«پایان جهان آنگونه که آن را میشناسیم »
(علم اجتماعی برای قرن بیست و یکم)
نویسنده: امانوئل والرشتاین
مترجم: حسین حسنی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ دوم 1396
344 صفحه، 25000 تومان
در صورت تمایل میتوانید کتاب «پایان چهان» را از اینجا خریداری کنید.
****
آمارتیا سِن، اقتصاددان لیبرال برجسته و برنده جایزه نوبل 1998، چند ماه گذشته در گفتگو با گاردین گفت: «لیبرالیسم تمام نشده است. ما از درهمبافتگی ارزشهایی ساخته شدهایم که ارزشهای لیبرال نقش بزرگی در آن ایفا میکنند. اتفاقی نیفتاده که بگوییم دیگر اینطور نیست. البته که این روزها حمله به لیبرالیسم احترام و عزت زیادی برای فرد به همراه دارد. اما من در حال حاضر نه زوالی دائمی میبینم و نه اُفتی بزرگ». آیا او درست میگوید؟ واقعا نظام لیبرالیسم، با همه لوازم و مخلفات گستردهاش، چنین وضعیت محکمی دارد؟ معلوم نیست؛ زیرا مسئله بسیار پیچیده است و نمیتوان به سادگی چنین قضاوتی کرد. دستکم برخی از اندیشمندان برجستهی دیگر، نظر دیگری دارند. البته در توجیه سخن آمارتیا سِن میتوان گفت که بله، هیچ رویداد بزرگی وجود ندارد که لیبرالیسم را تهدید کند. ابعاد هیچ بحرانی به اندازه حجم غولآسای لیبرالیسم نیست تا آن را منهدم سازد. اما آیا این دلیل کافی و خوبی است که هیچ تهدیدی در کار نیست؟ امانوئل موریس والرشتاین، متفکر چپگرای آمریکاییِ هشتاد و هفت ساله، نظر دیگری دارد. از نظر او گاهی برخی رخدادهای خُرد اتفاق میافتد که پیامدهای آنها هیچ تناسبی با وزن و اندازه آنها ندارد.
والرشتاین، جامعهشناس دگراندیش و پرآوازه، با کتاب عظیم چهارجلدی خود، "نظام نوین جهانی"، به شهرت جهانی رسید که در آن رویکردی عام را مطرح میکند که میتوان با آن همه پدیدههای اجتماعی را تحلیل کرد. مباحث اصلی و مبنایی والرشتاین سخت و پیچیده و کاملا تخصصی است؛ برای مثال نیاز به آشنایی تفصیلی با اقتصاد دارد. اما نگاه و دیدگاه او برای عموم علاقمندان به اینگونه مباحث مفید و آموزنده است. به همین دلیل درباره او بسیار نوشتهاند. اما خود او در این کتاب چنین زمینهای را فراهم کرده است. البته تاکنون سه کتاب از والرشتاین توسط مترجمان و ناشران مختلف به فارسی ترجمه شده است. اما کتابهای این اندیشمند بسیار زیاد است؛ بیش از سی کتاب. انتشارات ترجمان علوم انسانی تاکنون ترجمه دو اثر از او را منتشر کرده است که این کتاب اولین آنهاست. دومی "علوم اجتماعی نیندیشیدنی" نام دارد.
این کتاب محصول دهه نود میلادی است و در سال 1999 منتشر شد. فصول کتاب در اصل سخنرانیهای والرشتاین بودهاند که به مناسبتهای مختلف و در همایشهای بینالمللی گوناگون درباره موضوعات مرتبط به جهان سرمایهداری ایراد شدهاند. همین امر مطالعه کتاب را سادهتر میکند. علیرغم اینکه حوزه موضوعی کتاب تخصصی و سطح مباحث بالاست، اما چون در اصل حالت شفاهی داشته و برای طیف گستردهای از مخاطبان ارائه شده، متن و مطالب را از حالت سخت و خشک متعارف علوم اجتماعی بیرون آورده است. این اثر را میتوان به عنوان کتابی برای آشنایی با نظریات والرشتاین هم در نظر گرفت و آن را گامی آغازین برای پا نهادن در مسیر اندیشههای او تلقی کرد.
مقدمه مفصل مترجم کلیت تفکر و نگاه والرشتاین را خوب به تصویر میکشد. پیشگفتار و مقدمه کوتاه نویسنده نیز فرضیههای اصلی و کلی را مطرح میکند. کتاب شامل پانزده مقاله است که در دو بخش تنظیم شدهاند. بخش اول، "جهان سرمایهداری"، به مشکلات مربوط به سرمایهداری جهانی میپردازد. تقریبا نیمی از مقالات بهطور خاص به مسائل کشورهای آسیایی اختصاص دارند؛ زیرا سرمایهداری نظامی محلی یا دولتی نیست، بلکه نظامی جهانی است که اقمار آن در ارتباط دوطرفه با یکدیگر هستند. حتی کشورهای پیرامونی جهان سرمایهداری هم تاثیر و تاثری دوگانه با کشورهای مرکزی آن دارند. لذا بررسی آنها برای درک و فهم فعلی و آتی جهان سرمایهداری ضروری است. عنوان بخش دوم "جهان معرفت" است. هفت مقاله است. در این قسمت، علم و عقلانیت بهطور عام و علوم اجتماعی بهطور خاص مورد نقادی قرار میگیرند. والرشتاین از وضع موجود این امور خرسند نیست. محدودیتهای آنها را گوشزد میکند و نمونههای بدیل را هم معرفی میکند؛ برای مثال عقلانیت جوهری ماکس وبر (1864-1920).
میتوان اینطور گفت که والرشتاین هر دو بعد جهان فعلی را واکاوی میکند؛ یعنی جهان عینی و جهان ذهنی. او نشان میدهد که چگونه این دو به هم وابسته هستند. البته دغدغه اصلی نویسنده جهان عینی است و اینکه بحران آن پشت سر گذاشته شود. اما طبیعی است که برای حل این مشکلات علوم اجتماعی باید پاسخگوی مسائل باشند. ولی مشکل اینجاست که این علوم ذاتا و اساسا ناتوان از چنین چیزی هستند. آنها فقط میتوانند برخی از مسائل خرد و کوچک را حل کنند و برای بحران اساسی کل نظام جهانی از اساس ناکارآمد میشوند. لذا برای دانشها، و بهویژه برای علوم اجتماعی، هم باید فکری کرد و راهی گشود. این جنبه از کار والرشتاین در زمینه بازاندیشی در علوم انسانی بسیار مهم است. اما او چرا این علوم را در شرایط بحرانی ناکارآمد میداند؟ زیرا این علوم زائیده جهان عینی هستند و نمیتوانند از پس آن برآیند.
از نظر والرشتاین فهم ما خارج از وضع موجود و مستقل از آن نیست. فهمی که از جهان فعلی داریم تحت تاثیر آن شکل گرفته است. به همین دلیل با فهم و شناخت فعلی نمیتوان از پسِ مسائل و مشکلات فعلی برآمد. علوم رایج و متعارف نمیتوانند پاسخگوی مسائلی باشند که از دل بحران نظام نوین جهانی برآمدهاند. این دانشها در وضعیت ثبات و تعادل بهکار میآیند، اما وقتی که نظام جهانی از حالت تعادل خارج میشود، دیگر کاری از آنها برنمیآید. بهویژه وقتی که نظام جهانی از حالت تعادل پایدار خارج میشود، هر رخداد کوچکی میتواند نتایج بسیار بزرگی بهبار آورد، بهحدی که یک سیستم کلان را دچار فروپاشی کلی کند؛ مثلا جوانی دستفروش در کشور تونس خودش را آتش میزند و باعث میشود نظام استبدادی حاکم بر چند کشور فرو بریزد. خودسوزی محض علت اصلی و نهایی آن فروپاشی نیست و نمیتواند باشد؛ زیرا هزاران خودسوزی انجام شده و میشود بدون اینکه چنین پیامدهایی داشته باشد. در تونس ساختار کلی نظام کشور به مرحلهای از عدم تعادل رسید که با رخداد کوچکی یکباره منهدم شد. همچنین از آنجایی که بین نظام آن کشور و دیگر کشورهای پیرامونی وابستگی وجود دارد، این فروپاشی به دیگر کشورها نیز تسری پیدا کرد و شد آنچه شد.
خلاصه آنکه والرشتاین به وضع فعلی جهان خوشبین نیست و آن را در معرض زوال میداند، اما نسبت به آنچه در پی میآید بدبین نیست و بر این باور است که امکان شکلگیری مرحله بهتری وجود دارد. جهان سرمایهداری به پایان خود رسیده و حدود یک قرن دیگر از بین خواهد رفت. گزینه بعدی دقیقا معلوم نیست، اما به احتمال زیاد سوسیالیسم خواهد بود. ولی از جهت نظری و ایدئولوژی این امر زودتر رخ خواهد داد و حدود بیست سال بعد شاهد آن خواهیم بود. البته اگرچه هدف اصلی والرشتاین نقد جهان سرمایهداری است، اما به تبع این هدف، چیزهای دیگری نیز بررسی میشود؛ چیزهایی که نظام جهانی سرمایهداری بر آنها مبتنی است. از این روی لیبرالیسم، دموکراسی، دولت مدرن و مدرنیته هم نقد میشود. پیامدهای بد سرمایهداری همچون مشکلات محیط زیست و امور مربوطی همچون جنبشهای اعتراضی مدنی و اجتماعی هم مورد مداقه قرار میگیرند.
آری، والرشتاین متفکری کاملا چپگراست اما منفینگر و ناامید و بدبین نیست. برعکس، امیدوار و خوشبین است و خطوط پایانی کتاب او این امر را به خوبی منعکس میکند: «جایی برای رفتن جز بالا و بالا و بالا باقی نمانده است که به معنای استانداردهای فکری عالیتر و عالیتر و عالیتر است. شکوه. دقت. گسترهی کوتاه. صداقت. پایداری. همین!»
*دکترای فلسفه