در طی پنج سال گذشته موج کسبوکارهای نوپا و استارتآپی کشور را درنوردیده است و تقریبا تمامی ارکان رسمی و غیر رسمی حاکمیت به نوعی با این موضوع درگیر شدهاند.
مستقل از موانعی که بخشهای مختلف حاکمیت، به واسطهی تقابل کسبوکارهای سنتی و نوآورانه، برای کسبوکارهای نوین ایجاد میکنند؛ موج ایجاد شده چنان تعابیری از جایگاه و اهمیت این شرکتها ایجاد کرده است که بسیاری راه برون رفت از بحرانهای اشتغال، بهرهوری، رقابت پذیری جهانی، افزایش تولید ناخالص داخلی و ... را در توسعهی این مجموعهها قلمداد میکنند.
به واقع، توجه ملی به این جریان باعث شده گروههایی از جوانان کشور، به جز مسیر کارمندی یا مهاجرت به خارج از کشور، به فکر ایجاد و توسعهی کسبوکار شخصی بیافتند و در این مسیر تلاش کنند و این دستاوردی ارزشمند است. اما نگاه تک بعدی به توسعهی فعالیتهایی اینچنین، توسط سیاستگذارانی که فاقد تجارب کسبوکاری هستند باعث شده که عمدتا وهم بکاریم و با ابزارهای ناکارآمد حمایتشان کنیم و موجی از سقوط و ورشکستگی درو کنیم.
در اقتصادهای توسعه یافته، استارتآپها موتور پیشروان توسعهی نوآوری کشورها و صنایع مختلفاند اما نقششان عمدتا در کنار شرکتهای کوچک و متوسط و ایضا بزرگ اندازه تعریف میشود و در زنجیرهی ارزش آفرینی صنایع مختلف ایفای نقش میکنند و این در حالی است که توجه به بخش اصلی ثروتآفرینی صنایع گوناگون توسط شرکتهای غیر نوپا، در محاق شعارها و نمایشهای استارتآپی قرار گرفته است.