بیدار بمان آقای فوکویاما

حسن رضایی،   3970924043 ۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۶ تکراری یا غیرقابل انتشار
بیدار بمان آقای فوکویاما

فرانسه این روزها در آتش می‌سوزد. دولت مکرون چند هفته است با باتوم، گلوله و گاز اشک‌آور از مردم پذیرایی می‌کند؛ آنها ولی دست از مطالبات گسترده خود برنمی‌دارند. در مقام مقایسه، اعتراضات مردم فرانسه را به لحاظ گستردگی و سطح خشونت، به جرات می‌توان با اعتراضات مردم مصر، تونس، بحرین و ... در جریان بیداری اسلامی هم‌وزن دانست. فرانسوی‌ها دست خالی به مبارزه با گارد ویژه پلیس، نیروهای ضدشورش و جدیدا افراد اعزامی از ارتش رفته‌اند. در جدیدترین اتفاق و همزمان با اعلام وضعیت اضطراری از سوی مکرون، حمله تک‌تیراندازی ناشناس در شهر استراسبورگ، قتل 3 نفر و زخمی شدن 12 تن را در پی داشته است.

 با این حال، افکار عمومی فرانسه که همراهی 80 درصدی با جنبش جلیقه‌زردها دارد، هجوم مسلحانه به معترضان را بیشتر سناریوی دستگاه امنیتی پاریس برای توجیه برخوردهای سخت‌تر با مردم می‌داند تا یک حادثه تروریستی. در آنسو اما پلیس فرانسه با تاخیری چندروزه اعلام کرده تک‌تیرانداز مدنظر، هنگام شلیک، فریاد ‌الله‌اکبر سر داده است! سناریویی که بعید است از سوی مردم معترض بسادگی باور شود. آگاهان دنیا و آنها که نبض سیاست را فارغ از حقد و کینه‌های مرسوم سیاسی- حزبی می‌سنجند، بخوبی می‌دانند اعتراضات این روزهای فرانسه، ابدا مساله کوچکی نیست. مردم به جان آمده از سلطه کارتل‌ها و تراست‌های عظیم اقتصادی، دیگر نمی‌خواهند کارگر و کارمند ثروتمندانی باشند که دولت به صورت سیستماتیک آنها را حمایت و نمایندگی می‌کند.

این البته نخستین باری نیست که ساکنان بهشت مغرب‌زمین از وفور نعمات(!) به تنگ آمده دست به آشوب و اعتراض می‌زنند. در قریب 20 سال گذشته، جنبش‌های مشابهی را در کشورهای ایتالیا، آلمان، آمریکا، یونان، ایرلند، انگلیس، هلند، اسپانیا و سایر کشورهای اروپایی شاهد بوده‌ایم. جنبش‌هایی که مکررا زیر ضربات باتوم پلیس و دیکتاتوری رسانه‌ای غرب سرکوب شده، به آتشی زیر خاکستر بدل شده است. اگر دقیق بنگریم، قدرت یافتن احزاب راست افراطی در اروپا، رای آوردن ترامپ و اعتراضات این روزهای فرانسه همگی از یک جنس است. جامعه مغرب‌زمین در تمام این موارد، راهی ورای مناسبات سیاسی مرسوم را جست‌وجو می‌کند، چرا که امیدی به سیستم سیاسی حاکم ندارد. مساله قابل تامل درباره جنبش جلیقه‌زردهای فرانسه هم این است که آنها هر گونه وابستگی به هر یک از احزاب سیاسی مرسوم کشور را بشدت نفی می‌کنند.

ناامیدی از سیستم حاکم، دیرگاهی است در دموکراسی‌های غربی رخنه کرده است. دیکتاتوری رسانه‌ای غرب در تمام این سال‌ها اما باعث شده این ناامیدی، لزوما منتج به انقلاب نشود. از دست رفتن اعتبار رسانه‌های رسمی دولت‌های غربی در منظر افکار عمومی اما بتدریج در حال تکمیل این حلقه مفقوده است و می‌تواند موجب فروپاشی این آخرین دژ مقابل توفان مردم خشمگین و فرودستان شود. وقتی فوکویاما با دستپاچگی از شکست لیبرالیسم سخن می‌گوید، به واقع زنگ هشدار نسبت به همین وضعیت را - البته با تاخیری چند دهه‌ای- به صدا درمی‌آورد. غرب گیج است، نه می‌فهمد کلید تسلط بر خاورمیانه چیست، نه می‌تواند بیداری اسلامی را هضم کند و نه حالا می‌فهمد راه برون‌رفت از پنجه گرسنگان اروپایی و آمریکایی کدام است.

باراک اوباما چند سال پیش از این گفته بود: «دلیل اینکه بسیاری از مسائل آمریکا حل نشده این است که بخش زیادی از جمعیت آمریکا، بویژه جوانان در انتخابات شرکت نمی‌کنند. سال 2014، میزان مشارکت مردم در انتخابات در پایین‌ترین سطح از زمان جنگ دوم جهانی بود!» اوباما و همفکرانش نمی‌خواهند بفهمند نسل جوان غرب، با کلیت این سیستم مشکل دارد و وقتی هم در وال‌استریت، لندن، پاریس و ... سرکوب شود، دوباره با انتخاب ترامپ و راست‌های افراطی سعی می‌کند چماق این حقیقت را بر سر امثال اوباما بکوبد. نکته قابل تامل درباره پیروزی مکرون در انتخابات اخیر فرانسه هم که غالبا نادیده انگاشته می‌شود، این است که وی هنگامی که از کابینه اولاند بیرون آمد و حزب خودش را تشکیل داد، گفته بود به هیچ یک از احزاب شناخته‌شده فرانسوی تعلق ندارد و به قولی، نه چپ است، نه راست!

دلیل اقبال افکار عمومی به وی و واگذاشتن لوپن نیز همین درک ناصحیح جامعه فرانسه از واقعیت مکرون بود. به واقع مکرون، قلابی از کار درآمد. مجموعه این واقعیات نشان می‌دهد جامعه غرب در چند دهه گذشته به صورتی ساختارمند، سرگرم تخریب ساختارهای سیاسی مرسوم و گذار از آنها به چیزی غیر آن است؛ امری که باعث بیداری امثال فوکویاما از خواب خوش پایان تاریخ در افق نئولیبرالیسم شده است. نئولیبرالیسم طی دهه‌های گذشته، همزمان با تخریب زندگی اقشار متوسط و فرودستان، به نوعی مقدمات فروپاشی و تخریب خود را هم فراهم کرده است. اینجا اما کسانی حل مشکل آب خوردن مردم ایران را هم وابسته به دخیل بستن به پنجره همین سیستم رو به افول و انقراض می‌بینند. جماعتی عقب‌افتاده و متوهم‌تر، به دلیل امتناع دولت از اجرای حداکثری نسخه‌های لیبرالی، با گرفتن ژست باسوادی، از دولت استعفا می‌کنند و دیگرانی چون آنها، خواستار خصوصی‌سازی بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعی و همه چیز به تقلید از غرب هستند!

مجموعه اتفاقاتی که در فرانسه در جریان است، از نگاه بی‌بی‌سی، سی‌ان‌ان، رویترز، المانیتور، رسانه‌های اصلاح‌طلب و سلبریتی‌های غالبا بی‌سواد ما اما با کمترین واکنش مواجه بوده است. گویی غرب، همراه رسانه‌های نیابتی‌اش در کشور ما هرگز دوست ندارد واقعیت حال فرانسه را باور کند. تاریخ اما به تنها چیزی که کار ندارد، آرزوهای احمق‌هاست و اتفاقا تاریخ با همین تحمیل‌هایش شناخته می‌شود. تحمیل واقعیات بر توهمات. تحمیل واقعیت ترسناک برجام بر اقتصاد ایران. رسانه‌های اصلاح‌طلب و لیبرال، این روزها بیشتر برای مکرون اشک می‌ریزند تا مردم فرانسه، سلبریتی‌ها هم بیشتر نگران حال سگ‌شان هستند تا باتوم خوردن مردم بلاد فرنگ. تاریخ اما کار خود را خواهد کرد. بیدار بمان آقای فوکویاما!

منبع:وطن امروز