«اُبژۀ لاو»؛ مریم راهی؛ نشر نیستان رویایی شیرین که نمی‌خواهیم از آن بیدار شویم!

مریم راهی،   3980215208

داستان برای انسان یک رویای شیرین است که بیداری از آن آزارش می‌دهد. اُبژۀ لاو، نیز بر اساس همین ویژگی روحانی انسان، مجموعه داستانی است که از رویا آغاز می‌شود و با رویا نیز به پایان می‌رسد

رویایی شیرین که نمی‌خواهیم از آن بیدار شویم!

«اُبژۀ لاو»

نویسنده: مریم راهی

ناشر: نیستان، چاپ اول 1397

184 صفحه؛ 22000 تومان

 

****

 

روح انسان، آموختۀ داستان است و با آن انس دارد و حرف و سخن‌ها را اگر در قالب داستان بشنود بهتر برمی‌تابد و بیشتر در خاطر خود نگه می‌دارد. داستان، دنیایی را پیش روی انسان قرار می‌دهد که با وجود خیالی بودنش، برای او باورپذیر است؛ طوری که انسان در مسیر داستان قدم برمی‌دارد، همراه لحظاتش می‌شود، با شخصیت‌هایش همذات‌پنداری می‌کند، و برای به سلامت گذر کردن از حوادثش دست به چاره‌اندیشی می‌زند. سپس آن لحظه که داستان به پایان می‌رسد او نیز خود را در انتهای حادثه‌ای تصور می‌کند که هیچگاه در واقعیت برایش رخ نداده است اما از تجربه‌ای که در خیالش کسب کرده احساس رضایت دارد.

داستان برای انسان یک رویای شیرین است که بیداری از آن آزارش می‌دهد. اُبژۀ لاو، نیز بر اساس همین ویژگی روحانی انسان، مجموعه داستانی است که از رویا آغاز می‌شود و با رویا نیز به پایان می‌رسد. این داستان‌ها طوری چیده شده‌اند که انسان را در دنیایی میان دو رویا نگه دارند؛ دریا و برهوت، که یکی سلامت است و دیگری ناامن. شخصیت‌های این مجموعه، همگی به درونیات خود دسترسی دارند و از آن آگاه هستند. آن‌ها می‌دانند بنا به علتی که احتمالاً آن علت، ریشه در سال‌های دور گذشته دارد در پی چیزی هستند که یا عالی است و یا دانی.

دریا در این مجموعه داستان، دختری است که در پی دست یافتن به هدفی والا با البرز تماس می‌گیرد و این تماس به نوعی آمیخته با وهم است اما وهمی که در عالم واقع مصداق دارد. مازیار با ذهنی آکنده از معانی در صدد است عشقی را بیابد که مورد تأیید خرد باشد و درست لحظه‌ای که فکرش را نمی‌کرده عاشق می‌شود. آتی با ترسی که درونش را فرا گرفته و زندگی‌اش را به چالش کشیده، به روشی مبارزه می‌کند که خود چالشی تازه و شاید ترسی تازه‌تر برای او به وجود می‌آورد. فهیمه در تلاش است با روح دختری که به او زندگی بخشیده ارتباط برقرار کند تا بلکه خود را از نابودی نجات بدهد. آبان برای اینکه خودش را از دست افکارش برهاند و کاری را انجام بدهد که در راستای اندازۀ هوش و ذکاوت او است خطر می‌کند. بشیر در ذهنش دنیایی برای خود ساخته که با عالم واقع متفاوت و گاهی در تضاد است. او چیزهایی می‌بیند که دیگران از دیدنش عاجز هستند و همین ذهن او را به تشویش می‌کشد. تورج برای رهایی از فریاد درونش پا به خانه‌ای بالای یک بلندی می‌گذارد اما جرأت نمی‌کند شمائل آن را تغییر دهد. باقر در نقطۀ مقابل تورج، شهامت به خرج می‌دهد و در بلندی تپه‌ای خودش را گم می‌کند. شاهد از گذشته‌اش می‌گریزد، به اندازه‌ای که تصمیم عجیبی می‌گیرد. فریبا فریفتۀ توهّم خودش می‌شود و ترجیح می‌دهد در همان دنیای پرفریب باقی بماند. البرز شبی گوشی تلفن را دست می‌گیرد و تن به مکالمه‌ای می‌دهد که پایانش را هیچکس نمی‌داند.

این‌ها همه برخاسته از درونیات مشوش یا آرام شخصیت‌هایی است که یا خودِ ما هستیم و یا کسانی از پیرامون ما. شخصیت‌های این مجموعه داستان قصد دارند با بیان برشی محوری از زندگی خود، حرفی را به خواننده بگویند که شاید تا پیش از این کسی به این روش نگفته باشد. این داستان‌ها پای ابژه را به میان کشیده‌اند.

ابژه یک جای امن است که اگر فرد از آن بگریزد یا از دستش بدهد، سال‌ها و حتی عمری در جستجوی آن خواهد بود، اگرچه خودش نداند. همین که فرد خود را به در و دیوار می‌کوبد اما پیش نمی‌رود، خبر از این می‌دهد که او ابژه‌ای را گم کرده است.

ابژه لاو می‌گوید آن گمشده‌ای که قادر است سال‌ها روح انسانی را بجود و او را به پست‌ترین و یا رفیع‌ترین درجه برساند انکارپذیر نیست. ابژه لاو احتمال می‌دهد آن گمشده که باید دست انسان را بگیرد و او را در امنیت خودش منزل بدهد، عشق باشد.

بعید است ابژه لاو را بخوانید و دل‌تان نخواهد خودتان را به دریای عشق بسپارید و با هر موجش پستی‌ها و بلندی‌هایی را تجربه کنید که بی‌شک از شما انسانی آگاه خواهد ساخت. این به دنبال آگاهی رفتن، شما را فاعل و دنیای اطراف‌تان را مفعول قرار می‌دهد؛ جذابیتی که انسان قدرت‌طلب از آن چشم‌پوشی نخواهد کرد.