در زمانه ما معمولا عیسی مسیح (ع) را به عنوان پیامبر مهربانی می شناسند. شهرتی که بدون شک درباره همه پیام آوران الهی صادق است اما شوربختانه از آنجا که معمولا دین واحد الهی برای عمده پیروان آن نتیجه ای جز «دین پرستی» نداشته، مدعیان همواره سعی در برتری دادن به عقاید ديني خود بر دیگر اديان در طول تاریخ داشته اند و در این راه نیز گاه از هیچ خشونت ناروایی فروگذار نکرده اند.
تاریخ بشری گواه آن است که در پس این ادعای پیروی از پیامبران ، معمولا این خودپرستی و قوم پرستی بوده که از اغلب پیروان سر زده است: روزی صلیبیان ظاهرا مسیحی بر مسلمانان تیغ کشیدند، روزی داعشیان ظاهرا مسلمان بر مسیحیان و سایر مسلمانان و روزی هم یهودیان ظاهرا پیرو موسی (ع) بر مسلمانان! چه خوب گفت سعدی شیرازی که :
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم !
بنابراین پیامبر گرامی اسلام نیز مانند عیسی (ع)، موسی (ع)، ابراهیم (ع) و نوح (ع) و سایر پیامبران الهی بدون تردید یکی از مهربان ترین انسان های روی زمین بود.
شدت عاطفه، لطافت روح و رقت قلب او به حدی بود که خداوند یکی از مهمترین عوامل جذب انسان های جاهل و خشن بادیه نشین و بلکه عموم مردم را به سوی او و پیامش همین مهربانی و مدارا با دیگران معرفی می کند.
این مهربانی با دیگران در دل محمد (ص) از همان جوانی که در حلف الفضول هم پیمان شد، تا هنگام مبعوث شدن که کودکان به تحریک کفار بر او سنگ می زدند، از بخشیدن کفار به هنگام فتح مکه تا حلالیت خواستن در پایان عمر شریفش از پیرمردی که مدعی ضربت عصای پیامبر بر بدنش شده بود، پیوسته مانند چشمه ای گوارا می جوشید و جان دیگران را سیراب می کرد.
اوج این مهربانی را مولوی در دفتر پنجم مثنوی خود و در داستانی که بیت معروف « تا نگرید ابر کی خندد چمن/ تا نگرید طفل کی چوشد لبن...» در خلال آن سروده شده ، آورده است. اغلب ما این بیت مشهور را شنیده ایم اما داستان دلکش پشت آن را کمتر شنیده ایم:
شبانگاهی چند نفر از کفار در مسجد به خدمت پیامبر رسیدند. گفتند ما از راه دور آمدهایم و خسته و گرسنه هستیم. پیامبر از اصحاب خود خواستند تا هرکدام فردی را به منزل برده و از او پذیرایی کنند. در این میان یکی از کفار که چهره خشن و زشتی هم داشت، در مسجد باقی ماند و کسی او را مهمان نکرد. اما پیامبر او را با خود به خانه برد.
اهل خانهی پیامبر هفت بز شیرده در گله داشتند، که هر شب آنها را میدوشیدند و از شیر و ماست آن استفاده میکردند. اما چون امشب مهمان داشتند همهی شیر و ماستها را برای مهمان خود آوردند تا از او پذیرایی کنند. کافر نیز همه را خورد. اهل خانه از اینکه قرار بود امشب با شکم گرسنه بخوابند ناراحت بودند، هنگام خواب، کنیزکی که از رفتار کافر ناراحت بود، درب حجره را بر وی بست. نیمهی شب، کافر احساس دلدرد کرد و برای رفع حاجت به سمت درب حجره رفت، اما هر چه سعی کرد نتوانست آن را باز کند، وقتیکه از باز کردن درب حجره درمانده شد، بهناچار دوباره خوابید، در عالم خواب خود را در ویرانهای دید، ناگهان از خواب پرید و متوجه شد همه لباسهایش را خیس کرده است! از اضطراب و خجالت به خودش میپیچید و نمیدانست چه کند. تا هنگام صبح منتظر ماند تا بلکه در را باز کنند و بدون اینکه کسی او را ببیند فرار کند!
صبحگاه پیامبر آمد و درب حجره را گشود و برای اینکه مهمانش خجالتزده نشود درجایی پنهان شد.
پس از باز شدن در خانه توسط پیامبر کافر به سرعت از خانه خارج شد و از اینکه کسی او را ندیده است خوشحال بود. یکی از اعضاء خانه به داخل حجره رفت و جامه آلوده را مشاهده نمود، آن را به خدمت پیامبر آورد و گفت: یا رسولالله ببینید مهمانتان دیشب چه کار کرده است! پیامبر لبخندی زد و فرمود: مقداری آب بیاورید تا خودم آن را بشویم. اطرافیان گفتند: یا رسولالله این چه سخنی است که شما میفرمایید! چرا شما بشویید! ما در خدمتگزاری حاضریم. حضرت رسول فرمود: میدانم؛ ولی باید خودم این جامه آلوده را شستشو دهم، زیرا در این کار حکمتی است.
بعد از ساعاتی، کافر متوجه شد که بت اش در خانه رسولالله جامانده است!. بالاخره تصمیم گرفت به خانه پیامبر برود، ولی ناگهان با صحنهای مواجه شد که همهچیز را از یاد برد. مشاهده کرد که پیامبر با دستان خودش در حال شستن لباس آلوده اوست، با دیدن این منظره و تواضع پیامبر دیگر طاقت نیاورد و خود را بر زمین انداخت و با عجز و ناله اظهار شرمساری کرد. پیامبر نیز با مشاهده حال کافر او را در آغوش گرفته و نوازش کرد و همین محبت پیامبر نیز باعث شد او به دین اسلام درآید.
مولوی در اینجاست که آن بیت مشهور خود را که در فارسی ضرب المثل شده است می سراید و می گوید: اگر انسانی خود را درمانده ببیند و متوسل به پیامبر سراسر رحمت و مهربانی شود، پیامبر او را مورد محبت قرار خواهد داد:
تا نگریَد ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفل کی چوشد لبن
طفل یک روزه همی داند طریق
که بگریم تا رسد دایهی شفیق...
امام صادق (ع) نیز فرموده اند: روش خاندان ما عبارت است از: عفو و گذشت نسبت به کسانى که بر ما ستم کرده اند و بخشش به کسانى که از ما دریغ داشته اند.