«جستارهایی درباره عقلانیت»؛ مجموعه نویسندگان؛ ترجمان علوم انسانی آنچه انسان را از حیوان جدا می‌کند!

دکتر علی غزالی‌فر*،   3970721175

بسیاری از فیلسوفان ویژگی خاص انسان و وجه تمایز او را از دیگر جانداران، عقل دانسته‌اند. اما نکته جالب و عجیب این است که عقل وجه تمایز انسان‌ها از یکدیگر نیز هست. در واقع ما عقل‌ها داریم و نه عقل!

آنچه انسان را از حیوان جدا می‌کند!

«جستارهایی درباره عقلانیت»

نویسنده: مجموعه نویسندگان

مترجم: مجموعه مترجمان

گزینش و ویرایش: سید احمد موسوی خوئینی

ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1394

232 صفحه، 14000 تومان

 

*****

 

بسیاری از فیلسوفان ویژگی خاص انسان و وجه تمایز او را از دیگر جانداران، عقل دانسته‌اند. اما نکته جالب و عجیب این است که عقل وجه تمایز انسان‌ها از یکدیگر نیز هست. در واقع ما عقل‌ها داریم و نه عقل. به عبارت دیگر، انواع گوناگونی از عقلانیت وجود دارد و نه یک شکل واحد و ساده از آن. این امر فقط یک مطلب نظری نیست، بلکه در عمل و زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی نیز مهم و اثرگذار است. نادیده گرفتن سایر عقلانیت‌ها باعث می‌شود دیگر افراد و جوامع به رسمیت شناخته نشوند و، به تبع، شیوه‌های زندگی آنان نیز بی‌ارزش تلقی گردد. چه بسا حتی کار به سرکوب و نفی آنان هم بکشد و از دل انحصارگرایی در عقلانیت نوعی خشونت، سرکوب و دیکتاتوری سر برآورد. بی‌جهت نبود که زمانی میشل فوکو (1926-1984) اعلام کرد قائل شدن به مفاهیم کلی عقلی در نهایت به خشونت می‌انجامد.

متاسفانه این نگاه تنگ و انحصارگرا امروزه هم وجود دارد و مصداق آن عقلانیت روشنگری است که چنین وضعیت مسلطی دارد. البته باید گفت که برداشت خاصی از روشنگری چنین شده است و نه این‌که سرشت آن، چنین اقتضایی داشته باشد. مقاله جورجیو تونلی آغاز بسیار جذابی برای این مجموعه مقالات است و با رد تلقی رایج از عقلانیت روشنگری راه را برای مباحث بعدی هموار می‌کند. این متخصص دوران روشنگری نتیجه ده سال پژوهش‌های خود را در این مقاله سی‌صفحه‌ای فشرده کرده است. او قبول دارد که عصر روشنگری دوران عقل است؛ دوران توجه و تمرکز بر عقلانیت. اما از نظر او این اهتمام به عقل درست فهمیده نشده است. بسیاری گمان می‌کنند که در این دوران غل و زنجیرهایی از دست و پای عقل برداشته شد و اعتمادی بی‌نهایت به آن صورت گرفت، به‌طوری که حد و مرزهای عقلانیت تا حداکثر ممکن گسترش یافت. تونلی این دیدگاه را یک بدفهمی تمام‌عیار می‌داند. از نظر او در دوره روشنگری علی‌رغم محوریت عقل، در واقع حد و مرزها و محدودیت‌ها و نواقص عقل کشف شد؛ نه‌ اینکه عقل افسارگسیخته شد. او شواهد محکمی را در زمینه معرفت‌شناسی، متافیزیک و علوم برای اثبات نظریه خود ارائه می‌کند.

مقاله دوم درباره عقل است از منظر هایدگر (1889-1976) بر مبنای وجود. از نظر هایدگر با غلبه‌ی نیهیلیسم، عقل در این زمانه آواره شده است؛ زیرا بی‌بنیاد شده است. بنیاد عقلانیت وجود است که به فراموشی سپرده شده است. راهی که هایدگر مطرح می‌کند عبارت است از یادآوری یا تذکر؛ نوعی تفکر معنوی که برای همگان میسر است و مختص به گروه خاصی نیست. کیرکگور (1813-1855) دیگر فیلسوفی است که مقاله‌ای به اندیشه‌های او اختصاص دارد. این متفکر شوریده‌حال را متهم به ناعقل‌گرایی می‌کنند. اما نویسنده نشان می‌دهد که این متفکر دانمارکی نمی‌خواهد عقلانیت را به‌کلی کنار بگذارد و چیزی غیرعقلانی همچون شورمندی را به‌جای آن بنشاند. او با داخل کردن عنصر شورمندی در عقلانیت آن را توسعه می‌دهد و بدین وسیله می‌توان برخی معضلات عقلانیت معاصر را برطرف ساخت.

دو مقاله در نقد پست‌مدرنیسم است. پست‌مدرنیسم عقلانیت مدرنیته را به‌شدت نقد می‌کند و پس از آن نسبیت را به جای آن می‌نشاند، با انواع گوناگون لوازم عجیب و غریب آن. پیامدهای دیدگاه پست‌مدرن مشکلات جدی دارد و به‌طور کلی سلبی است. در این دو مقاله این دیدگاه مورد نقادی قرار می‌گیرد و معلوم می‌شود مشکل اصلی و اساسی پست‌مدرنیسم آن است که عقلانیت را منحصر در عقلانیت مدرنیته غربی لحاظ می‌کند. حال اگر عقلانیت را از این حصار تنگ خارج کنیم می‌توانیم هم از عقلانیت دفاع کنیم و هم به نقدهای پست‌مدرنیسم و پیامدهای مخرب آن پاسخ دهیم.

چه بسا مسئله اصلی و نادرست امروزه هم دقیقا همین باشد که بشریت بر سر دوراهی میان عقلانیت مدرن و عقلانیت پست‌مدرن گیر افتاده است. ویژگی اولی جزمیت و خصوصیت دومی نسبیت است. آیا می‌توان راه یا راه‌های دیگری را در پیش گرفت؟ مقالات این اثر در پی بررسی این مسئله هستند. نویسندگان مقالات اشکالات و محدودیت‌های عقلانیت رایج غربی را گوشزد می‌کنند و سپس در پی نشان دادن افق دیگری در این زمینه هستند. البته همه مقالات این کار را به نحو یکسانی انجام نمی‌دهند. برخی سویه انتقادی آنها بیشتر است و در بعضی دیگر کفه‌ عقلانیت‌های بدیل سنگینی می‌کند؛ عقلانیت‌های شرقی. سه مقاله پایانی به طرح عقلانیت در ادیان شرقی اختصاص دارد. به‌طور خاص در فلسفه‌ی هندو و ادیان چینی. نویسندگان نشان می‌دهند که عقلانیت در این فلسفه‌های شرقی به معنای تفکر مفهومی و دانستن ذهنی صرف نیست، بلکه با فلسفه عناصری همچون شهود، اراده و احساس نیز گره خورده است. در برخی از فلسفه‌های شرقی نیز عقلانیت به معنای "شدن و اتحاد" با آن چیزی است که انسان به آن علم پیدا کرده است.

موریس مرلوپونتی (1908-1961)، فیلسوف ممتاز فرانسوی، در یکی از عبارت‌های مشهورش می‌گوید: «یکی از رسالت‌های فلسفه قرن بیستم این است که امر غیرعقلانی را توضیح دهد.» یکی از دلالت‌های این عبارت آن است که لازم است از محدوده‌های تنگ عقلانیت مدرن عبور کنیم و حوزه عقلانیت را گسترش دهیم. این کار ضرورت دارد؛ زیرا در غیر این صورت غنای انسانیت و چه بسا حیات انسان‌ها به خطر افتد. مقالات این کتاب را می‌توان در همین راستا دید و فهمید؛ مقالاتی که با وجود این‌که بسیار دقیق و محققانه نگاشته شده‌اند، اما به طرز حیرت‌انگیزی جالب و جذاب و خواندنی هستند. این ویژگی در مقالات پژوهشی کمتر به چشم می‌خورد.

*دکترای فلسفه