تعبیر اصولگرایی به جریان راست سنتی در دهه 80 در واکنش ایجابی به جریان دوم خرداد شکل گرفت که مرزهای خود را با اسلام حداکثری، طرفداری از ولایت مطلقه فقیه و تاکید بر حق مشارکت مردم به جای تکلیف مردم بر مشارکت سیاسی سامان بخشید. بعد از گذشت فراز و نشیب های اصولگرایی در دو دهه گذشته، اکنون با بررسی روند فعالیت این جریان، می توان قاطعانه عنوان کرد که امروز این جریان با معضلات متعددی همچون بحران در پایگاه اجتماعی در بین مردم، خلا ریش سفید به منظور رهبری واحد و طلاق های سیاسی متعدد روبه روست که موجودیت این جریان را در خطر انشقاق و نابودی قرارداده است.
جبهه اصولگرایی پس از فوت آیتا... کنی و ضایعه درگذشت آقای عسگراولادی، با خلا ریشسفیدی مواجه شد که این مسئله در چند انتخابات گذشته تاثیرش را گذاشت شواهد نشان می دهد این روزها رنگ حنای ریش سفیدان اصولگرا کمرنگ شده است و دامنه نفوذ افراد با نفوذ این جریان کاهش پیدا کرده است و حتی این جریان احزاب و تشکلهای درون خود را هم به حاشیه برده است. شاهد مثال این ادعا همین بس که اگر در سال 76 نام حزب موتلفه اسلامی و جامعه مدرسین حوزه علمیه برای ناطق نوری رای آوری داشت اما امروز این جریانها که تقریبا عمری به اندازه انقلاب دارند کنار گذاشته شدهاند و در عوض جریانهای نوظهور برای جبهه اصولگرایی استراتژی تعیین میکنند که طول عمری کمتر از یک دهه دارند.
علاوه براین برخی با ترسیم مرزهایی در جریان اصولگرایی و بستن مرزها به روی دیگران، غیراز افرادی که در دورههای متعدد در دایره تصمیمگیری حضور داشتند و همچنان خود را متولی امر میدانند، دیگران را به عرصه تصمیمگیری راه نمیدهند. اقتضای کار جمعی در یک جبهه بزرگ این است که باید با یک گارد کاملا باز نسبت به مسائل از جمله موضوع مهم انتخابات مطالعه بررسی، تصمیمگیری و برنامهریزی شود؛ بنابراین اصولگرایی با این روش به پایان خط رسیده و دیگر هیچ شانسی برای موفقیت در عرصه انتخابات ندارد مگر اینکه سازوکار و مکانیسم تصمیمگیری و بررسی خود را تغییر دهد و به این باور برسد که باید برای حضور دیگران و ورود عناصر خردگرا و معتدل که در محور عقلانیت حرکت و با توجه به اقتضائات تصمیمگیری میکنند، عرصه را خالی کنند. با این سازوکار و با این افرادی که به محور وحدت تبدیل شدهاند باید مطمئن بود که جریان اصولگرایی مانند گذشته که پیدرپی طعم تلخ شکست را تجربه کرده، باز هم باید منتظر شکست باشد. این روشی که اکنون اصولگرایان در پیش گرفتند به مثابه آب در هاون کوفتن است. بر این اساس هیچ روزنه روشن و چشمانداز خوبی را برای آینده اصولگرایان متصور نیست. چالش بنیادین آنکسانی هستند که دگرگونیها را در برابر سود خود گمان کرده و سخت پایداری میکنند. این افراد در برابر پیدایش نسل نو کنشگران سیاسی اصولگرا ایستاده و اجازه رویش به آن نمیدهند. روشن است که روزی آنها ناگزیرند که واقعیتها را بپذیرند. تنها نگرانی آن است که آن روز دیر باشد. ما باید راه را برای پیدایش اندیشههای نوین و چهرههای نوین اصولگرا بگشاییم در غیر این صورت اصولگرایی پیر شده و از میدان به در خواهد شد حال آنکه این اتفاق هم اکنون در حال رخ دادن است.
این در صورتی است که اصولگرایان نیز به این نکته رسیدهاند که باید با توجه به مقتضیات زمان حرکت کنند و اصرار بر خطاهای گذشته آنان را بهجایی نمیرساند. اصولگرایان این بحران را درک کردهاند که برای بهدستآوردن نظر مردم باید بهسمت مطالبات آنان حرکت کنند و پایگاه اجتماعی خود را قوت بخشند. البته این مسئله، مستلزم تشکیل اتاق فکر با حضور افرادی است که میتوانند مبتنی بر اندیشه و روش نو، تاکتیکهای نو، طراحی کنند. بنابراین نباید خیلی به این نامهای جدید از جمله نواصولگرایی و جمنا توجه شود چون اینها تابلوهایی هستند با همان افراد و همان محتوا که تا محتوا تغییر نکند با این تغییر نامها قطعا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
آنچه اکنون در جریان اصولگرایی روی داده تنها تغییر نام است این در صورتی است که با عوضکردن جامه، صاحب جامه و تفکرات آن را نمی توان تغییر داد. بالاخره آن کسی که جامه بر تن دارد، ولو اینکه بخواهد مدلهای مختلفی را تجربه کند، اما آنچه از تراوشات ذهنی او و ایدههای او به فعلیت در بیاید و به گفتار دربیاید، همان است که بوده مگر اینکه طرز تفکر عوض شود؛ البته این بدان معنا نیست که از اصول بازگردد. لازمه پایبندی به اصول، تغییر در رفتار و حرکت به سمت هرچه بهتر شدن مقتضای اصول است. امیرالمومنین(ع) فرمودهاند که انسانها باید فرزند زمان خویشتن باشند. اینکه انسان بخواهد در گذشته باقی بماند و همان روشها، همان برنامهها و همان رهبران را تجربه کند، راه به جایی نخواهد برد.
امروز فاصله جریان اصولگرایی با توده مردم بسیار زیاد شده است خبری از نگاه به مقتضیات زمان و مطالبات مردم در تصمیمات این جریان نیست وقتی برای توده مردم و برای عموم تصمیمگیری میشود باید برآیند عقل جامعه را درنظر گرفت و به تناسب توقعات و انتظارات عموم جامعه برنامهریزی کرد و با توجه به رویکرد آنان رفتار و تصمیمات بروز و ظهور پیدا کند و به عینیت برسد. اشتباهی که اکنون وجود دارد این است که اگر تصمیمگیری میشود این تصمیمگیری فقط یک قشر خاص را مدنظر قرار میدهد و با توجه به درخواست و توقعات این قشر خاص تصمیمگیری میشود.
اگر جریان اصولگرایی بخواهد دوباره به قدرت بازگردد و مقبولیت اجتماعیاش را بدست بیاورد، میبایست ابتدا ضعفها و زخمهای درونیاش را التیام بخشد و درمان کند، سپس برای بازگشت به قدرت و ادامه خدمت در اهداف، برنامه ها و ساختارش مهندسی اساسی انجام دهد و برای ادامه راه نقشهای ترسیم کند. جریان اصولگرایی می بایست اهداف، برنامه ها، ساختار سازمانی و گفتمانش را متناسب با نیازهای جامعه و شرایط تغییر دهد، چراکه اگر این مهندسی صورت نگیرد یقینا این جریان در اقبال مردمی دچار مشکل خواهد بود.