«داستایفسکی به آنا»
(نامه های داستایفسکی به همسرش)
نویسنده: فیودار داستایفسکی
ترجمه: یلدا بیدختی نژاد
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی؛ چاپ اول 1396
316 صفحه، 18000 تومان
****
بعد از بخشودگی و نجات داستایفسکی آنهم درست پای جوخه اعدام، مهمترین اتفاق زندگیاش آشنایی با آنا گریگوریونا بود. دختر تندنویس جوانی که به او کمک کرد تا ظرف بیست و شش روز به شکلی حماسی یکی از شاهکارهای ادبی خود را خلق کند: قمارباز!
داستایفسکی قماربازی بالفطره بود، اما برخلاف میز قمار که همواره بازنده از پای آن برمیخاست؛ این قمار بزرگ را به شکلی شیرین برنده شد. هم نقشه ناشری طماع (که از شرایط بدمالی داستایفسکی برای بالا کشیدن حق انتشار آثارش استفاده کرده بود) نقش بر آب شد و هم با دختری زیبا که بیست سالی از خودش جوانتر بود ازدواج کرد.
از آن پس آنا گریگوریونا نقش مهمی در زندگی داستایفسکی ایفا کرد، نقش معشوقه، همسر، مادر، منشی و حتی نزدیکترین دوست او را بازی کرد و بی تردید حضور او تاثیری به سزا در سرو سامان گرفتن زندگی این نویسنده بزرگ بازی کرد و به شکل غیر مستقیم در شکل گیری کارنامه گرانسنگ داستایقسکی تاثیری سازنده داشت.
بی گمان زندگی کردن با مردی همچون داستایفسکی آسان نبوده، شاید شهرت اعتبار ادبی همسرش برای او نیز لذت بخش بوده باشد، اما از طرف مقابل ولخرجی ها و بدتر از همه اعتیاد داستایفسکی به قمار به شدت او را آزار می داده است. اما تداوم هیچ رابطه عاشقانهای بهخصوص وقتی به ازدواج می انجامد، نمی تواند بدون تنش و افت و خیز باشد. برای آنا نیز همینگونه بود و تنها در اوخر عمر داستایفسکی بود که آنها طعم آرامش و رفاه نسبی را چشیدند. زمانی که داستایفسکی اعتیاد به قمار را کنار گذاشته بود و آنا نیز با وجود از دست دادن فرزندانی که باردار می شد، سرانجام موفق شد دو دختر برای شوهرش به دنیا آورد که بی تردید در ثبات بیشتر خانواگی آنها بی تاثیر نبودند. البته تبدیل کردن مردی که شاهکارهایی همچون جنایت و مکافات ، برادران کارامازوف، ابله و قمارباز را نوشته بودف به یک مرد آرام و مرتب اهل خانواده چیزی نبود که خود آنا نیز به کسب توفیق کامل در آن امیدوارباشد!
نوشته ها و اسناد گوناگونی از آن روزگار باقی مانده که می تواند نشاندهنده نوع رابطه میان این دو باشد علاوه بر یادداشتهای برجای مانده از آن سالها انبوهی نامه از داستایفسکی به آنا نوشته شده که به بهترین شکل گویای حال و احوال زندگی میان آنهاست و البته عشق شدید داستایفسکی به آنا. نامه هایی که توسط بزرگترین نویسنده روس آن روزگار نوشته علاوه بر اطلاعاتی که از زندگی روحی و شخصی این نویسنده می دهد بسیار خواندنی و لذت بخش هستند. انتشارات علمی و فرهنگی مجموعه ای از این نامه ها را با ترجمه یلدا بیدختی نژاد به بازار کتاب فرستاده است. این کتاب که «داستایفسکی به آنا» نام گرفته شامل گزیدهای است از نامه های داستایفسکی به همسرش که در مقاطع مختلفی از زندگی مشترک آنها ارسال شده است.
صرف نظر از مقدمه کوتاه مترجم، متن کتاب «داستایفسکی به آنا» از پنج بخش تشکیل شده که عناوین آنها بدین قرار است: قمار و شیدایی (1871 ـ 1867)، پدر خانواده (1872)، درمان در اِمس (1876)، دوران برادران کارامازوف (1878 ـ 1877) و سال پیش از مرگ؛ خطابه پوشکین (1880). این پنج بخش در واقع پنج دوره از زندگی پرافت و خیز داستایفسکی را نمایندگی میکند و مترجم با انتخاب نامههایی از این دورهها کوشیده اوضاع و احوال داستایفسکی و رابطهای که با همسرش داشته را در معرض دید مخاطب قرار دهد: «دوران شیدایی و قمار از پرتنشترین و سختترین سالهای زندگی داستایِفسکی است، زمانی که تنگدستی، بار مسئولیت زندگی خانوادگی و عقبماندن از فعالیتهای ادبی همزمان به او فشار میآورد. پس از کنار گذاشتن قمار نویسنده ما مسئولیت خانواده را به دوش میکشد و، در عین حال، در مسکو پیگیر کارها و مشغولیتهای ادبیاش است (1872). سپس، سالهای نسبتا آرامی با بیماری ریوی و درمان در امِس سپری میشود (1876). داستایِفسکی چندین دوره برای درمان به امِس رفت. در نامههای این دوره، درمان در سال 1876 را در نظر داریم، چراکه در این سال سرگرم بزرگترین رمانش ـ برادران کارامازوف ـ بود.
بلافاصله پس از درمان، داستایِفسکی در تبوتاب انتشار یادداشتهای نویسنده و همچنین برادران کارامازوف است. باید قرارومدارهایش را با ناشر بگذارد، طرح اولیه را به کاتکوف بدهد و قانعش کند رمان را به چاپ برساند. درست سال پیش از مرگش (1880)، طعم کامروایی را چنان که میخواست، چشید. مراسم تاریخی بزرگداشت پوشکین و مقاله تاثیرگذار او در این مراسم (خطابه پوشکین) آن هم پس از انتشار برادران کارامازوف، کار خود را کرد: نویسنده ما بالاخره قدر و صدر دید و شاید آخرین تصویر دلپذیرش از زندگی همین کفزدنهای پرشور و حلقههای گل بوده باشد؛ صحنهای رنگین و باشکوه در پلان آخر یک زندگی سراسر رنج.»
داستایفسکی با نامه نوشتن میانهای نداشت، دستکم خودش اینطور میگفت و در نامههای منتشر شده در کتاب حاضر نیز، در چند جا به این بیعلاقگی اشاره کرده و افزوده اصلا نامه نوشتن بلد نیستم. اما به زندگی و آثار برجای مانده از او که بنگریم، نمی توان روی این ادعای او صحه گذاشت. چون فقط نامههای برجای مانده از او پنج جلد از کارنامه سی جلدی مجموعه آثارش را تشکیل می دهد. افزون براین نامههایی که می نوشت، نه کوتاه که مفصل هستند، با جزئیاتی در خور توجه که بی اغراق کم از نوشتههای ادبی ندارند چنان که پیداست نویسنده ای صاحب سبک و قلم آنها را نوشته است.
از میان نامه های رد و بدل شده میان داستایفسکی و همسرش بیش از دویست نامه به قلم او برجای مانده که در کتاب «داستایفسکی به آنا» حدود یک سوم این نامه ها گلچین شدهاند. جالب اینکه داستایفسکی باوجود ادعای بی علاقگی به نامهنویسی، مدام همسرش را تشویق می کند به نامه نوشتن و البته نامههای مفصل نوشتن، همچون عاشق بیقراری که نمی توانست از معشوق بی خبر بماند و یا دوست می داشت با او صحبت و دردِدل کند,نامههای داستایفسکی نیز کم و بیش چنین حکمی دارند. او به تناسب حال روز ذهنی و یا مالی (!) اش برای همسرش نامه مینوشت، گاه هرروز و حتی به فاصله چند ساعت در یک روز. وقتی دلتنگ آنا می شده، وقتی پولهایش را در قمار به باد می داده و عذاب وجدان رهایش نمی کرده و یا اوقاتی که آس و پاس منتظر رسیدن پول از سمت همسرش بوده و...
در این نامهها نکات جالب توجه بسیاری دیده میشود که بی گمان برای شناختن بهتر داستایفسکی چه توسط پژوهشگران و چه توسط علاقمندان و خوانندگان آثارش، میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. حسن آن نیز در این است که داستایفسکی در این نامه ها آنگونه که بود در مقابل خواننده قرار گرفته؛ عریان و واقعی. نویسنده بزرگ روس که بسیاری نوابغ و متفکران جهان خود را وامدار او می دانند از خلال این نامهها، مردی کم رو با وسواس های فکری مختلف جلوه میکند. همچنین عاشق پیشه و مهربان، کسی که می تواند هم پدر و همسری خوب در خانواده باشد و هم قماربازی بیفکر و لجوج که دارایی خانواده را برباد می دهد! انسانی حساس که همچون کودکی معصوم، می توان او را به خاطر عذاب وجدانی که دارد بخشید؛ هم ساده دل و هم شکاک و از دل این پارادوکسهاست که غول ادبیات جهان زاده شده است.