در طول تاریخ بیشتر مردم ایران، حتّی بسیاری از شاعران و نویسندگان فارسیگو، از دو زبان استفاده میکردهاند. یکی از این زبانها زبان مادریشان بوده و دیگری زبان فارسی دری. آنان زبان نخست را در خانه و در محاورات روزمرّه و زبان رسمی را که آن را در مکاتب و مدارس یاد میگرفتند، در مکاتبات و نگارشهای رسمی و دیوانی و نامهنگاریها، خصوصاً در نگارشهای ادبی به کار میبردند. تنها در مناطقی مثل خراسان بود که زبان بومی و مادری با زبان رسمی یکی بود.
ناصرخسرو در سفرنامه، به عنوان مثال از قطران تبریزی نام میبرد:«و در تبریز قطراننام شاعری را دیدم، شعر نیک میگفت، امّا زبان فارسی نیکو نمیدانست. پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من خواند و هر معنی که او را مشکل بود از من بپرسید. با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من بخواند.»
تا پیش از اوایل قرن اخیر و برسرکار آمدن دولتهایی که سیاست سرکوب اقوام ایرانی و نوعی نژادپرستی را در پیش گرفتند، هرگز هیچ فرد ایرانی تعارضی میان این دو زبان احساس نمیکرد و وجود یکی را به معنی نفی و حذف دیگری نمیپنداشت.
متاسّفانه از آن روزگار با رواج تعصّبات زبانی و نژادی که امری کاملاً وارداتی بود، این تصوّر در اذهان برخی از مردم پیش آمد که گویا زبان فارسی رقیب زبان مادری و گویش محلّی آنهاست و به عنوان یک زبان غالب و حاکم قصد از میان برداشتن زبانها و لهجههای بومی را دارد. این احساس خطر متاسّفانه با برخی شواهد و قراین سیاسی و فرهنگی از جانب حاکمیّت، از جمله سیاست سرکوب و به ریشخند گرفتن فرهنگها و زبانها و لهجههای بومی تایید میشد و تیشه به ریشه وحدت ملّی میزد و بیش از هرچیز به زبان فارسی خسارت وارد میکرد.
این درحالی است که زبان فارسی میراث مشترک همه مردم و اقوام ایرانی است و سهم اقوام ترک و کرد و بلوچ و...در این زباان و آثار ادبی آن اگر بیشتر از دیگران نباشد، قطعاً کمتر نیست. از سوی دیگر زبانها و گویشهای بومی، از مشهورترین تا ناشناختهترین آنها، گنجینههایی ارزشمند از میراث ملّی هستند که باید تا پای جان از آنها پاسداری کرد. بدون یاریگرفتن از این گنجینه بسیاری از تحقیقات، از جمله بسیاری از مطالعات لغوی و ریشهشناسی زبان فارسی نیز ناممکن است.
بعد از حدود یک قرن، باتوجّه به سرمایهگذاری هنگفتِ بیگانگان برای بهرهبرداری از گسلهای فرهنگی و زبانی و قومیّتی،تا دیرتر نشده، باید به سوءتفاهمات زبانی موجود خاتمه داد.