فردی را میشناسم که خود را با نمره بالایی از هوش هیجانی میداند. راستش این همه از هوش هیجانی خود گفته که من اعتماد به نفس خود را از دست داده و به این باور رسیدم که نکند من واقعا با هوش هیجانی پایین هستم. بعدها که دانشم نسبت به هوش هیجانی بیشتر شد، فهمیدم از نگاه او افراد دارای هوش هیجانی بالا، افرادی هستند که بتوانند خوب تملق بگویند، و خود را در دل دیگران جا باز کنند و کاری کنند که همگان بگویند به به چه آدم خوبی.
این فرد اگر برای تملق هم که شده و برای پیشبرد اموراتش دست به انواع شیوهها و رشوهها میزند و انتظار دارد اگر کسی کارش پیش او گیر افتاد با همین شیوه برخورد کند. آدم هایی مانند او از آنجایی که تملق گفتن و شنیدن را دوست دارند امر به ایشان مشتبه میشود که نکند متملقها درست گفتهاند و واقعا کارهای هستند. آن وقت از خر پادشاهی مگر میشود ایشان را پایین آورد؟ وای به حال این افراد که دو کلمه هم چیز یاد بگیرند، مثلا اگر فرق بهرهوری و کارایی را بدانند اونوقت به گوشه رینگ میکشاننت تا ثابت کنند، نشستن ایشان بر خر پادشاهی از سر تصادف نبوده است.
این جور آدم ها از افراد صریح بدشون میاید. چون آدمای صریح یک دفعه میروند سر اصل مطلب. حوصله چاکرم نوکرم ندارند. از نظر آدمای دسته اول، دسته دومیها حوصله سربرن. چون بلد نیستن ملیجک درباری باشند. از نظر دسته اولیها، دسته دومیها فاقد هوش هیجانی هستن. چون به اعتقاد ایشان کسی که هوش هیجانی دارد قطعا باید متملقگوی خوبی هم باشد. تاسف بار نیست؟