خبر خیلی ساده بود. بعد از اینکه در شبکههای اجتماعی به وضعیت نگهداری از خانه نیما یوشیج، شاعر معروف و از بنیانگذاران ادبیات امروز ما اعتراض شد، میراث فرهنگی استان تهران جوابی کوتاه اما هولناک داد. خانم سیروسنیا، معاون میراث فرهنگی استان تهران به خبرنگارها گفت که دیگر درباره این خانه مسئولیتی ندارند. چرا؟ چون مالکان خانه رفتهاند به دیوان عدالت اداری شکایت کردهاند که هیچ سند و مدرکی در خصوص اینکه این خانه متعلق به نیمایوشیج است، وجود ندارد. دادگاه هم میراث فرهنگی را خواسته و ظاهرا دفاعیات آنها را هم قبول نکرده و در نتیجه به درخواستِ مالکان رای مثبت داده و این خانه از ۱۵ آبانماه امسال از فهرستِ آثار ملی کشور خارج شده است. چه بسا باید به زودی شاهد ساختن یک برج چندطبقه در خیابان شریعتی، کوچه شهید تقی رفعت، به جای خانه نیما هم باشیم. بالاخره مالکان محترم بیخودی که شکایت نکردهاند، لابد پولشان را میخواستهاند که زحمت دادگاه و شکایتکشی را به خودشان دادهاند. بعد هم رفتهاند ثابت کردهاند آنهمه عکس و مدرک و مطالب کتابهای خاطرات و مدعیات همسایگان و شهود هم بیخود بوده است، که خب انصافاً کار سختی است. این وسط فقط یک سوال پیش میآید و آن هم اینکه چرا مالکان محترم این همه سختی تحمل کردهاند؟ در همه جای دنیا، توریسمِ ادبی شاخهای از صنعت توریسم و گردشگری است. برای این کار، سه روش وجود دارد. یا از خانه و محل زندگی یا کار یک چهره ادبی استفاده میکنند و مثلا تورِ یک روزه ویکتور هوگو خانه او در میدان ووژ پاریس و کافههایی که او به آنها سر میزده را شامل میشود و راهنما، توضیحاتی میدهد که مثلا هوگو «بینوایان» را در این اتاق نوشت یا ایده آن یکی شعر در اینجا به سراغش آمد. یک نوع دیگر از گردشگری ادبی، محل وقوع داستانهای مهم است. مثلا در ضمن بازدید از کلیسای جامه نتردام پاریس، ببینیم که کوزیمودو یا همان «گوژپشت نتردام» در کدام برج ساکن بوده است. حالا اینها که خوب است، نوع سومی از گردشگری ادبی هم داریم که برای محلهای خیالی برای داستانها تعیین میکنند و ملت را به تماشایش میبرند. مثلا اینکه جایی که «شازده کوچولو» فرود آمد و راویِ خلبان قصه داشت هواپیمایش را تعمیر میکرد، جایی شبیه به این نقطه است که تورِ ما کویرنوردی دارد. منظورم از توضیح دقیق این موارد این یاداوری بود که در کشور خودمان هم میشود چنین برنامههایی را به اجرا گذاشت. هم رمانهای زیادی داریم که محلمحور هستند (مثلا آثار اسماعیل فصیح در محله درخونگاه تهران میگذردند و «منِ او» رضا امیرخانی در محله خانیآباد) هم خانه شاعران و نویسندگان را داریم. حتی گردشگری خیالی هم میتوانیم راه بیاندازیم و همان طوری که مرحوم ایرج افشار زمانی حدس زده بود که چند بنای قدیمی در استان فارس، مطابق با محل وقوع داستان «هفت پیکر» نظامی و مطابق خصوصیات گنبدهای این قصه هستند، میشود از انبوه کاروانسراها و برجها و بناهای قدیمی هم برای طراحی مسیرهای اینچنینی استفاده کرد. همه اینها هم یعنی درآمد. یعنی سود. یعنی اگر اصلا ادبیات هم برای خودمان مهم نیست، به استفاده از آن میتوانیم فکر کنیم. مالکان محترم خانه نیما میتوانستند به جای شکایت به دادگاه و طی کردن پروسه طولانی دادرسی، خیلی راحت یک کافه در خانه نیما بزنند. آن طوری سودش در درازمدت، حتی از آپارتمانسازی و فروش زمین هم بیشتر میشد. چون در حالت فعلی استفاده ملک فقط برای یک نوبت فروش است، اما در آن حالت تا زبان فارسی پابرجاست، کسانی هستند که نیما و شعرش را دوست داشته باشند و بخواهند در خانهای که او نفس کشیده و شعر گفته، نفس بکشند. یعنی حتی در این حد هم ادبیات را باور ندارید آقایان؟
منبع: یادداشت در روزنامه «همشهری» سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶
حکایت وضعیت نگهداری خانه نیما یوشیج راههای دیگری هم هست
احسان رضایی، 3961027056 ۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشارخبر خیلی ساده بود. بعد از اینکه در شبکههای اجتماعی به وضعیت نگهداری از خانه نیما یوشیج، شاعر معروف و از بنیانگذاران ادبیات امروز ما اعتراض شد، میراث فرهنگی استان تهران جوابی کوتاه اما هولناک داد