بلایی که این روزها بر سر ما و تاریخ ما دارد میآید، دردناک است. منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی آگاهانه یا ناآگاهانه، عمدا یا سهوا، برای دست یافتن به اهداف خود، در حال تطهیر نظام دیکتاتوری شاهنشاهی هستند و در این میان واقعیات تاریخی را هم به دلخواه خود عوض میکنند. در حقیقت، رفتارشان شبیه همان نگاه مطلق و صفر و صدی است که دستگاههای تبلیغی ما در همه این چهل سال به تاریخ پیش از انقلاب داشتهاند. ما منکر هرگونه سپیدی، آن ها منکر هرگونه سیاهی!
دیشب در یکی از شبکههای اجتماعی، مطلب فرزند شهیدی را دیدم که اتفاقا با نگاهی منتقدانه به سیاستهای آموزشی جمهوری اسلامی، نسبت به فراموشی دوران سرکوب و خفقان حکومت پهلوی هشدار میداد اما با گروهی از کاربران مخالف مواجه شد که بدیهیات تاریخی را انکار میکردند. اگرچه بخشی از کاربران دنیای مجازی و فعالان شبکههای اجتماعی، قطعا پیادهنظام تبلیغی اپوزیسیون هستند، اما قبول کنیم که بخشهای زیادی از جوانان و نوجوانان عادی کشور هم امروز همینگونه فکر میکنند.
و حالا با موجی از جوانان و نوجوان طرف هستیم که در سیستم آموزشی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی تربیت شده و میشوند اما دوستدار نظام شاهنشاهی هستند! یعنی بازگشت به گذشتهای که پدرانمان برای رهایی از آن، رنجهای زیادی کشیدهاند. این تضاد فکری و روحی پدران و فرزندان، که حالا به جاهای باریک هم کشیده میشود، بیش از هرچیز، محصول نگاه اشتباه خودمان است. اشتباهی که هرگز متوجه نشدیم و همچنان اصرار به انجام و تکرار آن داریم.
بدون شک مسوول مستقیم این وضعیت، آمریکا و اسراییل و عربستان و رضا پهلوی نیست، مسوول آن عملکرد خود ما است. آنهم نه فقط عملکرد ما در اقتصاد و سیاست، که بیش از همه در فرهنگ و جامعه. حکومت، باورها و معیارهایی را تبلیغ میکند (به بدترین شکل ممکن) که در ذهن بسیاری از مردم مخصوصا نسلهای جدید، دچار خدشه شده. مراجع فکری و فرهنگی ما هم، از مردم و جامعه عقب افتادهاند و در حقیقت با خنده و تمسخر و کنایه مردم مواجه میشوند.
در این میان، اتفاقاتی در حال رخ دادن است که آدم را نگران میکند. بحرانهایی که پاسخ مناسبی به آن وجود ندارد و به طور مرتب روی هم انباشته میشوند. گویی همه خوابند و یا چشمهای خود را به نشانه خواب، بستهاند. شاید هم ما، زیادی نگران هستیم و واقعا خبری نیست. به هرحال آنچه که عقل ناقص ما میبیند و میگوید، وضعیت شبیه دورانی است که کار از کار گذشته بود! منظور الزاما تغییر ساختار و نظام سیاسی نیست؛ چه تغییری نگرانکنندهتر از تغییر باورها و نظام فکری و روحی و ذهنی جوانان و نسلهای آینده.
پاسخ این بحرانها و راهحل رفع آن ها، رجوع به آدم های تکراری و سخنرانی های تکراری و بیخاصیت آن ها نیست، بلکه مراجعه به متخصصان و کارشناسان و جامعهشناسان و اساتیدی است که کارشان تجزیه و تحلیل حوادث و تغییرات جامعه است. هرچند برای این کار، حتی همین حالا هم دیر است.