قرار نیست «سوییس» شویم، اما ...

علی اباذری،   3980606199 ۱۲۷ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴۷ تکراری یا غیرقابل انتشار
قرار نیست «سوییس» شویم، اما ...

«چه اشکال دارد که ما هم کشوری مانند... سوییس باشیم؟!»

این پرسشی است که آیت الله مصباح به تازگی درباره دلایل مرفه نشدن ایران در جمع طلاب و فضلای قمی حوزه علمیه قم مطرح کرده ا ند. 

پاسخی که ایشان به این پرسش داده اند به نقل از خبرگزاری حوزه این است:  «جواب نهایی برای این سؤال در این است که فلسفه نهایی وجود انسان بر روی زمین را بیابیم؛ آیا آفریده شدیم که آسوده بخوریم و بخوابیم و در آخر از دنیا برویم؟ برخی اینگونه فکر می کنند که بهترین شکل این زندگی در نهایت همانند کندوی زنبور عسل است که یک عده حیوان دور هم زندگی کرده و بر روی معطرترین گل ها بوده و شیرین ترین مواد غذایی را تولید کرده و در نهایت هم بمیریم. 

... آیا نباید این احتمال را بدهیم که دنیای دیگری نیز غیر از این دنیا وجود دارد؟ منطق قرآن اینگونه القاء می کند که غیر از اینکه فکر کنیم شکم خود را سیر کرده و به غرائض [غرایز] خود پاسخ دهیم، ... آنچه در همه جوامع به عنوان هدف نهایی برای این تشکیلات در نظر گرفته می شود، رفاه زندگی و آسایش و آرامش است؛ اما آیا اجتماع ما هم از همین قبیل است؟ آیا جمع شده ایم که مسائلمان تأمین شود؟ یا مسئله ای بیش از این است؟...»

حقیقت این است که كليت این بیانات در باره هدف و غایت زندگی انسانی به هیچ وجه تازگی ندارد و نه تنها در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی و بسیاری دیگر از متفکران انقلاب و سایر اندیشمندان در شرق و غرب عالم از هزاران سال پیش تا کنون دیده می شود بلکه حتی متفکران سکولار در دنیای مدرن نیز علیرغم دخالت ندادن «معاد اندیشی» در تفکر خود، در همین دنیای زمینی نیز قایل به ترویج ارزش هایی فراتر از خور و خواب شهوت و لذات زودگذر هستند و « معنای زندگی» را به هیچ وجه در مادیات و زندگی روزمره جستجو نمی کنند. 

اما پرسشی که متقابلا باید در این زمینه مطرح کرد و از آيت الله مصباح خواست كه براي پاسخ به آن هم انديشه كنند این است که چرا این قبیل سخنان در این سال ها بلافاصله با طنین منفی در جامعه گسترش می یابد و در برابر آن مخالفت می شود؟ چرا این قبیل اظهارات معمولا در تمام دنیا به دیده احترام و تامل نگریسته می شود اما در ایران این سال ها با نوعی مقاومت در پذیرش مواجه می شود؟! 

اینجاست که باید گفت مشکل جامعه امروز ما در کمبود طرح و ترویج این مسایل نظری نیست.؛ ای بسا که در این زمینه با تورم هم مواجه باشیم! به علاوه مردم ایران باورهای معنوی ریشه داری دارند که بسیاری از آن‌ها حتی پیش از ورود اسلام مبنای اندیشه وعمل بوده است. در اندیشه ما ایرانیان حتی سیاست هم جدا از خداباوری نبوده است. بنابراین ذهن و ضمیر ما ایرانیان با حقایقی از این دست که آیت الله مصباح بیان کرده اند بیگانه نیست. 

مشکل این است که علیرغم باورهای معنوی ریشه دار که با پذیرش اسلام در حیات معنوی ما جلوه ای تازه تر هم یافت ما ایرانیان در طول تاریخ کمتر توانسته ایم از این باورها در ساختن یک جامعه عادلانه کمک بگیریم و در مقاطعی نیز مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی علیرغم نیروی اجتماعی گسترده و پرتوانی که پشتیبان این مطالبات بوده است در دستیابی به این امر توفیق چندانی نیافته ایم.

همانطور که آیت الله مصباح  بیان کرده اند جامعه انسانی در تحلیل غایی و اخلاقی لزوما با افزایش مستمر ثروت و رفاه به بهاي ارزش هاي ديگر تعریف نمی شود و چنانکه گفته شد چنین نکته ای در زمره بدیهیات عقلای عالم است اما آیا امروز و در ظرف زمانی که این سخنان ایراد شده است مشکلات مربوط به ناكارآمدي، بی عدالتی و توزیع نامتوازن فرصت ها و بهره مندی عادلانه از همین ثروت موجود در ایران (افزودن این ثروت، پیشکش) فقط ناشی از این است که زندگی اخلاقی/ انسانی/ الهی همواره دشمنان بسیار دارد و بهایی سنگین بابت آن باید پرداخت شود و بهای آن نیز تحمل دایمی سختی‌ها و دشواری های مادی است؟! 

 آیا اساسا زندگی معنوی و الهی همواره با سختی ها و مشقت توام است؟ یا برعکس، سر و سامان دادن به حیات فردی و جمعی بر اساس ارزش های انسانی و الهی علیرغم همه دشمنی ها و مشکلات بیرونی و خارجی عموما به بهبودی نسبی مادی و اجتماعی انسان ها نیز منجر شده است؟ شاید قرار نبود سوییس باشیم اما یقینا قرار بود جامعه ای بدور از فقر و گرسنگی و تبعیض و بی عدالتی داشته باشیم. مشکل در این است که آیت الله مصباح مفهوم «نسبی» رفاه و راحتی را در شکل موجود آن در کشوری با درآمد سرانه و سطح زندگی بسیار بالا محدود و «مطلق» ساخته اند حال آنکه برای بسیاری از هموطنان ما داشتن یک آپارتمان یا خانه معمولی و اندک درآمد پایدار معیار رفاه است! بگذریم که مطلق ساختن تمام درد و رنج ها در شکل زندگی و حکومت دینی نیز خودش بر پایه ای سست بنا شده و حتی کشورهایی با حکومت های غیر دینی و سطح رفاهی همانند سوییس نیز دچار مشکلات و مصایب خاص خودشان هستند.

آیا حق نداریم از آیت الله مصباح بپرسیم چرا در جامعه «معنوی» و «الهی» ما این رنج و سختی دایمی در راه ارزش های الهی، به فرض صحت این نظر، همواره باید بر دوش بخش  پرشمار و ضعیف جامعه باشد و اقلیت جامعه همواه در ناز و نعمت باید زندگی کنند؟ آیا در صورت عمل به این ارزش های الهی که قاعدتا بر اساس آموزه های علوی ما باید ابتدا در حاکمان جامعه محقق و سپس به سمت توده مردم سرریز شود چنین سختی هایی به آسانی بدل نخواهد شد؟ 

اگر چنین امری در حال حاضر در جامعه ما قابل مشاهده نیست پس آیا نباید گفت آن پیشرفت فکری روحی و معنوی نیز که آیت لله مصباح در ابتدای استدلال خود معتقدند که در ایران پس از انقلاب رخ داده  اصلا در جامعه ما وجود ندارد و محقق نشده است؟! 

آنچه مردم را در شرایط فعلی بر خلاف دوران جنگ تحمیلی می آزارد کمبودهای مادی نیست چرا که با وجود فشارهای ناشی از تحریم همچنان سطح فراوانی و مصرف کالاهای اساسی به طور نسبی و در مجموع، از آن دوران بیشتر است. بنابراین مشکل نه در برخورداری کمتر از مواهب مادی (که امری نسبی است) بلکه در ناكارآمدي، تبعیض و بی عدالتی است. مردم ايران نشان داده اند که کمبودها را تحمل می کنند اما تبعیض و بی عدالتی را نه و این تحقق ارزش الهی عدالت است که کام آن ها را شیرین و مشکلات را تبدیل به آسانی می کند نه توجیه وضع موجود با توسل به جهان بازپسین.  آيت الله مصباح به عنوان يك عالم ديني برجسته بهتر مي دانند كه چنين توجيهاتي در تاريخ اسلام بيش از آنكه استوار بر استدلالهاي علوي باشد اساس شيوه حكومتي و حكمراني امويان و عباسيان بوده است.

حكومتي كه بر اساس ارزش هاي ديني و الهي بنا شود ممكن است مانند همه حكومت هاي غير ديني با سختي هاي زيادي نيز روبرو شود و اين هيچ اختصاصي به حكومت ديني ندارد اما اين شيوه برخورد حاكمان با مشكلات است كه مي تواند اين سختي ها را به آساني تبديل كند و اساسا شاخص اصلي در الهي و انساني بودن آن هاست.