سخنی صریح با مدّعیانِ دنیاستیزِ دینمداری

امین میرزائی، گروه تعاملی الف،   3970506059 ۱۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۳ تکراری یا غیرقابل انتشار
سخنی صریح با مدّعیانِ دنیاستیزِ دینمداری

عیسی به پیروان خود آموخت که چنین دعا کنند: "ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد. ملکوت تو بیاید. ارادهٔ تو چنانکه در آسمان است، بر زمین هم إعمال شود.نان روزانه مان را برسان و قرض هامان را ببخش. چنانکه ما نیز وامدارانِ خود را می‌بخشیم و از آنان در می گذریم. و ما را در بوته آزمایش رها مکن، بلکه از شریر رهایی مان ده. چه ملکوت و قوّت و جلال تا ابدالآباد از آن توست. آمین."(انجیل متّی/باب 6/آیاتِ 9 تا 13).

پیامبر گرامی اسلام هم خطاب به خدا نان می خواست و نه صرفاً ایمان: "اللّهم بارِک لَنا فیِ الخُبز، و لا تَفرُق بَینَنا و بینَه. فلولا الخُبز ما صَلّینا و لاصُمنا و لا ادینا فرائض ربنا"( فروع کافی، ج ۵، ص ۷۳) ... خدایا نان ما را با برکت کن، و بین ما و نان جدایی نینداز. که اگر نان نبود، نه نماز می خواندیم، نه روزه می گرفتیم، و نه واجبات پروردگارمان را بجا می آوردیم. ....این شد که گفتند: اين چگونه پيامبرى ست كه غذا مى‏ خورد و در بازارها گام می ‏زند ؟! ...."وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ" (سوره مبارکه فرقان/ آیه 7) ...... خدا فرمود قبل از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه آنها نيز غذا می خوردند و در بازار راه مى‏رفتند ... "وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواق ...(همان/آیه 20) ... وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلا وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُون "(سوره مبارکه انعام/آیه 9) ... اگر آن فرستاده را فرشته‏ اى قرار می داديم، قطعاً او را هم به صورت بشرى در می آوردیم و از آنچه می ‏پوشند، به او مى‏پوشانديم.

چنانکه چند سال پیش و در نوشته ای دیگر نوشتم، یونس پس از به ساحل افتادن، به قوم خود پشت کرد. بیرون دروازه شهر نشسته بود تا عذاب الهی بیاید و مردم نینوا را در بنوردد. ناگهان خبر رسید که نینوائیان توبه کردند و از یونس هم مؤمن تر شدند! یونس از آن که خشم الهی بر قوم مستکبر و فاسدی چون آنان فرو نباریده، به خشم در آمد. ناراحت از این که خداوند، قومی را که مستحق عذاب بودند به ساعتی بخشیده، و در عوض او را که مؤمن بالله و اخلاق گرا و صاحب وحی بوده، به دریای متلاطم و سپس به شکم نهنگ کشانده!

"وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين (سوره مبارکه انبیاء / آیه ۸۷)

خداوند، بوته کدویی را بر سر یونس رویانید و تا یونس به آن اُنس گرفت، به نیمه شبی آن را خشکانید (وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِين ...|ن. ک صافات/ ۱۴۶ به بعد). یونس از در نُدبه در آمد، که چرا بر من تنگ می گیری و بوته ای را که دوستش داشتم خشکاندی؟! خداوند فرمود: "دل‌ تو برای‌ كدویی بسوخت‌ كه‌ برای‌ آن‌ زحمت‌ نكشیدی‌ و آن‌ را نمّو ندادی‌ كه‌ در یك‌ شب‌ بالید و در یك‌ شب‌ ضایع‌ گردید. و آیا دل‌ من‌ به‌ جهت‌ نینوا -شهر بزرگ‌ - نسوزد كه‌ در آن‌ بیش از صد و بیست‌ هزار نفر به سر می‌برند كه‌ دست راستشان را از چپ تشخیص نمی دهند و حیواناتی بسیار دارند؟!".(ن. ک. تفسیر قمّی/ ج ۱ / صص ۳۱۹ تا ۳۲۱ و نیز عهد عتیق / تنخ/ کتاب یونس/ باب چهار / آیات ۱۰ و ۱۱) ....

...بگذریم ...

با خودم کلنجار می رفتم که این چند سطر را بنویسم یا نه؟ علّت تردیدم کم لطفی خاصّی ست که عزیزانِ "الف" به خرج می دهند و نوشته های ناچیز این نویسنده را یکی در میان سانسور می کنند. از بیم آن که مبادا پای این نویسنده تا آن سوی خطّ قرمز دراز شود و جناب توکّلی را به دردسر بیندازد! امّا صورتی، رنگ عشق است و تا قرمز فاصله دارد. وضعیت امروزِ جهان آن قدر فجیع هست که ناپرهیزی کنم و تا خطّ صورتی ( و نه قرمز) پیش بروم.

روی سخنم با فرد یا افراد خاصی نیست و دین و مکتب خاصی را مدّ نظر ندارم. چه بسا بتوان این سخنان را به هندوان و بودائیان و زرتشتیان تعمیم داد. ادیان وِدایی و بودایی بازمانده دین حضرت آدمند و زرتشت را هم - به قرینه برآمدن درغار و گلستان شدن آتش - با ابراهیم علیه السلام یکسان گرفته اند. در هر حال ریشه فرهنگ هایِ هند و اروپایی و سامی در جایی به هم می رسند. تا جایی که زبانِ رسمیِ دربار کوروش را زبان آرامی - که از ریشه سامی ست- دانسته اند و قریش را مُصغّرِ مُعرّب کوروش معرفی کرده اند. واژه "کروبی" که در کتب مقدّس ادیان سامی آمده و محافظِ "شجرةُ الخلد"(درخت جاودانگی) دانسته شده، با مجسمه های بالدارِ بابِل نسبتی دارد و قانونِ قصاصِ حمورابی (چشم در برابر چشم) در فرمان قصاصِ موسی هم دیده می شود.

سخن من با آخرت جویانی ست که به تحقیرِ حیاتِ دنیاوی دست می زنند و یا به صورت دوره ای و سامساره ای (مانند قائلانِ به تناسخ)، یا با تمسّک به عقربکِ یک سویه زمان و آنتروپی (مانند قائلانِ به مبداء و معاد) زندگیِ جاری را پوچ می دانند.

مدعیانِ دنیا ستیزِ دینمداری

گفته اید که زندگی اُخروی ارزشی بیشتر از دنیا دارد و زندگی دنیاوی به دانه جُویی نمی ارزد. امّا مگر نه این که نوح علیه الصلوة و السلام نهصد و پنجاه سال تبلیغ می کرد؟! و مگر نه آن که ابراهیم و سارا علیهم ا السلام در اوج پیری و بالاتر از نود سالگی بچّه دار شدند؟! پس زندگیِ دنیوی چندان هم بد نیست و تلاش برای مُردن و مُردانیدن که برخی بزرگواران مبلّغِ آنند از متون دینی ما بر نمی آید. که اگر بر می آمد منِ فیلسوفِ دین پژوه، مقتدایم را حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف قرار نمی دادم که هزار و اندی سال است در قید حیاتند و با عیسایِ زنده دو هزار ساله در میانمان رفت و آمد دارند و در همین "بدنِ دنیوی" حاجت روا می دارند. بگذریم از مرشدِ موسی علیه السلام (حضرتِ خضر سلام الله علیه) که مؤمنان برای دیدن آن بزرگوار چهل روزی را به انتظار می نشینند و درب خانه هاشان را به امید زیارت او که "آبِ حیات" نوشیده آب می پاشند. که اگر مزرعه دنیا گرفتارِ خشکسالی شود، آب حیاتی نیست که به کار زندگی اخروی بیاید.

پس این که "جانِ دنیوی" به دانه جویی نمی ارزد سخنِ خدا نیست، سخن شما سنگدلان است. این شمائید که ما را در چنبره جنگ و تصادفاتِ جادّه ای، فقر و خودکشی، خشکسالی وزلزله و سونامی، نزاع و قتل و ستیزه جویی، آلودگیِ هوا و خوراکِ سرطان زا گرفتار کرده اید و در فرستادن ما به جهانِ دیگر عجله دارید. اگرچه خود از نعماتِ دنیا به وفور بهره می برید، و جان کندن را -تنها- برای ما می خواهید، و از به فعلیت رسیدنِ همه استعدادمان -که توشه آخرتمان هم هست - جلو می گیرید.