اگر ورق به ورق تاریخ 200 سال گذشته مملکت را شخم بزنیم؛ کمتر کسی را پیدا می کنیم که محبوبیت و مقبولیت مصدق را در میان مردم داشته باشد و بعد از گذشت سالها از مرگش، این محبوبیت روز به روز افزایش یابد. 28 مرداد، سالروز اشکی است که از چشم دموکراسی چکید. اشکی که آتش شد بر خرمن باروت بغض ملت ایران. آتشی که توانست 25 قرن پادشاهی -کم و بیش- استبدادی در ایران را پایان دهد.
خدمتها و فعالیتهای مثبت یا منفی مصدق بیشمار است. با وجود دوران نخست وزیری کوتاه (2 سال) او، اثراتی که او و دولتش بر سرنوشت ایران گذاشتند؛ از حکومتهای 200 ساله بیشتر بود. اما من دست روی نکتهای گذاشتهام که برای ما نوعی تکرار تاریخ محسوب میشود!
اقتصاد غیرنفتی مصدق
بیایید به سال 1329 برگردیم. زمانی که قانون ملی شدن تصویب میشود. انگلستانی را تصور کنید که نخستوزیر آن واینستن چرچیل است. نام چرچیل کافی است تا کسی جیکش در نیاید. در زمانهای قرار داریم که انگلستان تقریبا هیچ دشمن یا مخالف جدیای ندارد. دایره مستعمرههای بریتانیا از شرق تا غرب کشیده شده است پس اشاره چرچیل کافی است تا دنیا بر علیه ایران بسیج شود.
بعد از ملی شدن نفت و اخراج مدیر بریتانیایی شرکت نفت آبادان، تحریمهای نفتی علیه ایران آغاز میشود. هیچ کشوری حق خرید نفت از ایران را ندارد. یک کشتی ایتالیایی خریدار نفت در عدن متوقف و نفت آن توسط انگلیس مصادره میشود. شرکتهای آمریکایی اعلام میکنند که از خرید نفت ایران معذورند. حالا ایرانی داریم که اقتصاد نفتی ندارد و تا به حال اقتصاد غیر نفتی را هم تجربه نکرده است. اما مصدق مرد روزهای سخت است.
قدم اول او، جبران کسری بودجه است؛ به کمک مردم!
اوراقی به نام قرضه ملی چاپ میشوند. جریان این اوراق از این قرار است که مردم بیایند 100 ریال به دولت قرض بدهند و یک سال بعد اصل پول را با %6 سود (جایزه) پس بگیرند. استقبال از قرضه ملی به شدت زیاد است. حتی گفته میشود برخی حاضر به نگهداشتن کوپن قرضه خود نمیشدند (یعنی پول را به دولت هدیه میدادند و پس نمیگرفتند).
قدم دوم مصدق احیای کشاورزی است. حالا که مردم دسترنج و پسانداز یک عمر خود را بدون چشم داشت به دولت بخشیدهاند؛ خارج کردن این پول از کشور و خالی گذاشتن سفره مردم ایران کار درستی نیست! پس مصدق از طریق بانکهای ملی و کشاورزی، سرمایهگذاریهای گسترده در کشاورزی را آغاز کرد. نتیجه این سرمایهگذاریها این بود که در زمان کمبود بودجه، پول بسیار کمتری جهت واردات موادغذایی از کشور خارج میشد و دوم اینکه درآمد قشر بزرگی از مردم ایران که به کشاورزی وابسته بود تامین میشد. از طرفی کشورهای دیگر نمیتوانستند از طریق تحریم مواد غذایی ضروری به کشور فشار وارد کنند.
اما نتیجه این اقتصاد غیر نفتی چه بود؟
الف. برای اولینبار ایران توانست به صادرکننده گندم تبدیل شود.
ب. واردات گندم به مقدار 4670 برابر، واردت جو 17 برابر و واردات برنج 5 برابر کاهش یافت!
و اما نرخ تورم!
مصدق توانست تورم را تک رقمی نگهدارد. در واقع کاری که امروز در نظر دولتمردان شقالقمر محسوب میشود؛ شاید کمترین دستاورد دولت محمد مصدق باشد.
ختم کلام
عامل اصلی موفقیت مصدق، حمایت مردم بود. شاید اگر مردم در آن زمان فداکاری نمیکردند؛ مصدق یکماه هم دوام نمیآورد. اما قضیه از چه قرار است که پدربزرگ حاضر است جانش را کف دستش بگذارد و تقدیم دولت کند اما نوه همان فرد، هیچ کمکی به دولت نمی کند؟
به نظرم جواب سوال دو علت است. یکی اینکه مردم از تواناییهای نظام اقتصادی کشور مطمئن نیستند. آنها نمیدانند که سرمایهای که آنها به این سیستم میدهد به درستی استفاده میشود یا به چاه پروژههای شکستخورده بیشمار ریخته میشود. دوم هم اینکه شفافیتی در کار نیست. من شهروند اگر قرار باشد به دولت کمک کنم؛ باید دقیق، شفاف و بدون معطلی در هر لحظه بتوانم رصد کنم که پول من در کجا، به چه صورت، با چه شرایطی سرمایهگذاری شده و نتیجه آن چه بوده است. باید مطمئن شوم که حتی یک ریال از چیزی که میبخشم؛ برای غیر از مردم ایران خرج نمیشود و یا توسط افراد مختلف سر از کانادا در نمیآورد. در واقع شاید تنها راه نجات دولت از تحریمهای نفتی و موفقیت در اقتصاد غیرنفتی، سیستم کاملا شفاف و آزاد اقتصادی باشد.