طنز/ فیشِ کیروش، کیشِ سردار

امین میرزائی، گروه تعاملی الف،   3970409035 ۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار
طنز/ فیشِ کیروش، کیشِ سردار

یکی از زیر شاخه هایِ فلسفه، فلسفه فوتبال است. بحث از این که نُه میلیون پیامکِ عادل فردوسی پور از کجا می آید و پولِ روبیکا به جیبِ که می رود؟! من امّا با وجود فیلسوف بودن، به فلسفه فوتبال علاقه ای ندارم و فلسفه پردازی در متافیزیک و فلسفه علم و فلسفه دین را به این شاخه بی در و پیکرِ فلسفه ترجیح می دهم. عقیده ام درباره فوتبال ملّی را هم در یکی دو یادداشت و مقاله بیان کرده ام. فی المثل همین چند سال پیش بود که نوشتم فوتبالیست های برزیلی غالباً مذهبی اند. گل هم که می زنند، پیروزی شان را به عیسی بن مریم تقدیم می کنند. اگر این رفتار در زندگی مردم عادی نقش داشت، مقامات برزیلی قادر بودند از تظاهرات کپرنشین های ضدّ جام جهانی جلو بگیرند و از بروز توریسم جنسی جلوگیری کنند.

امّا همه این ها باعث نمی شود بازی های تیم ملّی را نبینم و از ضربه سرِ "سردار" لذّت نبرم . فیلسوف هم آدم است، اگرچه - به جای کفش "nike" - پایش را توی کفش دیگران کند و از منظر چشم آنان به رفتاری که با ایشان می شود بنگرد. من هم همین کار را کردم و با استفاده از نورون هایِ آینه ای مغزم، خودم را جای سردار گذاشتم. خدا را شکر که نورون آینه ای دارم، وگرنه با کجایِ مغزم می توانستم پارادوکس تیم ملّی را فهم کنم؟!

این که دو هفته تمام فحش بخوری و سرت را در بیلبوردِ نصب شده در خیابان از دست بدهی، و در نهایت - و با همان سرِ از دست رفته - ضربه ای را بر دست طرف پرتغالی فرود بیاوری و پنالتی ای را به ملّت همیشه مضطربِ ایران تقدیم کنی از عجایب روزگار است. بعد به جای این که از سر مبارک تو حلالیت بطلبند، سرت را دوباره سرِ دار می گذارند و دمبک و شیپور به دست می گیرند و در بوقِ ملیّت می دمند و تساویِ تان را با تیم هم ملّتِ مربّی تان پیروزی ملّی قلمداد می کنند.

گرچه همانطور که در همان نوشته چندسالِ قبل نوشتم زمانی که ملّتی در منگنه قرار می گیرد و در گوشه رینگ می افتد بابت هر باختی دمبک می زند! چه حاصلِ تک گُلِ مِسی در جام جهانیِ قبل باشد، چه -در جام جهانی امسال- بیرانوند را از گلی که خورد تا پنالتی ای که گرفت بالا ببرد و آینده اش را بر خلاف کارتن خوابانِ غیر فوتبالیستِ زیرِ برجِ آزادی تضمین کند.

نمی دانم چرا؟! ولی ناخودآگاه یاد منصور حلّاج، عارف مشهور هموطن افتادم. حلّاج از کنار جماعتی رد می شد که گویا سه شنبه ای به شمال رفته بودند و به قول مهران مدیری جوج سیخ می کردند. حلّاج وِردی می خوانَد و جوجه هایِ بریانِ به سیخ کشیده را کیش می دهد. جماعت به دنبالش راه می افتند و یا شیخ گویان او را به ریاست بر می گزینند. حلّاج که چنین می بیند بر آنان ادرار می کند، که البته -و به قول فرهنگ های پارسی - ادرار در ادبیاتِ قدیم به معنیِ مقرّری و مستمرّی و راتبه و انعام هم بوده، و "ادرار نامه" چیزی در ردیفِ فیش حقوقی یا نامه ای که مدیری برای پرداختِ حقوق و یارانه مُهر می کرده! به هر تقدیر مریدانی که به فیش نجومیِ مدیر و حقوقِ عقب افتاده خود اعتراض داشتند از دور و برش پراکنده می شوند.

البته در قدیم مُریدان با کیشی می آمدند و با فیشی می رفتند، امّا امروزه با فیشی (با فیش نجومیِ کی روش) می آیند و با کیشی (با کیش دادنِ سردار) می روند.