از دور اینچنین بنظر میرسد که برآمدن شخصیتی مثل ترامپ در راس قدرت آمریکا, حتی با مذاق بسیاری از رجال جمهوریخواه نیز سازگار نبوده و ایشان با سماجت ( و البته توانمندی قابل توجه ) موفق به کسب عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا گردیده است.
سخن مشهوری درباره رقابت های قدرت در کشورهای پیشرفته سرمایه داری ( از جمله آمریکا ) وجود دارد که عمدتا از سوی مارکسیست های ارتدکس عنوان می شود. صاحب این قلم اگرچه قبول دارد که انحصارات بزرگ صنعتی, مالی و نظامی در سیاست آمریکا نقش تعیین کننده ای دارند, اما این تمام ماجرا نیست. مبارزات انتخاباتی در آمریکا یکی از دشوار و سرسختانه ترین رقابت های سیاسی از این نوع در جهان است و اسپانسرهای پیشگفته قاعدتا آن زمان و تنها روی کسانی هزینه میکنند که لیاقت و سختکوشی خود را در عمل ثابت کرده باشند.
ترامپ نیز از جمله کسانی است که بتدریج و بعدا مورد اقبال آقایان قرار گرفت. اینجانب هم رای با کسانی هستم که معتقدند ترامپ برخلاف صورت ظاهر, نماینده جناحی از تندروهای حزب جمهوریخواه است كه كاملا حساب شده و با برنامه تقريبا تمام جهان را به چالش كشيده اند. آنها مثل هر پوکر باز قهار, اين ريسك ( یا بلوف ) بزرگ را البته با اقتدار كامل شروع کرده, پیش برده و بتدريج موفق شده اند بخش قابل توجهي از صداهاي مخالف خود در داخل آمريكا را حداقل منفعل نمايند.
نتیجه این قمار ( یا شطرنج ) را نمیتوان به آسانی حدس زد. اگر ريسك ترامپی ها نتيجه دهد، مسلما آمريكا گام بلندی در جهت تجدید سلطه سياسي، اقتصادي و . . . نظامي در جهان بر خواهد داشت. اما شكست آمريكا در اين سياست ( كه شايد بتوان نامش را " نو امپرياليسم " گذارد)، نیز برعکس باعث تشديد نظام چندقطبي خواهد شد كه با فاصله كمي بعد از فروپاشي اردوگاه سوسياليسم پا گرفت و بتدريج قدرتمندتر هم شده است.