«جامعهشناسی از چه معضلی رنج میبرد؟»
نویسندگان: مجموعه نویسندگان
گردآورنده: استیون کول
مترجمان: گروه مترجمان
سرپرست مترجمان: عبدالحسین کلانتری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1394
517 صفحه، 33000 تومان
در صورت تمایل میتوانند کتاب «جامعهشناسی از چه معضلی رنج میبرد؟» را از اینجا خریداری کنید.
*****
کسی فکرش را نمیکرد که یک خانم دست به چنین کارهای خشک و خشنی بزند، اما زد. آنقدر زد تا عاقبت او را بانوی آهنین لقب دادند. مارگارت تاچر (1925-2013)، در مقام اولین نخستوزیر زن در تاریخ بریتانیا، مشتهای آهنین خود را فقط بر سر امور اقتصادی و سیاسی نکوبید، بلکه گاهی آنها را در حلق دانشگاهها نیز فرو میکرد. از جمله کارهای درخشانی که کرد تحت فشار قراردادن رشتههای جامعهشناسی بود. او بودجه و امکانات آنها را دچار مشکل اساسی کرد؛ زیرا اعتقاد داشت که جامعهشناسی "بهدرد" نمیخورد و باید بساط اینگونه چیزهای بیفایده و بیهوده را برچید. اینگونه بود که کل دمودستگاه جامعهشناسی بریتانیا را در دهه هشتاد میلادی بهخوبی دچار مشکل کرد. این فقط یکی از مشکلاتی است که از بیرون به این دانش تحمیل شد. اما مشکلات جامعهشناسی بیش از اینهاست و امروزه هم کمتر از گذشته نیست؛ البته اگر بیشتر نشده باشد. جامعهشناسی از درون هم دچار مشکلات گوناگونی است. همچنین هیچکدام از این موارد مختص به کشورهای غربی هم نیست.
در ایران، جامعهشناسی، به عنوان یک رشته دانشگاهی، به صورتی درآمده است که آشنا و غریبه از آن مینالند. استادان و پژوهشگران و دانشجویان این رشته از وضع موجود شکایت میکنند. مسئولان و مدیران نهادهای مختلف هم از آن خرسند نیستند. علیرغم این اشتراک در نارضایتی، دلایل هر گروه بسیار متفاوت است. به همین دلیل، پیشنهاد هر دسته برای دست یافتن به وضع مطلوب هم متفاوت است. برخی برآنند که جامعهشناسی رایج، دانشی سکولار است و باید جامعهشناسی اسلامی-ایرانی داشته باشیم. در مقابل عدهای اصرار دارند که سرشت این رشته سکولار است و هر گونه دینیسازی آن در واقع به معنای ویرانگری این دانش است. این از جهت محتوایی. اشکالات ساختاری هم کم نیستند. استادان از عملکرد دانشجویان گله میکنند. دانشجویان از استادان دل پر دردی دارند. و هر دو گروه بهطور اساسی از دانشگاهها دلخورند. با این وضع نابسامان چه باید کرد؟
واقعیت این است که فقط ما نیستیم که با این مسئله دست به گریبان هستیم. در بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای پیشرفته غربی، هم این مشکل به وضوح دیده میشود. جالب است بدانیم که استادان آمریکایی هم از رواج این امر شکایت دارند که دانشجویان جامعهشناسی نه تنها اهل مطالعه نیستند، بلکه همه مطالب را یکی دو روز مانده به امتحانات پایان ترم میخوانند و امتحان میدهند و بعد همه را فراموش میکنند. برای اینکه امکان هرگونه بازیابی اطلاعات جامعهشناختی را هم منتفی کنند، کتابهای خود را میفروشند. وخامت اوضاع به حدی جدی است که استیون کول تصمیم میگیرد از صاحبنظران این رشته بخواهد هر کدام مقالهای در این زمینه بنویسند. این کتاب مجموعهای است از شانزده مقاله برتر از میان آن مقالات بسیار.
اوضاع جامعهشناسی خوب نیست، اما فقط یک مشکل ندارد. حتی مشکلات آن از یک نوع هم نیست، بلکه از مجموعهای از مشکلات گوناگون رنج میبرد. همین امر باعث میشود که عده زیادی از منظرهای گوناگون به این مسئله بپردازند و هر کدام بخشی از معضلات آن را نشان دهند. در این اثر شاهد چنین تنوعی در دیدگاهها هستیم؛ فمنیسم، مارکسیسم، پستمدرنیسم از جمله دیدگاههایی هستند که پیروان آنها از آن منظر به نقد و بررسی جامعهشناسی پرداختهاند. اما مشکلات مشترک کلان هم وجود دارد که در مقالات تکرار میشوند. مسئول این پروژه، دکتر استیون کول، این موارد را در این زمینه برمیشمرد: ایدئولوژیزدگی، عدم پیشرفت و اجماع، تضاد میان فرهنگ بومی کشور و طرز تفکر جامعهشناختی، پستمدرنیسم، زبان، تنزل دانشجویان، عدم احترام و همکاری سازنده میان استادان و مشکل در تعمیم پذیری. منظور از مورد اخیر این است که بسیاری از جامعهشناسان گمان میکنند که میتوانند از زاویه دید کوچک خود همه چیز را ببینند و بفهمند و درباره همه جهان حکم کلی صادر کنند.
از طرفی، استادانی هم هستند که میگویند برخی از آنچه مشکلات جامعهشناسی نامیده میشود، در واقع محدودیتهای ذاتی این رشته است. به عنوان نمونه این دانش به چیزهایی میپردازد که بسیار متغیر هستند و تا بخواهد آنها را از جهت نظری به چنگ آورد و حلوفصل کند، موضوع عوض شده است! از این روی، گویی این دانش همیشه از واقعیت عقب میماند. در هر صورت، جامعهشناسی همانند دیگر دانشها محدودیتهایی دارد که از آنها گریزی نیست. البته برخی هم اعتقاد دارند که وضع چندان بدی هم ندارد و اینطور نیست که قبلا حالت ایدهآلی داشته است. عدهای هم مشکلات آن را داخلی و گروهی مشکلات را ناشی از عواملی بیرونی میدانند. پروفسور پیتر برگر، جامعهشناس سرشناس آمریکایی، بر این باور است که مشکلات جامعهشناسی امروز زیر سر جامعهشناسان است؛ زیرا بسیاری از آنان افرادی هستند کوتهنظر، پیشپاافتاده و ایدئولوژیزده. همچنین، برخی از نویسندگان از روشهای کمی دفاع میکنند و بعضی دیگر جانب روشهای کیفی را میگیرند.
ویژگی مهم این اثر آن است که نقد و بررسیها به هیچ وجه از نوع کلیگویی نیست، بلکه کاملا دقیق است و امور مشخصی را نشانه میگیرد. برای اینکه نوع و جزئیات امورِ مورد توجه مقالهنویسان بهتر معلوم شود، میتوان این موارد را به عنوان مثال نام برد: واحدهای درسی مقدماتی دوره کارشناسی این رشته، افرادی که در ارتباط با این رشته باید استخدام شوند، نظام ارزشیابی درسی، چگونگی مقالات مجلات آکادمیک، ویژگیهای متون جامعهشناسی، نحوه سروکله زدن با نظریات، سبکهای گوناگون نوشتن متون جامعهشناختی.
روی هم رفته، شانزده مقاله همگی انتقادی هستند اما بسیار متفاوت. در آنها علاوه بر توصیف وضع فعلی، تامل در آینده و تلاش برای ارائه راهحل نیز به چشم میخورد. لذا کتاب بدبینانه و نومیدانه نیست، بلکه با هدف سازندگی نوشته شده است. یکی از امور نویدبخش این است که در جامعهشناسی جریانهای حاشیهای جالبی وجود دارد که علیرغم نادیده گرفته شدن، پتانسیلهای بالایی دارند و امروزه میتوانند افقهای جدیدی را در پژوهشهای جامعهشناختی به روی اهل این رشته بگشایند. مقاله پایانی، "نوشتن از پیرامون جامعهشناسی"، بهطور کامل، چه از جهت صوری و چه از جهت محتوایی در همین ارتباط است. نویسندگان این مقاله با استفاده از نظریات پستمدرن مقالهای را ابداع کردهاند که بسیار جالب و خواندنی است. این زن و شوهر ماجراهای روزمره و زندگی شخصی خود را در کنار نظریات کلان جامعهشناسی قرار دادهاند.
این کتاب در اصل نقد جامعهشناسی آمریکایی است، اما بسیاری از مطالب آن برای جامعهشناسی در ایران هم کاملا سودمند است و اساسا با همین غرض ترجمه شده است؛ زیرا علاوه بر اشتراکاتی که بین آنها وجود دارد، باید به این نکته هم توجه کرد که جامعهشناسی آمریکایی امروزه، بهنوعی، الگوی جامعهشناسی در بسیاری از کشورها شده است. بر این اساس، نقدِ آن، نقد الگو و افقی است که پیشاپیش میتوان مشکلات آن را دید و از آن رهید.
*دکترای فلسفه