«تراژدی قیصر»
نویسنده: ویلیام شکسپیر
مترجم: فرنگیس شادمان
ناشر: علمی و فرهنگی؛ چاپ ششم ۱۳۹۷
۱۷۰ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان
****
(کسکا به گردن قیصر ضربتی میزند، قیصر بازوی او را میگیرد، آنگاه توطئهگران دیگر بر او ضربت میزنند و آخرین ضربت را مارکوس بروتوس میزند.)
قیصر: تو هم ای بروتوس! پس از پای در آی ای قیصر!
(میمیرد)
این صحنهی مرگ ژولیوس سزار، قیصر مقتدر امپراتوری روم است که امروزه به مثلی برای غدر و خیانت بدل شده است. در تابلویی که وینچنزو کاموچینی نقاش نئوکلاسیک ایتالیایی در ۱۷۹۸ از صحنهی قتل قیصر کشیده است (صحنههای مهم این نقاشی روی جلد همین کتاب نیز به کار رفته است) بروتوس با جامهی بژ و شمشیر کوتاهی در دست مشخص است. هنگامی که همگان خنجر برداشته تا خون سزار را بریزند، این بروتوس است که شمشیر برداشته تا به آیندگان و هر انسانی بر کرهی خاکی یادآوری کند که سزای لطف و نکویی شمشیر است و این خود آن خط تقدیری بیرحمی است که ماهیت پارادوکسیِ تراژدی را در آثار بزرگ جهان شکل داده است.
سیمای ژولیوس سزار تاریخی با آنچه شکسپیر در نمایشنامهاش نشان داده دیگرگون است. او در یک خاندان قدیمی رومی در سال ۱۰۰ قبل از میلاد به دنیا آمد و در روم به واسطهی آموختن فنون جنگ و مشاغل مهماش به شهرتی نسبی رسید و در اسپانیا به ثروتی شاهانه دست یافت. او در کنار کراسوس و پمپی از فرماندهان سهگانهی روم بود و بسیاری از مورخان فتح سرزمین گل به دست او را یکی از وقایع مهم دوران باستان و پایهریز شکلگیری تمدن کنونی فرانسه میدانند. او در پی جنگ داخلی که در سال ۴۹ پیش از میلاد به راه انداخت به فرمانروای بیچون و چرای روم بدل شد. قیصر پس از این موفقیت به اصلاحاتی اساسی در جمهوری روم دست زد و راه خودکامگی و استبداد مطلق را در پیش گرفت. مجموعهی این اقدامات، دوست و فرزندخواندهاش بروتوس را به همراه گروهی از سناتورها به کشتن او برانگیخت و آنها خائنانه به دوران پادشاهی کوتاه او پایان دادند. سیمای او در تاریخ، سیمای مردی توان، سربازی دلاور و سیاستمداری مدبر است، با این همه شکسپیر به چیرهدستی آن بخشهای سایهروشن شخصیت قیصر را نیز برکشیده است تا به این ترفند موازنهای در شخصیت او کششی در درام حول محور او به وجود بیاورد. مردی که تاریخ به نیکی و اقتدار او رای میدهد در تراژدی شکسپیر جاهطلبیهای فطری یک فرمانده، غرور یک مرد نیرومند و چاپلوسپروری یک پادشاه را نیز در خود دارد و از همینجاست که درام و کنش دراماتیک آغاز میشود؛ جایی که اضداد به هم میرسند.
از شخصیتهای مهم دیگر، یکی بروتوس است. بروتوس در تراژدی شکسپیر قهرمان آزادیخواهی و طرفدار جمهوری به شمار آمده و وطنپرستی و هدف اخلاقی او مورد ستایش قرار گرفته است. بروتوس مردی بسیار با شفقت معرفی شده و در حقیقت به خاطر همین شفقت از نظر سیاسی مرتکب چهار خطای بزرگ شد: اول آنکه رضا نداد تا آنتونی را با قیصر بکشند. دوم آنکه پذیرفت تا آنتونی در مراسم خاکسپاری قیصر سخنرانی کند. سوم اشتباه لوسییوس را نادیده گرفت و چهارم آنکه تصمیم گرفت با هوادارن قیصر بجنگد. بروتوس مردی متفکر و پیرو مکتب رواقیون نشان داده شده است. بروتوس برای توجیه شرکت در توطئهی قتل قیصر میگوید: «نه از آن رو که قیصر را کمتر دوست میداشتم، بلکه از آن رو که روم را بیشتر دوست میداشتم.» و «کیست در اینجا چندان فرومایه که مملکتش را دوست نداشته باشد؟» آنتونی نیز در توجیه این خیانت میگوید: «همهی توطئهگران الا او تنها، آنچه را که کردند از حسد قیصر بزرگ کردند. او تنها از سر صدق به خیراندیشی همه و برای مصلحت عام یکی از ایشان شد.» شباهتهایی بین بروتوس و هملت وجود دارد خاصه اگر بخواهیم خیانت او را نوعی انجام وظیفه بدانیم. احساسی که هملت را برمیانگیزاند تا از خون و شرف پدرش پاسداری کند. ارتباط ظریفی که بروتوس با روح قیصر برقرار میکند نیز این شباهت را دوچندان میکند.
آنتونی خواهرزادهی قیصر از دیگر شخصیتهای مهم نمایش است که اهمیت و کار او پس از مرگ قیصر مشخص میشود. این مرد خوشگذران و عشرتطلب که عشق کلئوپاترا به سر داشت پس از مرگ قیصر در مراسم خاکسپاری او خطابهای ایراد کرد که به شورش عمومی علیه بروتوس و همدستانش منجر شد. مردم در اثر سخنان او بود که به خانههای قاتلان حمله برده و هرچه را بر سر راه دیدند آتش زدند. یکی از اشتباهات بروتوس دادن مجوز سخنرانی به آنتونی است.
از اشخاص دیگر نمایش یکی کسییوس است. مردی دلاور و جنگجو که در جنگ ایران و روم به سال ۵۳ قبل از میلاد بخشی از لشگر در هم شکستهی کراسوس را از هزمیت رهایی داد. مشخصهی بارز کسییوس، حسدورزی اوست. قیصر دربارهی او میگوید: «این کسییوس لاغر و ریاضتکشیده مینماید. مردانی چنین، مادام که از خود بزرگتری ببینند هرگز دل آسوده ندارند.» کسییوس یکی از حاسدان و بدخواهان قیصر است و همین حسادت اوست که راه به حادثهی بزرگ قتل قیصر میگشاید و همگان را به نابودی میکشاند. در پردهی سوم هنگامی که قیصر از پای در میآید، کسییوس میگوید: «چه قرنها پس از اینکه این صحنهی عالی ما را به کرّات نمایش بدهند، در کشورهایی که هنوز به دنیا نیامدهاند و به زبانهایی که هنوز نامعلوماند!» گویی شکسپیر که این کلام را در دهان کسییوس حسود گذاشته خود از اقبال نمایشنامههایش قرنها بعد خبر داشته است.
تراژدی قیصر، نخستین تراژدی بزرگ شکسپیر، همچون اغلب نمایشنامههای کلاسیک دیگر در پنج پرده تنظیم شده است و چون مکبث، واقعهی مرگ قهرمان اصلی آن در اواسط نمایشنامه اتفاق میافتد. با این حال مرگ زودهنگام قیصر از جذابیت و کشش پردههای بعدی به هیچ رو نکاسته است، گو اینکه روح قیصر چون وجدانی تلخکام در سراسر نمایش حضور دارد و تا پایان توطئهگران را راحت نمیگذارد. حضور و تاثیر او پس از مرگ چنان بارز و مشخص است که بروتوس هنگام خودکشی میگوید: «ای ژولیوس قیصر، تو هنوز قادری، روح تو در این عالم سیر میکند و شمشیرهای ما را به جانت احشای ما برمیگرداند!»