یک قصه تکراری: کارگر حقوق ندارد

کبری آسوپار،   3980630069 ۱۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۶ تکراری یا غیرقابل انتشار
یک قصه تکراری: کارگر حقوق ندارد

انگار اتفاقات هفت تپه را پخش مجدد زده‌اند و قصه را یک بار از ابتدا دوباره می‌بینیم؛ فقط این بار لوکیشن ماجرا عوض شده است؛ این بار بجای خوزستان صدای کارگر را از اراک می‌شنوید و نام قصه هفت تپه نیست؛ هپکوست. اما قصه همان قصه است؛ تراژدی رئالی که کسی به نحوه‌ی آغازش توجه ندارد، اما برای نحوه‌ی پایانش همه سناریوی تخیلی می‌چینند، آن هم پس از پایان قصه! خصوصی سازی‌های مسئله‌دار، عدم نظارت بر نحوه‌ی مصرف ارز دولتی، عدم نظارت بر نحوه‌ی عملکرد تولید کننده‌های کلان، واردات بی رویه‌ی کالاهای تولید داخل و یا هر موضوع دیگر، فرقی ندارد؛ دولت در هر حال به وظیفه‌اش عمل نکرده است.

عملکرد دولت، تولیدکننده را به ورشکستگی یا کلاهبرداری می‌رساند. این آغاز ماجراست که در شلوغی‌های سیاسی بعدی گم می‌شود. نتیجه آنکه کارگر حقوق نمی‌گیرد. دولت و مجلس و قوه قضائیه اعتنایی نمی‌کنند. کارگری که حتی برای نان شب خانواده‌اش جیبش خالی است، ناگزیر اعتراض می‌کند. خانه کارگر در سکوت است و توجهی به اصلی‌ترین وظیفه‌اش که پیگیری مطالبات صنفی کارگران و مطالبه‌ی حقوق از دست رفته‌ی آنان است، ندارد. رسانه‌های رسمی کمتر صدای گویای کارگر می‌شوند. صداوسیما هم که تکلیف روشنی دارد! کارگری که می‌بیند صدای جیب‌های خالی‌اش را کسی نمی‌شنود، اعتراضش را شدید می‌کند و صدایش را بلندتر. جایی که امام‌مان علی علیه‌السلام می‌فرماید «فقر سبب نقصان دين و مشوش شدن عقل و جلب كينه مى‌گردد» آیا از کارگری که حقوقش عقب افتاده و موضوعش فقط فقر نیست و مورد ظلم و بی اعتنایی هم قرار گرفته، انتظار داریم که اعتراضاتش خیلی مدنی و آرام و روشنفکرانه و منطقی و از مسیر قانونی و مطابق ملاحظات برهه‌ی حساس کنونی پیش برود؟!

صدایش را نمی‌خواهیم بشنویم، او هم جاده و راه آهن را می‌بندد تا فریاد دادخواهی‌اش شنیده شود. این بار مجبور هستند صدای او را بشنوند، اما صدای بسته شدن جاده و راه آهن شنیده می‌شود و فریاد کارگری که می‌گوید به علت نداشتن پول خرید کوله پشتی به کودکش سیلی زده، در ازدحام مصلحت‌های کذایی و منفعت‌های قبیله‌ای گم می‌شود. اگر حقوق کارگر را بدهند، جاده هم باز می‌شود. این قشر زحمتکش که باید قبل از خشک شدن عرق‌هایشان پول کارگری‌شان داده شود، همان‌ها هستند که برای ما جاده و راه آهن ساخته‌اند و همه‌ی عمر با حقوقی کم، سربازان خدمتگزار میهن بوده‌اند. همان‌ها که از قضا همیشه راهگشا بوده‌اند و برای راه بستن نیامده‌اند.

راه را آنانی بسته‌اند که ناکارآمدی‌شان کار را به راه بندان اعتراضی کارگران رسانده است. اما باز هم مسئولانی که شب انتخابات و غیر انتخابات از لزوم شنیدن صدای مردم، سخنرانی به سخنرانی و میتینگ به میتینگ شعار و وعده می‌دهند، به میان کارگران نمی‌روند که از آنان دلجویی کنند و حداقل تلاش برای کم کردن بار روحی و روانی کارگر معترض را انجام دهند. در عوض با به صف کردن نیروهای انتظامی مقابل کارگران، میان دو قشر از مردم (کارگر و پلیس) تقابل خشن می‌سازند. دولتی‌ها و مجلسی‌ها و مدعی العموم‌ها و خانه کارگری‌ها در اتاق‌هایشان و پشت میزهایشان نشسته‌اند و ناجا و کارگران درگیر می‌شوند و بازداشتی و مصدومیت هم حاصل طبیعی درگیری است. گره‌های کور می‌زنیم با دندان روی گره‌ای که نه فقط به سادگی باز می‌شد که اصلاً می‌شد که ایجاد نشود! آن کارخانه‌ای که امروز کارگران حقوق نگرفته‌اش فریاد تظلم‌شان بلند است، تا دیروز یکی از پررونق‌ترین واحدهای تولیدی کشور بود.

رسانه‌های ضدانقلاب که دنبال سوریه سازی از ایران ما هستند، صدای کارگر زخمی یا بازداشتی می‌شوند. کارگر ضدانقلاب نیست، اما قرار هم نیست تا ابد فریب ژست دلسوزی ضدانقلاب را میان شنیده نشدن فریاد اعتراضش در داخل نخورد! حالا کارگر و ناجا که هیچ، مردم را هم دو دسته کرده‌ایم؛ یکی سرباز ناجا را وحشی می‌نامد، یکی کارگر معترض را ضدانقلاب؛ گره روی گره! کم کم همان دولتی‌ها و مجلسی‌ها هم که تاکنون ساکت بودند، سر از پنجره بیرون می‌آورند و از لزوم شناخت دشمن و نخوردن فریب ضدانقلاب و یا ضرورت شنیدن صدای اعتراض مردم و عدم درگیری فیزیکی با معترضین، مهملات سیاسی می‌بافند. کارگر اما همچنان حقوق ندارد و این قصه تکراری می‌رود تا جایی دیگر دوباره پخش مجدد شود.

*روزنامه جوان