«خاطرات خفته»
نویسنده: پاتریک مودیانو
مترجم: الهام دارچینیان
ناشر: قطره، چاپ اول: 1397
97 صفحه، 9000 تومان
*****
پاتریک مودیانو سال 1945 در بولوین بیلان کور، از حومههای پاریس به دنیا آمد. از او بیش از سی رمان منتشر شده و نوشتههایش در ایران شناخته شدهاند. بیشتر رمانهای او جایزههای مهم ادبی را بردهاند. جایزهی آکادمی فرانسه، جایزهی گنکور و مهمترین افتخار او دریافت جایزهی نوبل ادبی که به خاطر هنر بیبدیلش در بازخوانی خاطرات و بازآفرینی سرنوشت آدمیان به او تعلق گرفت. نوشتههای او را با ادبیات پروست مقایسه میکنند؛ اما چیرهدستی او در دلنشین و گیرا و رازآلود کردن فرم داستانهایی که از هزارتوی خودکاوی، خودشناسی و انسانشناسی میگذرد، ویژهی خود اوست.
کسب جایزه نوبل، پاتریک مودیانو را به نویسندهای پرمخاطب در ایران بدل ساخت که آثارش با ترجمههای چند باره توسط ناشران مختلفی به بازار ارائه شده است که در این میان ترجمههای فاقد کیفیت کم نیست و این کار مخاطبان را البته دشوار میسازد. خوشبختانه «خاطرات خفته» با ترجمهی الهام دارچینیان که به همت نشر قطره منتشر شده از این منظر مقبول و قابل اعتماد از کار در آمده است. از الهام دارچینیان پیش از این در نشر قطره آثار دیگری همچون «جشن بیمعنایی» میلان کوندرا و «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»، «گریز دلپذیر»، «من او را دوست داشتم» از آنا گاولدا منتشر شده است. ترجمه روان و یکدست مترجم در برگردان «خاطرات خفته»، درک لحن خاص رمان را برای مخاطب هموار ساخته است.
«خاطرات خفته» آخرین اثر مودیانوست که در سال2017 توسط انتشارات گالیمار منتشر شد. در این رمان راوی با صمیمیت از خاطرات خود با مخاطبان سخن میگوید و آنها را در جریان خصوصیترین تجربههای خود قرار میدهد. از یکشنبههای پر دلهرهاش میگوید که مجبور بوده در غروب دلگیر زمستان به خوابگاه برگردد. تردید راوی در اینکه توالی زمان را رعایت کند یا نه، یکی از عوامل موفق در جذب مخاطب و همراه ساختن او با رمان محسوب می شود. او لایههای مختلف خاطراتش را میکاود و آنها را بیپرده با مخاطب در میان میگذارد. خاطراتی که هرکسی به نوعی تجربه کرده است. از جمله منتظر ایستادن روبهروی خانهی دختری که حتی نامش را فراموش کرده است.
«ستیویا» دوست پدرش دختری همسن و سال او داشته و او با دیدن دختری که همسن و سالش است جلوی در خانهی آنها کشیک میکشیده شاید دختر را ببیند و جرقهی ارتباط بین آنها برقرار شود. نکتهای که برای ایجاد تعلیق و حس همزادپنداری در این رمان پاتریک مودیانو اهمیت دارد، ایجاد حس نوستالوژی است. او از زمستانهای سخت دهی شصت اروپا حرف میزند و بیاختیار ما را هم از این سالهای بیبرف و باران به چند دهه قبل میبرد. از محلههای ویرانشدهای که جای آنها را ساختمانهای مدرن گرفتهاند سخن میگوید و ما به یاد محلههای قدیمی خودمان میافتیم، که جای خود را به برجها و ساختمانهای اداری و تجاری دادهاند. البته او شگردهای فنی هم برای جلب همحسی خواننده دارد، با ایجاد یک شبکه بینامتنی خاطرات ما را با ادیت پیاف، آهنگها و فیلم زندگی او «زندگی به رنگ گل سرخ» زنده میکند و با بازیهای درخشان «ماریون کوتیار» و «ژرار دپاردیو» که اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را نصیب ماریون کوتیار کرد دوباره همراه میکند. او با تکرار نام کتابهای مختلف هم همین کار را ادامه میدهد. میخواهد نقطههای اشتراک فرهنگیاش را با خوانندگان افزایش دهد و این برگ برندهای میشود برای ادامهی همراهی با کتاباش.
شخصیت راوی رمان هم جاذبههای بسیاری را برای خواننده ایجاد میکند. علاوه بر علاقهاش به کتابهای علوم نهانی و رازآلود بودن آنها، پنج دفترچه دارد که حاصل درد دلهای آدمهای مختلف با اوست. علاقهی وافرش به شنیدن حرفهای دیگران حتی از این هم فراتر رفته و هر جا که میرسیده کافه، قطار و ... حرفهای انسانهای ناشناس را هم بدون آنکه متوجه شوند یادداشت میکرده. شاید همین دقت به جزئیات باعث شده است که وقتی حرفی میزند توجه مخاطبان به او جلب میشود. او گاه به طور مستقیم مخاطبان کتاب را وارد تجربیاتش میکند: «کافه در طبقهی همکف خانهای در انتهای بولوار «گار» در ناحیهی سه پاریس واقع بود. امروز نام بولوار تغییر کرده است و خانهها و ساختمانهای کوچک آن طرف خیابان که پلاکهای فرد داشتند خراب شدهاند، درست قبل از میدان ایتالیا. هر از چند گاهی به نظرم میآید که اسم کافه، کافهی سیز بود، اما چندی بعد خاطرهی آن نام از یادم میرود، مانند نامهایی که در خوابهایتان میشنوید و وقتی بیدار میشوید دیگر یادتان نمیآید.» (خاطرات خفته، ص 16). او آنقدر شیفتهی گذشته است و خاطرات را مرور میکند که گاهی فکر میکند واقعا زمان برگشته است و او بار دیگر در فضای خاطرات زندگی میکند. برای این احساس نامی هم انتخاب کرده: «بازگشت هماره». چنین شخصیتی بیشک انسان را میبرد به عالم خاطراتش.
ساختار رمان برپایه فصلهایی کوتاه شکل گرفته که با توجه به ایجاز همیشگی سبک مودیانو و خوشخوان بودن رمان و ترجمه روانش، میتواند مخاطبانی از طیفهای مختلف را جذب خود کند. مخاطبانی که عصر دلتنگ کننده یک روز جمعه خواهند توانست این رمان را در نشستی چند ساعته بخوانند و به واسطه همراهی با خاطراتی که راوی این رمان بازگفته، نقبی بزنند به گذشته خود و «خاطرات خفته» خود را بیدار کنند!