«چادر کردیم رفتیم تماشا» (سفرنامه حج عالیه خانم شیرازی)؛ زهره ترابی؛ نشر اطراف گشت و گذاز یک زن در جهان مردانه

بابک ونداد،   3980424125

سفر حج، نه جدید است نه استثنائی و – برای خیلی‌ها مثل من – نه خواندنی؛ ولی وقتی در زمان ناصرالدین‌شاه، یک زن، بدون شوهر و بچه‌هایش، از راه بمبئی برود حج و ادای این فریضه، دو سال و نیم طول بکشد، قاعدتاً مسأله فرق می‌کند و در زمانی که اغلب زنها سواد نوشتن و خواندن نداشتند، این زن شرح خاطرات خود از این سفر را مکتوب کرده است

گشت و گذاز یک زن در جهان مردانه

«چادر کردیم رفتیم تماشا»
 (سفرنامه حج عالیه خانم شیرازی)
نویسنده: زهره ترابی
ناشر: اطراف، چاپ دوم 1397

248 صفحه، 28000 تومان

 

****

 

سفر حج، نه جدید است نه استثنائی و – برای خیلی‌ها مثل من – نه خواندنی؛ ولی وقتی در زمان ناصرالدین‌شاه، یک زن، بدون شوهر و بچه‌هایش، از راه بمبئی برود حج و ادای این فریضه، دو سال و نیم طول بکشد، قاعدتاً مسأله فرق می‌کند و در زمانی که اغلب زنها سواد نوشتن و خواندن نداشتند، این زن شرح خاطرات خود از این سفر را مکتوب کرده است.

اهمیت کتاب

اغلب متن‌هایی که از این دوره خوانده‌ایم، محدوداند به نظرات مردان درباری و از دیدگاه مردم عادی کمتر خبر داریم؛ از نظرگاه زنان تقریباً هیچ اطلاعی نداریم. از این بابت خواندن سفرنامه‌ی یک زن قاجاری بسیار مغتنم و جالب توجه است.

از طرف دیگر ما در این کتاب با امور روزمره‌ای که یک مسافر در آن دوره با آن‌ها مواجه بوده آشنا می‌شویم. امور ساده‌ای مثل اینکه غذا چه بخوریم؟ کجا بخوابیم؟ نوکر باید چه کارهایی بکند؟ کی می‌توانیم حرکت کنیم؟ پول کم آوردیم چه کار کنیم؟ و از این دست.

راوی ماجرا، عالیه خانم شیرازی، خلاف نویسندگان آن دوره، در بیان ماجراهایش از عبارات پر طمطراقِ دشوار عربی و صنایع ادبی مرسوم زمانْ مثل سجع و تشبیه و غیره استفاده نمی‌کند و شاید به خاطر همین سادگی در نگارش است که نوشته‌اش را «خطِ نحسِ نجس» می‌داند. ولی بر خلاف نظر ایشان، برای منی که بعد از صد و بیست و اندی سال خاطراتش را می‌خوانم، شیرین، شیوا، صریح و معاصر است. بدون اغراق نثر عالیه‌خانم بیشتر یادآور سفرنامه حاشیه کویر جلال آل احمد است تا سفرنامه مازندران ناصرالدین‌شاه؛ با همان رک‌گویی و با همان جملات کوتاهِ بُرنده.

ماجرای سفر
متن «چادر کردیم رفتیم تماشا» را می‌توانیم به دو بخش تقسیم کنیم. بخش اول از کرمان شروع می‌شود و سفر دریایی به مسقط، بمبئی، خلیج عدن، جده و پس از انجام حج به عتبات و از آنجا به قم و تهران و سپس از تهران تا کرمان که انتهای کتاب است؛ و بخش دوم حدود دو سال اقامت در تهران. یعنی این دوبخش را می‌شود تهران و شهرستان نام گذارد؛ یا سفر و حضر؛ یا شاید گویاتر: شکایت و عروسی.

در بخش اول عالیه خانم یک نفس از مشکلات سفر، گرمای هوا، سرمای هوا، بدی مرکب، بدی قاطرچی، بدی غذا، بدی مزاج، و هزار چیز بد دیگر گله می‌کند. و من که بعد این همه سال، روی مبل خانه‌ام لم داده‌ام و ماجراهای ایشان را در صحرای عربستان و کوران زاگرس می‌خوانم، از میان همه این مشقات، به جای دلسوزی و ترحم، فقط با نثر شیرین و روایت رک و سر راست عالیه خانم کیف می‌کنم.

موضوع جالب توجه دیگری هم در سفر عالیه خانم توجهم را جلب کرد. اینکه ایشان بدون شوهر یا بچه‌هایش سفر می‌کنند برای ما، با تصوری که امروز از یک زن قاجاری داریم جای تعجب دارد. ولی جالب اینجاست که در جهان کتاب، این موضوع اصلاً و ابداً به چشم نمی‌آید. یعنی نه خود عالیه خانم در باره تنها سفر کردن چیزی گفته، نه کسانی که با ایشان برخورد کرده‌اند اشاره‌ای به این موضوع می‌کنند. چنین به نظر می‌رسد که این تنها سوء برداشت ما از اوضاع آن زمان است.

بخش دوم به طرز عجیبی مالامال است از عروسی! معلوم نیست چرا راویْ دست‌اندرکارِ این تعداد عروسی‌ست؛ یا اینکه چرا در امور دیگر عموماً دخالتی ندارد؟ آیا عالیه خانم تبحر و تخصص ویژه‌ای در این زمینه دارد؟ یا ایشان صرفاً علاقه داشته که عروسی‌ها را روایت کند؟ آیا تدارک عروسی تنها بخش اجتماعی و قابل روایت زندگی زن قاجاری بوده؟ به هر حال عالیه خانم در مدت اقامتش در تهران تعداد زیادی از اشراف زادگان را به هم می‌رساند؛ از پسر بچه ده ساله تا بیوه‌ی نمی‌دانم چند ساله.

عالیه خانم و تصویر زن قاجاری

مقدمه آغاز کتاب، انتظار خواننده را از متن پیش رو تا حد زیادی بالا می‌برد. چنان که تصور می‌کنیم، عالیه خانم شیرازی با این نوشته‌ها (راجع به زندگی و زمانه خود) تصویر زن قاجاری را در ذهن ما عوض خواهد کرد؛ ولی راوی کتاب، نسبت به اوضاع و احوال جهان پیرامونش چندان توجهی نشان نمی‌دهد. وقتی در اواخر کتاب می‌نویسد که اگر در تهران دعوت نامه عروسی را بدهند به فراش ببرد، به طرف بر می‌خورد، تازه متوجه شدم که چقدر از فرهنگ و آداب و رسوم مردمی که سر راه عالیه خانم بودند بی‌اطلاع هستم. می‌خواهم بگویم اگر تصمیم به خواندن این کتاب گرفتید، انتظارتان را از یک زن قاجاری، در حد معقولی نگه دارید. بیشتر اطلاعاتی که از سفر بدست می‌آورید این است که عالیه خانم ناهار چه خورده یا اینکه هوا چقدر گرم یا سرد بوده یا اینکه صحرای اینجا درخت دارد یا ندارد. عالیه خانم کمتر با کسی صحبت می‌کند (فرهنگ زمانه؟)  و اگر هم با کسی صحبت می‌کند کمتر ممکن است آن را در دفترش بنویسد. برای مثال در منزل میرزای شیرازی یادداشت می‌کند که شام «چلو و خورش به و خربزه» خورده ولی در مورد گفتگوهایش به «قدری صحبت کردم» بسنده می‌کند.

ویرایش کتاب
باز دست کم نویسنده از افراد مختلفی نام برده که شناختن آن‌ها ممکن بود در درک بهتر وقایع کتاب ما را راهنمایی کند. ولی ویراستار کتاب، خانم زهره ترابی، غیر از سه چهار مورد، هیچ حاشیه و تعلیقه‌ای برای کتاب ننوشته‌اند. از نام‌های جغرافیایی تنها یک مورد ذیل «کشکوئیه» نوشته‌اند «در استان کرمان چند روستا با این نام وجود دارد.» از میان بی‌شمار افرادی که در کتاب از آن‌ها یاد شده، تنها «آقای غلامحسین‌خان» را توضیح داده‌اند که «پسر ابراهیم‌خان ظهیر الدوله» هستند و از آداب و رسوم و وقایع تنها یک مورد که روز ۹ ربیع‌الاول معروف به عمر کشان بوده را توضیح داده‌اند. دیگر هیچ. (البته در انتهای کتاب فهرست کلمات ناآشنا و نمایه هم تنظیم کرده‌اند). این ضعف تا اینجا پیش می‌رود که ما حتی خود راوی را هم نمی‌شناسیم. در مقدمه کتاب پژوهشگر ارجمند، رسول جعفریان توضیح داده‌اند که در ابتدا هویت نویسنده بر ایشان و جناب باستانی پاریزی پوشیده بوده تا اینکه «دوستی کرمانی» راوی کتاب را با نام «عالیه‌خانم شیرازی» شناسانده است. ولی کماکان برای منِ مخاطب اطلاعاتی چنان ارائه نشده که چیزِ بیشتری درباره نویسنده بفهمم که ایشان که شکر خدا شناخته شده‌اند، واقعا که هستند؟

در مورد جغرافیا وضع کمی، و فقط کمی، بهتر است. ابتدای کتاب نقشه‌ای گنجانده شده که مسیر کلی حرکت راوی را به همراه اسم چند شهر مهم مثل تهران و بمبئی و مکه، نشان می‌دهد.

خلاصه اینکه انتظار من از آماده‌سازی متنی با این ویژگی‌های خاص، که راوی‌اش هم نه کسی را توضیح داده و نه چیزی را، بیش از این بود. مضاف اینکه پیش‌تر این متن را جناب رسول جعفریان، در ذیل سفرنامه‌های حج دوره قاجار در انتشارات علم به چاپ رسانده بوده‌اند و انتشارش بدیع نیست.

گویا در ابتدا شخص دیگری از همراهان عالیه خانم نگارش سفرنامه را آغاز کرده بوده است و قدری هم از یادداشتش در ابتدای کتاب بوده ولی به دلیل نامعلومی، در نسخه‌ای که خانم ترابی آماده کرده‌اند آن قسمت حذف شده است.

چاپ کتاب
جدای از این نقص، چاپ کتاب ابتکاراتی هم دارد. متون تاریخی کمتر به شکلی چاپ می‌شوند که مخاطب عمومی به آن‌ها میلی پیدا کند. ولی نشر اطراف این کتاب را در قطعی مردم‌پسندتر و ظاهری آراسته و شاید جالب‌تر از همه با عنوانی خودمانی‌تر از معمول چاپ کرده‌آند. «چادر کردیم رفتیم تماشا».هر فصل از کتاب هم با یک عنوان این چنینی، مثل «هشتاد زن شاه بزک می‌کنند» و تصویری از دستخط نویسنده شروع می‌شود که به هر ترتیب متن را از آن حالت خشک تاریخی-دانشگاهی به یک متن شیرین خودمانی – که به هویت متن هم نزدیک‌تر است – تبدیل می‌کند.

 نشر اطراف کتاب حاضر را همانند اغلب آثاری که منتشر کرده، در قالب مجموعه به بازار فرستاده است. از مجموعه‌ی سفرنامه‌های زنان، کتاب دیگری نیز با عنوان «سه روز به آخر دریا» منتشر شده و همچنین باید از مجموعه تماشای شهر، همین ناشر یاد کرد که گزیده ای از سفرنامه های عهد قاجار مربوط به شهر های مختلف خارج از ایران است، کتابهایی با عنوان «آسمان لندن زیاده می‌بارد» و «پاریس از دور نمایان شد» و...خلاصه اینکه نشر اطراف خواننده‌اش را بعد از این کتاب تنها نمی‌گذارد؛ برخلاف عالیه خانم که ماجرای سفرش را یکی دو منزل مانده به کرمان، جایی که احتمالاً فرزندانش به استقبالش آمده‌اند، رها می‌کند؛ نشراطراف با توجه به علاقه گردانندگان آن به آثار روایی غیر داستانی، کتابهای خواندنی دیگری در این زمینه ارتباطش را با علاقمندان ادامه دار می سازد.