عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

حمیدرضا امیدی‌سرور،   3961217046 ۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

هر روز با انبوهی خبر که راست و دروغ آن‌ها روشن نیست بمباران می‌شویم. سرعت انتقال اخبار چنان است که می‌تواند به‌راحتی حیثیت آدم‌ها را نشانه بگیرد و به‌سرعت نابود کند و تا بیایی خلاف آن را ثابت کنی، خبر رفته و چرخیده و تخریب خودش را کرده و هرچقدر هم تکذیب شود دیگر فایده‌ای ندارد

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

جریان آزاد و سریع اطلاعات در دنیای امروز، با تمرکززدایی و شکستن انحصار در فضای رسانه‌ای به‌نوعی معجزه کرده و تا آنجا پیش رفته که هر فرد خود به یک رسانه بدل شده؛ اما این فضای مجازی به‌خصوص در اشکال جدیدش، در کنار صورت زیبایی که دارد، از سیرت خطرناکی برخوردار است که گاه شکل هولناکی به خود می‌گیرد. چراکه خیلی راحت می‌تواند به یک هرج و مرج واقعی بدل شود به‌خصوص که بستر بسیار مناسبی برای بهره‌برداری و فرصت‌طلبی نیز مهیاست.

هر روز با انبوهی خبر که راست و دروغ آن‌ها روشن نیست بمباران می‌شویم. سرعت انتقال اخبار چنان است که می‌تواند به‌راحتی حیثیت آدم‌ها را نشانه بگیرد و به‌سرعت نابود کند و تا بیایی خلاف آن را ثابت کنی، خبر رفته و چرخیده و تخریب خودش را کرده و هرچقدر هم تکذیب شود دیگر فایده‌ای ندارد. خراب کردن به‌راحتی انجام می‌شود، اما ساختن است که نیازمند کار و زحمت زیاد است. در چنین فضای مسمومی بیش از آنکه متن خبر یا نوشته مورد توجه باشد تیتر آن است که خوانده می‌شود و بی‌آنکه درستی‌اش مشخص باشد بر افکار عمومی تاثیر می‌گذارد.

***

پشت چراغ قرمز ایستاده‌ام. فرصتی دست می‌دهد نگاهی به اخبار تازه بکنم. خبری تلگرامی به این مضمون می‌بینم:

 

«پایان یک کابوس، ماجرای انتشار ترجمه‌های یلدا بیدختی‌نژاد با نام حمیدرضا آتش‌برآب»

 

چراغ سبز می‌شود. راه می‌افتم و با خود فکر می‌کنم: ای بابا این هم توزرد از آب درآمد! به همین راحتی حیثیت آدمی که با هزاران دشواری و دربه‌دری در غربت درس خوانده و آبرویی برای خود جمع کرده لکه‌دار می‌شود. جوری که فکر می‌کنم او اصلاً زبان خارجی بلد نیست و تا به امروز فقط با دزدیدن ترجمه‌های دیگران و منتشر کردن آن به اسم خود گذران کرده است. اگر من کمی کنجکاوتر باشم که هر خبری را به آسانی قبول نکنم و چراغ هم قدری دیرتر سبز شود و فرصت داشته باشم دنباله این خبر کوتاه را بخوانم، برداشتم کمی تغییر می‌کند. این خبر می‌تواند توسط همان کسانی تنظیم شده باشد که به هر دلیل مشخص و نامشخصی کمر به زمین زدن دیگری بسته‌اند:

 

«چند سال پیش در‌ فصلنامه نگاه نو نقدی منتشر شد که نویسنده‌اش آشکار کرده بود مقاله‌ای که حمیدرضا آتش‌برآب (مترجم آثار روسی) در آغاز کتاب «در مایه‌های ایرانی» آورده و خود را نویسنده‌اش معرفی کرده، در اصل ترجمه‌ای است از مقاله منتقدی روس. پس از این مطلب نمونه دیگری از این ماجرا در فضای مجازی منتشر شد. آقای آتش‌برآب پاسخی به این دو متن دادند که بیشتر گمراه‌کننده بود. در این یک سال و اندی کتاب‌های متعددی با نام ایشان منتشر شد که حالا به سرنوشت همان مقدمه‌ها دچار شده‌اند: یلدا بیدختی‌نژاد با ارائه اسناد و مدارکی ادعا کرده کتاب‌های «همسر»، «گل قرمز»، «یادداشت‌های شیاطین»، «یادداشت‌های زیرزمینی» و... که با نام حمیدرضا آتش‌برآب منتشر شده در اصل ترجمه‌های ایشان است. بیانیه و مدارک او را در وب‌سایت ... ببینید.»

 

دیگر شک من به یقین تبدیل می‌شود. عجب آرسن لوپنی بوده این آتش‌برآب! آرسن لوپن دست‌کم به دوستانش رحم می‌کرد. او به دوستانش هم رحم نمی‌کند! اما واقعاً چه مقدار از ده هزار نفری که به مدد این جریان آزاد اطلاعات، این مقدار از ماجرا را خوانده و در ذهن خود درباره آدمی از همه‌جا بی‌خبر حکم صادر کرده‌اند، حوصله می‌کنند بروند متن نوشته منتشر شده در این وب‌سایت را بخوانند، مدارک و اسناد ارائه شده را بررسی کنند، درستی و نادرستی ماجرایی را که به‌عنوان سابقه نابکاری این مترجم عنوان شده ببینند و نهایتاً حکم خود را صادر کنند؟ از این گذشته چه تضمینی وجود دارد که آن ادعاها، واقعیت داشته و صرفاً یک ادعا نباشند؟ واقعاً چند درصد از کسانی که این خبر را خوانده‌اند نسبت به جهت‌دار بودن یا نبودن یک خبر یا نوشته توجه می‌کنند؟

خواندن یادداشت یلدا بیدختی‌نژاد مرا یاد فیلم درباره الی اثر ماندگار اصغر فرهادی انداخت. فیلمی که برای ما از قضاوت سخن می‌گفت. همسفران الی بی‌آنکه درباره او همه چیز را بدانند درباره‌اش قضاوت می‌کنند، در طول فیلم هر بار که بر اطلاعات آن‌ها افزوده می‌شود، گاه نکته‌ای بسیار کوچک، قضاوت آن‌ها را کاملاً دگرگون می‌کند. در لحظه‌ای الی فردی خطاکار است و در لحظه‌ای دیگر فردی فداکار. به‌راستی الی چگونه آدمی بود؟ درنهایت هیچ‌کس نمی‌تواند حکم درستی بدهد، چون دانسته‌ها درباره او کامل نیست.

این درست همان حکایتی است که بیدختی‌نژاد تعریف می‌کند. گاه یک نکته ساده که ما از آن خبر نداریم، می‌تواند تاثیری عمیق بر قضاوتمان درباره حمید آتش‌برآب بگذارد. آنچه در این نوشته آمده علاوه بر نقاط مبهم بسیاری که دارد، فاقد نشانه‌هایی است که با قطعیت بتوان حکمی درباره کسی صادر کرد. نمی‌خواهم دست روی ایده‌های مذهبی بگذارم که ریختن آبروی افراد، آن‌هم با دلایلی چنین مبهم و سست بزرگ‌ترین معصیت است، اما اگر مذهبی هم نباشیم، لااقل باید به اخلاق انسانی که باور داشته باشیم؟

من نمی‌دانم چه قراری میان آتش‌برآب و این خانم وجود داشته؛ اما فرض را براین می‌گیرم که در برابر حقوق ماهیانه این آثار را برای او ترجمه و آتش‌برآب بعد از مقایسه و ویرایش نهایی آن‌ها را به نام خود منتشر کرده باشد. حتی با این فرض اگر آتش‌برآب به لحاظ مالی حقوق او را پرداخت کرده باشد باز هم حرجی بر آتش‌برآب نیست. خود من بارها به سفارش دیگران مطالبی برای آن‌ها نوشته‌ام. فردی ایده‌ای داشته که می‌خواسته مطرح کند، اما وقت نوشتنش را نداشته و من برای او این کار را کرده‌ و حقوق مالی‌ام را هم گرفته‌ام و طرف نهایتاً آن را با تغییرات و ویرایش به نام خودش منتشر کرده. آیا من باید ادعا می‌کردم که این‌ها نوشته‌های من است؟ بعید می‌دانم ایشان ادعا داشته باشند که آتش‌برآب توان ترجمه به زبان روسی را ندارد، پس اگر دارد یقیناً از عهده کاری که ایشان ادعا می‌کنند در قبال حقوق انجام داده‌اند برمی‌آمده.

مثالی بزنم انیو موریکونه موسیقی‌دانی است معروف که برخی سال‌ها برای هفت فیلم هم‌زمان موسیقی نوشته. خود او هیچ ابایی از گفتن این ندارد که گروهی آهنگ‌ساز جوان استخدام کرده که برخی کارهای وقت‌گیر را انجام دهند و سرانجام او با هدایت و نظارت خود پروژه را به سرانجام رسانده. آیا این آهنگسازان جوان می‌توانند ادعا کنند خالق آن موسیقی‌ها نه موریکونه بلکه آن‌ها بوده‌اند؟

حمیدرضا آتش‌برآب مترجمی است صاحب‌سبک و برخوردار از نثری خاص که در همه کتاب‌های ادعاشده می‌توان نشان‌ها را دید. چه بسا او می‌توانست برای سرعت بخشیدن به کار، کل کتاب قمارباز را به ده مترجم برای ترجمه بدهد و درنهایت با مقابله آن‌ها و یک‌دست کردن متن، ترجمه‌ای طبق سلیقه خودش بیرون بدهد. فرق یک ترجمه عالی و یک ترجمه مخدوش اتفاقاً با همان کاری که نهایتاً آتش‌برآب روی متن انجام می‌دهد ایجاد می‌شود؛ لغزش‌هایی که وجود آن‌ها می‌تواند اعتبار متن را از بین ببرد اصلاح می‌کند، زبان آن را می‌آراید و... تازه این در حالی است که همه ادعاهای مطرح‌شده توسط خانم بیدختی‌نژاد درست باشد.

ایشان ادعا می‌کنند چون ناشرها حاضر به انتشار ترجمه‌های او نبوده‌اند تن به این کار داده‌اند؛ اما من به‌عنوان کسی که سال‌هاست در فضای نشر حضور دارم می‌توانم شهادت دهم در این ایام فراوانند ناشرانی که ترجمه‌هایی مغلوط و مخدوش را به‌راحتی منتشر می‌کنند. اگر ایشان توان ارائه ترجمه‌ای درجه سه هم داشته باشند به‌راحتی می‌توانند به ناشران ارائه کنند؛ پس این ادعا قابل پذیرش نیست. مگر اینکه حاصل کار ایشان کیفیتی داشته بسیار پایین‌تر از حد چاپ همین ترجمه‌های درجه سه که بازار را پرکرده‌اند!

ایشان در جایی می‌گویند قرار بوده این کتاب‌ها به نام‌های مشترک منتشر شوند؛ اما سندی برای آن ارائه نمی‌کنند. ادعا می‌کنند شفاها قرار گذاشته‌اند؛ اما وقتی آن پیام‌های ساده را برای حقانیت صحبت‌هایشان منتشر کرده‌اند، می‌توانستند یکی از آن پیام‌ها را که اشاره‌ای به این موضوع داشته باشد منتشر کنند. اگر چنین پیامی وجود ندارد آن‌هم بعد از سه بار بدقولی آقای آتش‌برآب واقعاً می‌توان پذیرفت که اصلاً چنین قراری وجود داشته؟

 

حمید آتش‌برآب یک‌بار پیش از این کتابی را به‌صورت کار مشترک با پریسا شهریاری منتشر کرده است. لطمه‌ای به اعتبار او وارد نشد. بنابراین وقتی یک‌بار این کار را کرده، چرا باید با دوست و همکاری که زحمت همه ترجمه‌های او را می‌کشیده بدقولی کرده و او را مکدر کند. چراکه این بدقولی می‌توانست به همکاری‌شان پایان دهد، مگر اینکه قبول کنیم این همکاری مطابق قراری متفاوت با ادعای ایشان انجام می‌شده.

خانم بیدختی‌نژاد برای اینکه استاد دیروز خود را بدنام کند، حاضر شده‌اند در مطلبی که منتشر کرده‌اند، تصویری از خود نشان دهند که حکایت از ساده‌دلی در حدی به مراتب بیش از آقای هالو دارد. کسی که ترجمه‌هایی مرتباً با سوءاستفاده به نام استادش منتشر شده اما باز هم به کار ادامه داده! نه یک کتاب که چهار یا حتی پنج کتاب؛ و سرانجام یک‌باره به خود آمده تا از طریق جریانی که یک‌بار پیش‌تر برای بدنامی آتش‌برآب کوشیده، با استاد فرصت‌طلب دیروز تسویه‌حساب کند.

 پیش از این آتش‌برآب را به‌واسطه ترجمه مقاله‌ای از نویسنده‌ای روس و منتشر کردن آن به نام خود محکوم کرده بودند. تهمتی که کافی بود لای آن کتاب را بازکنی و به بی‌اساس بودنش پی ببری چراکه خود آتش‌برآب مشخصاً در آن کتاب نوشته بود که استخوان‌بندی مطلب را از فلان نوشته گرفته است؛ اما وقتی گروهی که کمر به بدنام کردن او بسته‌اند (واقعاً چرا؟) این خبر را منتشر کردند، چند نفر رفتند و خودشان پیگیر واقعیت شدند؟

می‌بینید جریان اطلاع‌رسانی آزاد و سریع وسیله خوبی است برای ریختن آبروی آدم‌ها! واقعاً فکر می‌کنید کسانی که چنین ادعایی را با چنان توضیحاتی جهت‌دار به شکلی وسیع پراکنده می‌کنند و حتی فرصتی برای کسی که به او تهمت زده شده قائل نمی‌شوند می‌توانند صادقانه و به خاطر احقاق حق چنین قدمی برداشته باشند؟ تنها چیزی که به‌یقین می‌توان گفت این است که وقتی ما از همه واقعیت اطلاع نداریم، شایسته نیست تنها به صرف یک ادعا آبروی کس دیگری را نشانه بگیریم.

 

منبع: مد و مه/چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶

دیدگاه کاربران

ناشناس۲۶۹۳۱۰۱۲:۵۲:۴۸ ۱۳۹۶/۱۲/۱۷
تو فضای مجازی هر کی هر کاری بخواد می کنه خیلی باید مواظب بود فقط این حدیث کارگشا هست برای دروغگویی تو همین بس که هر چه میشونی نقل کنی ( امام علی )
yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. طرح عفاف و حجاب از امروز در تهران

  2. تصاویری از اجرای طرح عفاف و حجاب در تهران

  3. اعتماد کنید و مطمئن باشید

  4. نظرات برگزیده مخاطبان الف: وضعیت حجاب، حاصل کم‌کاری چهل‌ساله است/ باید برای مبارزه با سگ‌های ولگرد فکری کرد

  5. نماز جمعه این هفته تهران به امامت حجت الاسلام صدیقی اقامه می‌شود

  6. این صدای اقتدار ایران است ...

  7. تنبیه متجاوز آغاز شد /حمله موشکی و پهپادی ایران به اسراییل

  8. نظر باباطاهر عریان درباره دلار !

  9. ارژنگ امیرفضلی و زندگی در شرایط سختِ تورنتو

  10. یک نکته قابل‌تامل در مورد توسعه قدرت نظامی ایران

  11. وحدت ملی با وعده صادق

  12. آنچه اسرائیل در مورد "وعده صادق" نمی گوید

  13. دومین روز بزرگ تاریخ معاصر ایران

  14. استخوانی در گلوی اسرائیل!

  15. پشت‌پرده عقب‌نشینی صهیونیست ها از غزه

  16. آیت الله صدیقی: عذرخواهی می‌کنم که با غفلت و کم توجهی باعث هجمه به ملت ایران شدم

  17. هیات علمی یا کارخانه چاپ مقاله !

  18. درگیری لفظی علی دبیر و پیمان یوسفی روی آنتن زنده: شما تنت میخاره!

  19. اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی

  20. باهنر: نباید به اندازه تورم حقوق ها افزایش یابد/ ۹۰ درصد منتخبان وظایف مجلس را نمی‌دانند

  21. موجرانی که اجاره بهای زیادی بگیرند، جریمه می‌شوند

  22. تصاویری از نمازجمعه تهران به امامت حجت‌الاسلام کاظم صدیقی | کدام چهره‌های سیاسی و نظامی به نمازجمعه رفتند؟

  23. حمایت افکار عمومی ایران از حمله به اسرائیل

  24. هیچ گاه اعتراف نمی کند، چون...

  25. «برجام» در موزه تاریخ ؟!

آخرین عناوین