اسطوره سلیمانی و انگشتر سلیمان‎

ميرزاسعدين داورپناه، گروه تعاملی الف،   3981014032
اسطوره سلیمانی و انگشتر سلیمان‎

ایران سرداري دلير را از دست داد اما قهرمانی اسطوره ای به دست آورد. تصویر دست و انگشتر، گواهي بر شهادت سليماني شد، آنچنان که انگشتر سلیمان، نشانه نبوت او بود. 

سردار سليماني، «شهيد زنده» بود. پایان سلیمان هم چنین رقم خورد که روزي به اطرافيان خود گفت: خداوند سلطنتي به من بخشيد اما با همه سلطنتي كه به من داده است، يك روز نشد كه تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراين، فردا به كاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خویش بنگرم. روز بعد، سليمان عصايش را برداشت و به بلندترين نقطه بام قصر خود رفت و بر عصاي خويش تكيه کرد و شادمان از آن چه به او داده شده بود، شروع به نگريستن به قلمرو پادشاهي خود كرد.

ناگاه چشمش به جواني خوب روي افتاد كه پيش او ایستاده بود. سليمان چون او را ديد پرسيد: چه كسي تو را به اين كاخ درآورد، در حالي كه من مي خواستم امروز را تنها بگذرانم؟ با اجازه چه كسي وارد شدي؟ آن جوان گفت: خداوند! سلیمان پرسید تو كيستي؟

جوان گفت: من ملك الموت هستم، آمده ام جانت را بگيرم. سليمان گفت: بکن آنچه به آن ماموری كه امروز روز شادي من است و خداوند نخواست كه مرا شادي و سروري جز ديدار او باشد. پس، در حالي كه سليمان به عصاي خود تكيه داده بود، ملك الموت جان او را گرفت و سليمان مدت ها همچنان مرده بر عصايش تكيه داشت. تا اینکه خداوند موريانه اي فرستاد و او عصاي سليمان را از درون خورد و عصا شكست و سليمان عليه السلام از فراز كاخ خود به رو درافتاد...

سلیمان بود که از سدر مقدس لبناني تا ملكه بلقیس یمني را به بيت المقدس كشاند، تا شاهدي بر حقانیتش باشند. سردار شهید ما سلیمان نبود، اما با صفاتی سلیمانی در تاریخ جاودانه شد. از یمن تا لبنان به حقانیت سردار شهیدمان شهادت دادند.