديل و از كنترل انسان خارج شده است. نظام بورژوازي سودپرست آن را گسترش داده و راحت‌طلبي مردم نيز به اشاعه آن دامن زده است.»

وي همچنين تصريح مي‌دارد: «انسان بدوي تا سر حد امكان كم كار مي‌كرد، به مصرف محدود كالا قانع بود و وقتي را كه مصروف تكنيك مي‌داشت، در قياس با مدتي كه به گذران فراغت، خواب، گفتگو، بازي و از همه مهمتر به تفكر اختصاص مي‌داد بسيار اندك بود.»3 

چارلز رايش، استاد حقوق دانشگاه ييل، تكنولوژي را عامل از دست رفتن ارزش‌هاي اجتماعي دانسته، مي‌نويسد: «در جامعه سده‌هاي ميانه با آنكه طرز تفكر ديگري حكومت مي‌كرد، نه تكنولوژي و نه بازار هيچ كدام نتوانستند ارزش‌هاي اجتماعي را زير سلطه خود آورند.»4

رنه دوبو، نويسنده و زيست‌شناس برجسته در كتاب خود تحت عنوان «حيواني تا بدين حد انسان»، از منظر زيست‌شناسي تكنولوژي را مورد نقادي قرار مي‌دهد. او معتقد است انسان حيواني است كه سرشت اصلي‌اش با دنياي فن‌زده كنوني بيگانه است. دوبو مي‌نويسد: «آدمي بايد راه ديگري براي زندگي برگزيند، و گرنه محكوم به نابودي خواهد بود.» جالب اينكه كتاب او جايزه پوليتزر را به خود اختصاص داد و در حكم فتواي جهاد عليه تكنولوژي به شمار آمد.5

«كرك پاتريك سيل» از نمايندگان سرشناس طبيعت‌گرايي و ضد تكنولوژي است كه در مصاحبه‌اي ضمن بيان اين مطلب ‌كه حيات مطلوب در گرو درك طبيعت است و اين درك مستلزم شاگردي كردن آن است، چنين اظهار مي‌دارد: «نجات بشريت و طبيعت در گرو شناخت زندگي جديد و ايستادگي در برابر بنيان‌هاي آن است.»

وي معتقد است: «درك آنچه در دويست سال اخير بر سر بشريت آمده است، مستلزم درك اين واقعيت است كه صنعت همه سعي و تلاش خود را معطوف به آن نموده است تا جامعه را اين‌گونه اغوا نمايد كه هر چيز جديدي خوب و فردا بهتر از امروز است؛ فردايي كه با مزاياي مادي بيشتر، رفاه و سرعت عجين خواهد بود.»6

پاتريك سيل ضمن مخاطب قرار دادن جوانان كه زندگي در جامعه‌اي كه خود را وقف طبيعت نموده، بياموزيد و به زندگي كنوني پشت نماييد، خاطرنشان مي‌كند: «ما خواهان زندگي‌اي هستيم كه اسير كارخانه‌ها و نظام ماشيني نباشد. نظامي كه استقلال و خودكفايي زندگي روستايي‌اش به بردگي و وابستگي نظام شهري تبديل نشود.»7 

 

مخالفت در قالب گروه‌هاي اجتماعي

برخي از معارضان تكنولوژي چنان‌كه گفته شد، در قالب گروه‌هاي اجتماعي فعاليت مي‌كنند. اين گروه‌ها كه بيشتر در غرب فعالند، به تكنولوژي به مثابه اهريمن يا هيولايي که خالقش نيز نمي‌تواند آن را مهار کند، مي‌نگرند و لذا براي گريز از عوارض منفي فنّاوري و پيامدهاي زيانبار صنايع ماشيني، و نيز به منظور مصون نگاه داشتن هويت سبك زندگي، عادات، فرهنگ و سنتهاي خود از تعرض اين هيولاي نوين، به دور از غوغاي شهري به دامن طبيعت پناه مي‌آورند. همچون گذشته زندگي ابتدايي را اختيار مي‌كنند و عاري از هر گونه جذابيت شهري به ر مي‌برند. استفاده از انواع تكنولوژي‌ها برايشان فاقد هر گونه جاذبه‌اي است. به هيج‌وجه انگيزه بهره‌مندي از دستاوردهاي علم را ندارند. جالب اينكه، اين گروه‌ها هر چه بيشتر با پيشرفت‌هاي تكنولوژي آشنا مي‌شوند، بيشتر از آن فاصله مي‌گيرند و نفرت خود را از آن ابراز مي‌دارند.

برخي از اين گروه‌هاي منتقد در اتخاذ اين شيوه از زندگي، از باورهاي ديني خود مايه مي‌گذارند و استفاده از محصولات علمي را به لحاظ مفاسدي كه در پي دارد، امري كمابيش حرام به شمار مي‌آورند. برخي ديگر نيز نه به لحاظ ديني، كه بيشتر به لحاظ داشتن يك زندگي سالم و حفظ هوايي پاك، خود را از دستاوردهاي علم محروم داشته و درنتيجه، به دامن طبيعت روي آورده‌اند. اين دسته بر اين عقيده‌اند كه تكنولوژي آثار سوئي را بر ارزش‌هاي اخلاقي سنت‌هاي مورد قبول گذشتگان گذاشته است. علاوه بر آن، با رشد فنّاوري صميميت، روابط انساني و مناسبات اجتماعي از نوع گذشته به افسانه تبديل شده است. از جمله گروه‌هاي مطرحي كه در مخالفت و جدال با تكنولوژي به اقدامات عملي مبادرت مي‌كنند، عبارتند از:

«لوديت»ها (Luddites) نام جنبشي است که در سال 1811 و 1812 در اثناي انقلاب صنعتي بر ضد گسترش شيوه مکانيکي توليد در انگلستان شکل گرفت. برخي معتقدند ريشه «لوديت» به افعال جوانى به نام «لودهام» (Ludhum) بازمى‌گردد که پدرش به او گفت يک ماشين بافندگى را تعمير کند، اما او آن را از ميان برد و با اين كار خشم خود را نسبت به اين دستگاه نشان داد. اين جنبش در مخالفت با صنايع و پيامدهاى آن و با اين بينش که ابزار مکانيکى و زيان‌هاى آن قلب بشريت را هدف گرفته است، آشکارا شروع به فعاليت نمود و در صنايع آن روز انگلستان دست به خرابکارى زد. رفته رفته نام «لوديت» مترادف شد با مخرب ماشين يا ماشين‌شكن. در اصل طرز كار آنها، به مقاومت کودکانه در برابر تکنيک بي‌شباهت نبود!

جنبش لوديت‌ها در روزهاي پاياني سال 1811 از همسايگي ناتينگهام شروع شد و تا سال بعد به ساير شهرهاي انگلستان نيز سرايت کرد. لوديت‌ها براي تخريب ماشين‌آلات نساجي طغيان کردند، زيرا بر اساس يك باور غلط بر اين عقيده بودند كه فناوري‌هاي جديد به تدريج جايگزين کارگران کارخانجات نساجي خواهند شد و به بيكاري تكنولوژي8 خواهد انجاميد. نقل است زماني که «ويليام لي» در سال 1589 نخستين ماشين نساجي را اختراع کرد، از ملکه اليزابت خواست تا به او پروانه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ثبت اين اختراع را بدهد؛ اما ملکه انگلستان خواسته او را اجابت نكرد و در پاسخ گفت: «تو بلندپروازي آقاي لي! مي‌داني اين اختراعت چه بر سر رعاياي فقير مي‌آورد؟! آنان شغلشان را از دست خواهند داد و به گدايي خواهند افتاد!»

به همين دليل، خانه جان کي، مخترع انگليسي را که ماشين «فلاپينگ شاتل» را به‌ عنوان يکي از نخستين دستاوردهاي بزرگ صنعت بافندگي اختراع کرده بود، به آتش کشيدند. جيمز هارگريوز، مخترع ماشين نخ‌ريسي نيز از سوي اين گروه به همين سرنوشت گرفتار شد. اين گروه همواره از انگيزه‌هاي نيرومند شاعرانه‌اي برخوردار بوده است. چنين نقل است كه «پرسي بيش شللي» (1792ـ 1822) شاعر غزلسراي انگليسي، در نامه‌هايي كه از او به يادگار مانده، همدلي خود را با اين گروه آشكار ساخته است و «دوست او لرد بايرون نيز از مجلس اعيان انگلستان در مورد لوديسم اصيل و مظاهر خوشايند آن بارها سخن رانده است.»9 ادامه دارد

پي‌نوشت‌ها:

1. اسدي، محمدرضا، «پرسشي در باب تكنولوژي»، ص 10

2ـ ويكتور فرانکنشتاين دانشمند جوان و جاه‌طلبي بود كه در اواخر قرون وسطي با کنار هم قرار دادن تکه‌هاي اجساد مردگان و اعمال نيروي الکتريکي جانوري زنده به شکل يک انسان، اندکي بزرگ‌تر از يک انسان معمولي مي‌سازد. آدمي مصنوعي به نام جولم (Golem) با صورتي ترسناک که بر همه جاي بدنش رد بخيه‌هاي ناشي از دوختن به چشم مي‌خورد. اين موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتي سازنده‌اش از دست شرارت‌هاي او فرار مي‌کنند. هيولايي که خالقش نيز نمي‌تواند آن را مهار کند و خود مقهور آن مي‌شود.

3. آذرنگ، عبدالحسين، «تكنولوژي و بحران محيط زيست»، ص22

4. همان، ص 22 5. همان، ص 19

6. مجله سياحت غرب، مقاله «طبقه ضد تكنولوژي و هزاره جديد»، خرداد 1384، ش23، ص28

7.technological unemployment

8. همان.

9. ماهنامه گزارش، ش60 و 61، بهمن و اسفند 74، مبحث «جدال طبيعت‌گرايان با دستاوردهاي تكنولوژي»، ص104ـ 105