درباره پایان اسراییل

گروه جهان الف،   3980621018 ۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

«سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن»، تنها اختصاص به انگلیس ندارد، چراکه راهبرد امروز آمریکا و مرتجعین منطقه، افزون بر اختلاف‌افکنی در میان ملت‌ها، بر ایجاد انفکاک و انشقاق بین اجزای محور مقاومت استوار شده است. این راهبرد الزاماً به مفهوم شکل دادن به طول و عرض‌های آرمانی نیست و همین‌که توسط پیاده‌نظام و عوامل داخلی آن‌ها، فشار علیه مقاومت به‌منظور انصراف از هم‌افزایی صورت بگیرد، به مقصود خود نائل شده‌اند. اما آیا این اتفاق روی داده یا شواهد و قرائن موجود، آن را تأیید می‌کنند؟ با توجه به تحولات غرب آسیا و دلایلی که در ادامه شرح آن می‌گذرد، پاسخ منفی است.

پس از پایان جنگ سال 2006 میان حزب‌الله و رژیم صهیونیستی که یکی از شکست‌های تاریخی صهیونیست‌ها طی آن رقم خورد، اتاق فکرهای شبکه‌ای استکبار و صهیونیسم به این جمع‌بندی رسیدند که به‌جای مقاومت اسلامی، باید بازوی آن را در سوریه بزنند که کلید خوردن جنگ مغلوبه سال 2011 مقارن با بهمن 89 در این کشور، نتیجه همفکری‌ها و جلسات محرمانه میان سران اطلاعاتی مثلث عبری، عربی، غربی بود.

هرچند تروریست‌های اجاره‌ای غرب با پشتیبانی سنگین و همه‌جانبه ارتجاع منطقه، حمایت‌های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و آموزش‌های نظامی آمریکا و غرب در ماه‌ها و سال‌های اول پیشروی هایی داشتند و توانستند برخی شهرهای مهم ازجمله «حماه» و «حلب» را تحت تصرف خود درآورند، اما ورود به‌موقع حزب‌الله لبنان، فاطمیون افغانستان و حیدریون پاکستان در کنار کمک‌های مستشاری جمهوری اسلامی، انسجام منحصربه‌فردی در میان ارکان محور مقاومت پدید آورد و به‌سرعت، طومار فتوحات پوشالی تکفیری‌های تحت امر آمریکا را در هم پیچید. فتنه‌ای که با توهم سرنگون کردن دولت مشروع و قانونی دمشق آغاز شد، نتیجه کاملاً عکس داد و موجب شد تا مواضع نیروهای حامی ارتش سوریه، تثبیت‌شده و توطئه امنیتی به تقویت مقاومت منجر شود. در حال حاضر، آخرین قلعه ترک‌خورده تروریست‌ها در ادلب که با وعده‌های فراوان از کشورهای مختلف به مهلکه آمده‌اند، در حال فروپاشی است و شمارش معکوس برای پاک‌سازی آن‌ها آغازشده است.

تحولات سوریه، در واقع دومین ناکامی برای محدود کردن محور مقاومت محسوب می‌شود و از اواخر دوره اوباما، جنگ یمن برای به‌اصطلاح ممانعت از شکل‌گیری یک حزب‌الله دیگر، کلید خورد. با گذشت حدود پنج سال از زمانی که ائتلاف سعودی در سودای فتح سه‌هفته‌ای به این کشور حمله کرد، ارتش و انصار الله یمن، دست برتر در میدان را در اختیار دارند و بیش از یک سال است که «موازنه قدرت» را به «موازنه وحشت» تبدیل کرده‌اند، به‌نحوی‌که امارات و عربستان، در به در به دنبال میانجی برای فرونشاندن خشم انصار الله می‌گردند.

پس از نواخته شدن سومین سیلی از سوی انصار الله، کاخ سفید به این نتیجه رسید که فشارهای پراکنده به مقاومت، فایده‌ای ندارد و به‌جای بازوها، باید رأس هرم را نشانه بگیرد. لذا «راهبرد فشار حداکثری» روی میز رئیس‌جمهور آمریکا قرار گرفت، به این امید که با تضعیف ایران، دیگر اجزا و ارکان جبهه ضدآمریکایی – صهیونیستی نیز رو به سستی و ضعف بگذارند. جمهوری اسلامی اما در این راهبرد، محاسبات حریف را بر هم زد و در دو جبهه «نظامی» و «اقتصادی» استوار ایستاد. هدف قرار دادن پهپاد متجاوز و توقیف نفت‌کش متخلف انگلیسی همزمان با تقویت رویکرد نگاه به داخل، این پیام را به حریف مخابره کرد که انقلاب اسلامی برای هر سناریویی، سناریویی متقابل دارد و هر هجمه‌ای را با پاسخی در خور، مواجه می‌کند.

همزمان، جنگ رسانه‌ای قابل‌توجهی برای افزایش هزینه مقابله با تجاوزات آمریکا و اسرائیل شکل گرفت تا لبنان، سوریه، یمن، فلسطین و حتی عراق را از هم‌افزایی و پشتیبانی از یکدیگر بر حذر بدارد. واشنگتن، تل‌آویو و ریاض اکنون انتظار دارند که در صورت حمله به فلسطین، حزب‌الله گوشه‌ای نظاره‌گر باشد، مقاومت اسلامی لبنان مورد هجمه قرار گرفت، مقاومت اسلامی فلسطین، بی‌تفاوت بماند، جنگ یمن تشدید شد، حزب‌الله، جهاد، حماس و حشدالشعبی در حاشیه قرار بگیرند و چنانچه عراق، آماج حملات رژیم صهیونیستی و تروریست‌های دست‌پرورده‌اش قرار گرفت، صدایی از دیگر ارکان مقاومت شنیده نشود. از همه مهمتر، وقتی به فرض محال، ایران هدف حمله قرار گرفت، هر کدام از محورهای مقاومت، مشکلات داخلی خود را بهانه کنند و بی‌طرف بمانند. این همان سیاست، تفرقه بینداز و حکومت کن به شیوه‌ای دیگر است که سید مقاومت در سخنرانی عاشورایی خود، پاسخ آن را مثل همیشه به‌صراحت داد: «ما هرگونه جنگ علیه ایران را رد می‌کنیم و آن را جنگی علیه کل محور مقاومت می‌دانیم که خیلی از کشورها را نابود خواهد کرد... در روز عاشورا موضع خود را به‌عنوان بخشی از محور مقاومت بار دیگر صراحتاً اعلام می‌کنیم و می‌گوییم ما بی‌طرف نیستیم. آنان که فکر می‌کنند این جنگ احتمالی، پایان محور مقاومت است، بدانند که این جنگ احتمالی پایان اسرائیل و هیمنه و سلطه و حضور آمریکا در منطقه خواهد بود.» (19 شهریور 98)

این در حالی است که چندی پیش، نماینده جنبش جهاد اسلامی در ایران صراحتاً اعلام کرد که این گروه در سطوح مختلف با حزب‌الله هماهنگ است و جلسات متعددی در سطوح مختلف میان مسئولین مقامت اسلامی لبنان با مقامات جهاد و حماس برقرار است. این نشست‌وبرخاست‌ها در میان رهبران انصار الله با حشدالشعبی نیز برقرار است و خط مقاومت از ساحل مدیترانه تا خلیج‌فارس، از فلسطین و لبنان و سوریه گرفته تا یمن و عراق، همگی زیر یک بیرق واحد، آماده فرا رسیدن ساعت صفر حمله به اهداف کوچک و بزرگ آمریکا و رژیم صهیونیستی در صورت هر جنگ احتمالی به جمهوری اسلامی هستند.

توصیه «هری جی. کازیانیس» مدیر مطالعات دفاعی آمریکا در «مرکز منافع ملی» به مقامات این کشور در پایان خواندنی است، آنجا که می‌نویسد: «حتی فکر جنگ با ایران من را تا حد مرگ می‌ترساند... این را از من قبول کنید که جنگ با ایران مانند هیچ‌یک از جنگ‌های گذشته نخواهد بود؛ جنگ در عراق، یوگسلاوی سابق، افغانستان، باز هم جنگ عراق، لیبی، سوریه. نه! نه! ایران ارتشی مستحکم دارد که می‌تواند صدمات جدی به نیروهای آمریکایی وارد نماید... بیش از 100 هزار موشک به‌سوی ناو آمریکایی شلیک‌شده و کشتی 100 هزار تنی آمریکا همراه با 2 هزار سرباز و نیروی دریایی ایالات‌متحده به زیر آب فرو خواهند رفت.» نویسنده البته به قدرت جنگ نامتقارن و انتظار مقاومت برای انتقام بزرگ به‌منظور فروریختن بارانی از آتش بر سر هژمونی آمریکا و سگ هار منطقه اشاره‌ای نکرده است؛ اتفاقی که تنها نیازمند یک جرقه در انبار باروت است.

منبع: روزنامه حمایت