آیا واقعا باید کاهش فقر در دنیا را جشن گرفت؟

گروه اقتصادی الف،   3970415014

بانک جهانی در آخرین گزارش سالانه‌ی خود، اعلام کرده است که بنا بر آخرین تخمین‌ها که مربوط به سال ۲۰۱۳ میلادی است، تنها ۷/ ۱۰ درصد جمعیت جهان، از فقر مطلق رنج می‌برند. اما آیا این تخمین، با واقعیتِ جهانی که در آن زندگی می‌کنیم سازگار است؟

بنا بر اعلام بانک جهانی، نسبت جمعیتی از جهان که در فقر مطلق زندگی می‌کنند از ۳/ ۴۲ درصد در سال ۱۹۸۱ به ۷/ ۱۰ درصد در سال ۲۰۱۳ رسیده‌ است. پس از انتشار این گزارش‌ و گزارش‌های مشابه بود که نشریه‌های فراوانی پیروزی بر دیو فقر را جشن گرفتند: «کاهشی که باید آن را جشن گرفت: برای نخستین بار در تاریخ، تعداد افراد فقیر در همه جا در حال کاهش است.» این تیتری است که نشریه‌ی «اکونومیست» در واکنش به آمارهای بانک جهانی برای صفحه‌ی نخست خود برگزید. اما پیش از جشن گرفتن، ضروری است شیوه‌ها و معیارهایی را که بانک جهانی برای تخمین تعداد افراد فقیر جهان به کار بسته است، زیر ذره‌بین برد و آنها را ارزیابی کرد.

پر واضح است که برای این کار، مراجعه به همه‌ی افراد امکان‌پذیر نیست. آنان، یک نمونه‌ی دو میلیون نفری از ۱۶۴ کشور جهان را به نمایندگی از ۸۵ درصد جمعیت جهان، برگزیده و از راه مصاحبه، اطلاعات آنها را دریافت کرده‌اند. اما نقطه‌ی بحث‌برانگیز ماجرا جای دیگری است. در آخرین به‌روزرسانی، در نظر بانک جهانی کسانی که قدرت خرید آنان از ۹/ ۱ دلار در روز، بنا بر قیمت‌های سال ۲۰۱۱ ایالات متحده‌ی آمریکا، کمتر باشد، فقیر مطلق هستند. این عدد، میانگین خط فقر ۱۵ کشور است که فقیرترین کشورهای دنیا از نظر میزان مصرف به ازای هر نفر به شمار می‌آیند. نسبت و جمعیت افراد زیر خط فقر در جهان، به شکل حساسی به این عدد وابسته است؛ طوری که کوچک‌ترین تغییرها در آن، تصویری به کلی متفاوت از واقعیت فقر در جهان به نمایش می‌گذارد.

این نمونه‌ برای درک شدت این تاثیر کمک‌ شایانی به ما می‌کند. در سال ۲۰۰۰ بانک جهانی در گزارش سالیانه‌ی خود با ابراز تاسف از افزایش فقر در جهان می‌گوید: «تعداد فقیران در سراسر جهان از ۲/ ۱ میلیارد نفر در سال ۱۹۸۷، اکنون به ۵/ ۱ میلیارد نفر رسیده است و پیش‌بینی می‌شود با همین روند تا سال ۲۰۱۵ به ۹/ ۱ میلیارد نفر برسد.» یک سال بعد در سال ۲۰۰۱ بود که رئیس وقت بانک جهانی، «جیمز ولفنسن» در سخنرانی‌ای از رو به کاهش بودن فقر خبر داد و گزارش‌های بانک جهانی در این سال هم کاهش نزدیک به ۲۵۰ میلیون نفری را در تعداد فقیران سراسر جهان نشان می‌دادند. آیا واقعا علت آن بود که در این یک سال، ۲۵۰ میلیون نفر از فقر رسته بودند و روند افزایش فقیران، معکوس شده بود؟ خیر. این اتفاق به کمک تغییر خط فقر از ۰۲/ ۱ دلار (با قیمت‌های سال ۱۹۸۵) به ۰۸/ ۱ دلار (با قیمت‌های سال ۱۹۹۳) امکان‌پذیر شده بود.

فارغ از آنکه بانک جهانی هر بار با تغییر شاخص فقر مطلق جهانی، کوشیده است تا تصویری رو به بهبود از وضعیت فقر در جهان بنمایاند، همانطور که «جیسون هیکل»، استاد دانشگاه اقتصاد لندن می‌گوید «این شاخص‌ها به طور کلی درباره‌ی فقر در کشورهایی که کمتر فقیرند، چیز بسیار کمی به ما می‌گویند.» مهم‌ترین انتقاد به این معیار آن است که بانک جهانی معیاری را که از ۱۵ کشور فقیر دنیا به دست آمده است، برای همه‌ی کشورهای دنیا به کار می‌برد. برای نمونه، بانک جهانی خط فقر را در خاورمیانه ۴ دلار در روز می‌داند اما در تخمین جهانی خود، همان معیار ۹/ ۱ دلار در روز را برای آن به کار می‌برد.

«هیکل» در مقاله‌ای از خود با عنوان «گستره‌ی واقعی فقر و گرسنگی جهانی» به برخی نمونه‌ها برای اثبات این مدعا اشاره می‌کند. در سال ۱۹۹۰ با آنکه بانک جهانی تنها ۴ درصد مردم سریلانکا را فقیر می‌دانست اما براساس آمارگیری‌های داخلی، میزان فقر در این کشور ۱۰ برابر این مقدار بود. فکر می‌کنید این معیار برای کشورهای «توسعه‌یافته»تر مناسب است؟ برای مثال، آمریکا را در نظر بگیریم. وزارت کشاورزی آمریکا، در سال ۲۰۱۱ حداقل درآمد لازم برای خرید غذای کافی را ۰۴/ ۵ اعلام کرد؛ چیزی نزدیک به ۵/ ۲ برابر معیار بانک جهانی برای سنجش فقر. بانک جهانی هیچ‌کدام از آمریکایی‌هایی را که کمتر از این مقدار و بیشتر از معیار بانک جهانی قدرت خرید دارند، فقیر نمی‌داند؛ به رغم آنکه آنان، نه تنها به مسکن، بهداشت و امکانات رفاهی دیگر بلکه به غذای کافی هم دسترسی ندارند. افزون بر همه‌ی اینها، خود بانک جهانی در متن گزارش‌های خود، انتخاب‌های خود را برای فقر جهانی «عمدا محافظه‌کارانه» می‌داند و تصریح می‌کند که «در کشورهای توسعه یافته‌تر، خط فقرهای بالاتر، مناسب‌تر هستند.»

از همین رو است که اقتصاددانانی همچون «هیکل» کوشیده‌اند تا با ارائه‌ی معیارهای جایگزین، تصویر واقعی‌تری از وضعیت و روند کلی فقر در جهان به دست دهند. «هیکل» با آنکه معیار پیشنهادی «پیتر ادوارد» با عنوان «خط فقر اخلاقی» را «یک راه حل بی‌نقص» نمی‌داند، اما آن را بر معیارهای بانک جهانی ترجیح می‌دهد. «ادوارد» بر این باور است که خط فقر باید به گونه‌ای تعیین شود که یک «امید به زندگی معمولی» را برای فرد تضمین کند؛ چیزی بین ۲/۷ برابر تا ۳/۹ برابر خط فقر بانک جهانی. با در نظر گرفتن میانه‌ی این بازه به عنوان خط فقر، در خواهیم یافت که ۸/ ۳ میلیارد نفر در سراسر جهان زیر خط فقر هستند؛ نزدیک به ۵ برابر چیزی که بانک جهانی اعلام می‌کند و بیش از نیمی از جمعیت جهان. البته معیارهای دیگری را هم برای نزدیک‌تر شدن به واقعیت می‌توان به کار بست. برای نمونه اگر ۴/ ۷ دلار در روز را به عنوان دامنه‌ی بالای «خط فقر اخلاقی» در نظر بگیریم، با توجه به محاسبات بانک جهانی، تعداد افراد زیر خط فقر در آخرین سالی که محاسبات برای آن انجام شده است، یعنی ۲۰۱۳، به ۱۶/ ۴  میلیارد خواهد رسید (نمودار ۲). این آن چیزی است که بانک جهانی و رسانه‌هایی همچون «اکونومیست» از ما می‌خواهند تا به خاطر آن جشن بگیریم. در واقع تنها چیزی که کاهش یافته است، میزان قدرت خریدی است که بانک جهانی برای تعیین فقیر بودن افراد به کار می‌برد.

 با این همه، چرا بانک جهانی و سازمان ملل متحد چنین معیار دور از واقعیتی را برای سنجش میزان فقر برگزیده‌اند؟ در سال ۲۰۰۰، در دفتر مرکزی سازمان ملل در نیویورک، توافق‌نامه‌ای برای به نصف رساندن کسر جمعیتی فقیران جهان تا سال ۲۰۱۵ به امضا رسید. در آن زمان، البته پس از یک بار تغییر شاخص، حدود ۲۰ درصد جهان زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کردند. بانک جهانی اکنون پس از دوبار تغییر شاخص دیگر در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۵، با افتخار می‌گوید: «در سال‌های اخیر پیشرفت‌هایی تاریخی درباره‌ی فقر مطلق رخ داده است. در سال ۲۰۱۵ برای نخستین بار در طول تاریخ، درصد افراد زیر خط فقر به کمتر از ۱۰ رسیده‌ است.» این یعنی سرانجام بانک جهانی آمارهای خود از فقر را به اهداف تعیین‌شده‌ سازمان ملل برای سال ۲۰۱۵ رسانده است و این‌گونه وانمود می‌کند که فقر در حال ریشه‌کن شدن است. تلاش برای باوراندن اینکه نظام اقتصادی کنونی حاکم بر جهان برای همه‌ی انسان‌ها آسایش به همراه می‌آورد، تنها راهی است که بانک جهانی و سازمان ملل برای توجیه آن دارند. بانک جهانی می‌کوشد تا خود را همچون آینه‌ای جا بزند که تصویری واقعی از جهان بازمی‌تاباند؛ اما آنچه رو در روی ماست عکسی است که پیش از نمایش، سیاهی را از آن سترده‌اند.

«ما در راه دست‌یابی به یکی از اهداف باورنکردنیِ خود هستیم: ریشه‌کن شدن فقری که ما می‌شناسیم، در دوره‌ی حیات ما»؛ این جمله‌ای از نشریه‌ی «اسپکتیتور» است که سال ۲۰۰۱، در مقاله‌ای‌ با استناد به آمار بانک جهانی نوشته شده است. ما در دوره‌ی حیاتمان، ریشه‌کن شدن فقر در دنیای واقعی را نه، اما به احتمال بسیار ریشه‌کن شدن آن را در تخمین‌های بانک جهانی و سازمان ملل خواهیم دید. شاید این تخمین‌ها برای بخشی از افکار عمومی رضایت‌بخش باشند اما بیش از نیمی از جمعیت جهان که از فقر رنج می‌برند، بی‌شک با گزارش‌های «امیدبخش» بانک جهانی، احساس آسودگی نخواهند کرد. 

***

منابع:

۱. گزارش‌های سالیانه‌ی بانک جهانی در سال‌های ۲۰۰۰، ۲۰۰۱، ۲۰۰۲، ۲۰۰۷، ۲۰۱۴، ۲۰۱۷

۲. وبسایت بانک جهانی

۳. مقاله‌ی «تخمین جدیدی از فقر جهانی و نابرابری: اطلاعات قیمت‌ها واقعا چقدر تفاوت ایجاد می‌کنند؟» از پیتر ادوارد و اندی سامنر

۴. مقاله‌ی «گستره‌ی واقعی فقر و گرسنگی در جهان: زیر سوال بردن خبرهای خوبی که از "اهداف هزاره‌ی سوم" به گوش می‌رسد» از جیسون هیکل

۵. مقاله‌ی «کشورهای در حال توسعه از آن‌چه می‌پنداشتیم فقیرترند، اما در مبارزه با فقر کمتر موفق نبوده‌اند» از شائوبا چن و مارتین راوالین در چارچوب گروه پژوهشی بانک جهانی

ایسنا