چیزی که رییس جمهور در دیدار وزیر اقتصاد و معاونان وی گفت این است: "معصومین اجازه نقد می دادند" و این با "معصومین قابل انتقادند" خیلی فرق می کند. این واکنش ها به آن یا از بی دقتی مخابره کنندگان خبر است یا از سر بهانه گیری های مرسوم سیاسی .
حتی استفاده از تعبیر "قابل نقد بودن معصوم" هم به معنای درست بودن و وارد بودن این نقد نیست. بالاتر از این، حتی اگر نقد را به معنای "اعتراض" بگیریم، یعنی اعتراض فردی و زبانی که بر اساس ارزیابی منفی معترض از فعل و قول معصوم سر می زند، باز هم فرقی در ماجرا نمی کند، اعتراض به معصوم به معنای درستی محتوای آن اعتراض نیست و حتی اگر بر اساس سوء نیت صورت گرفته باشد، گشودگی و خویشتن داری در برابر آن (که نمونه های فراوانی هم در رفتار معصومین دارد ) به دلیل تاثیرش در رشد و بلوغ فکری جامعه و فرهنگ سازی اش کاملا مجاز است. هم اجازه عقلی دارد هم اجازه دینی.
بنابراین مشکل اصلی در "اظهارات" رییس جمهور نیست وچه بسا برخی مخالفان طبق معمول ،عجولانه، بهانه ای برای رویارویی شخصی با رییس جمهور پیدا کرده اند.
انتقادی اگر باشد باید به بی توجهی به نقدها باشد. چیزی که در کشور به شدت باید مورد انتقاد قرار بگیرد - و البته هیچ اختصاصی هم به رییس جمهور ندارد و شامل تمام سطوح حاکمیتی می شود- همین است، یعنی خلاصه شدن ماجرا در نقد کردن بدون هیچ نتیجه ای.
این نوع تاکید صوری بر نقد کردن اگر آگاهانه باشد، نظیر چیزی که بیشتر در دموکراسی های لیبرال دیده می شود، کاملا خالی از تعهد به حقیقت است و رسما "طراری" است : بگذار هر کس هر حرفی دارد بزند، بعد از مدتی ماجرا آنقدر پیچیده می شود که دیگر کسی سر در نمی آورد "حقیقت" چه بوده!؟
به این ترتیب نتیجه گرفتن از نقد و اثرش به اندازه خود نقد کردن مهم است. به همین دلیل است که هر انسان دارای عقل و روان سلیم بعد از مدتی از نقد کردن صرف نظر می کند. از این منظر، یعنی در قیاس با نتیجه، شاید با "تورم نقد" هم مواجه باشیم. باید دید چرا با این همه نقد در کشور اتفاقی در اصلاح امور نمی افتد؟! این آن "سوالی" است که یک "مسوول" قاعدتا باید در مقام پاسخ به آن برآید نه تاکید مدام بر نقد.
کلیشهء دیگری که در کنار تاکید صوری بر نقد کردن از طرف برخی صاحب منصبان دیده می شود این است که از ناقد خواسته می شود در کنار نقد "راه حل" هم ارائه دهد. ممکن است مسوول ما محق باشد در گفتن اینکه من خودم بهتر از دیگران مشکلات را می دانم، اما به هیچ وجه حق ندارد که نقد از خود را موکول به راه حل دادن ناقد بکند. پذیرفتن مسوولیت یعنی اعلام دانایی به راه حل و توانایی برای حل مشکلات . مسوولی که راه حل مشکلات را نمی داند یا تیم همراهش قدرت ارائه راه حل را ندارد و اساسا ناتوان از طراحی مکانیسم های لازم برای رفع مشکلات است کلا "اشتباهی" است و دلیلی ندارد که آن صندلی را اشغال کند.
با این حال حقیقت فوق جنبه مهم دیگری هم دارد. در سطحی عمیقتر باید تاکید کرد که علیرغم اینکه نقد اهل قدرت و مسوولان امری بسیار ضروری و واجب است اما واقعیت اجتماعی در سیاست و چهره های سیاسی خلاصه نمی شود. بنابراین تاکید مدام بر مقصر نشان دادن این یا آن فرد سیاسی و سخن از برکناری اش از این یا آن منصب دولتی و حکومتی، و تمرکز روی "فرد"، دردی را دوا نمی کند.
تجربه سه دوره تغییر بنیادی در ریاست جمهوری و بر جا بودن همه مشکلات اصلی- بلکه وخیم تر شدن آن ها- گواه این حقیقت است. اعتراف تلویحی یکی از چهره های اصلاح طلب فعال در انقلاب که سالها پیش صورت گرفت هم در این زمینه سخت عبرت آموز است که می گفت ما در دوران انقلاب فکر می کردیم مشکل کشور فقط در شخص شاه خلاصه می شود و اگر او برود همه چیز خود بخود درست می شود.
چنین پندار باطلی در همین تقلیل دادن واقعیت پیچیده امر اجتماعی به " افراد" است . بنابراین نقد ها نباید منحصر و محدود به بودن یا نبودن "فرد" مورد انتقاد شود و باید رویه ها، مکانیسم ها و ساختارها و افکار را هم نقد کرد و در صورت بی اعتنایی و بی توجهی افراد، از تغییر این و آن سخن گفت، آن هم با دادن تضمین و این قید مهم که فردی بهتر از او را بکار خواهیم گماشت!
* روزنامه نگار