آزمایشگاه دکتر کیمبرلی نوبل در دانشگاه کلمبیا در نیویورک با رنگهای روشن، نقاشیهای حیوانات انساننما، و کفپوشهای رنگارنگ پازلی که شکل وسایل دریانوردی رویشان نقش بسته، شبیه همه مهدکودکهایی است که پیش از این دیدهاید، البته با این تفاوت که گروهی از دانشمندان علوم اعصابشناختی از پشت آینهای دوطرفه بچههای این مهدکودک را زیر نظر دارند.
آزمایشگاه «عصبشناسی، تجربیاتِ نونهالی و رشد» مرکز پژوهشهای پیشروانه درباره تاثیر فقر بر مغز بچههاست و من به این آزمایشگاه آمدهام تا ببینم نوبل و همکارانش چطور، احتمالاً بهزودی، ثابت خواهند کرد که بزرگشدن در فقر میتواند مانع از رشد و تکامل مغز کودک شود.
نوبل، خانم چهلسالهای از حومه فیلادلفیا، با ترکیبی از اشتیاق و محدودیتهای بالینی از کاری میگوید که آنجا مشغولش هستند. او از معدود دانشمندان علوم اعصاب و متخصصین اطفالی است که شواهدی روزافزاون درباره تاثیر منفی فقر بر رشد مغز کودک ارائه داده است. او حالا در حال برنامهریزی مطالعهای سراسری است که میتواند رابطهای علت و معلولی میان فقر و رشد مغز برقرار کند و شاید به این ترتیب مسیری را برای کمک به فقیرترین کودکانمان بگشاید.
این را میتوان نتیجه نهایی سالها تلاش نوبل دانست. او یکی از کسانی بود که از اوایل دهه اول قرن بیستویکم به شکلگیری این حوزه کمک کرد. نوبل وقتی دانشجوی دکتری بود با همراهی مارتا فرح، دانشمند علوم اعصاب شناختهشده، به کاوش این مشاهده پرداخت که بچههای فقیر عملکرد آکادمیک نامناسبتری نسبت به همکلاسیهای مرفّهترشان دارند. آنها بهدنبال بررسی بنیانهای عصبشناختی این رابطه بودند، بهدنبال تعقیب همبستگیها میان جایگاه اجتماعی-اقتصادی و عملکرد آکادمیک برای مشخصکردن بخشهایی از مغز که به این موضوعات مربوط است.
نوبل میگوید: «دانشمندان علوم اجتماعی دههها نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی را با معیارهایی عمومی، مثل آی.کیو و نرخ دانشآموختگی از دبیرستان، تحلیل کردهاند. اما مغز بخش دانشآموختگی از دبیرستان را ندارد».
قبل از کار آنها دانشمندان هیچگاه فعالیتهای شناختی خاص (مانند شناخت چهره، شناخت عکس، آزمون واژگان) که بچههای فقیر عملکرد نامناسبتری در آنها دارند را بررسی نکرده بودند و به این ترتیب به سمت مشخص کردن تفاوت ساختار و رشد مغز آنها نیز نرفته بودند. در سال ۲۰۰۵ نوبل و فرح در کنار فرنک نورمن، همکارشان از دانشگاه پنسیلوانیا، ۶۰ کودک را از مهدکودکهای عمومی فیلادلفیا جمع کردند (۳۰ کودک از طبقه متوسط و ۳۰ کودکی که روی خط فقر یا اندکی بالاتر از آن بودند) و مجموعهای از فعالیتهای شناختی را پیش روی آنها گذاشتند، فعالیتهایی که هر کدام مربوط به حوزه خاصی از مغز بود.
یکی از کارکردهای این آزمونها اندازهگیری رشد زبانی و عملکرد اجرایی بود، مجموعهای از فرآیندهای ذهنی که به حافظه فعال، استدلال و خودمهاری مربوطاند. نتایج این آزمون مشخص کرد که عملکرد کودکان فقیر در هر دو حوزه در مقایسه با همکلاسیهای طبقه متوسط آنها در طیف نسبتاً بدتر تا بهشدت بدتر قرار دارد.
این نتایج، که نوبل و فرح در مقالهای در سال ۲۰۰۵ نتایجش را به چاپ رساندند، آغازگر چیزی بود که آنها «نمای عصبشناختی» از رابطه جایگاه اقتصادی-اجتماعی و رشد مغز مینامند. فرح، نوبل و دیگر دانشمندان بهسرعت سراغ استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی (ام.آر.آی) رفتند تا مغر کوکان از طیفهای مختلف اقتصادی-اجتماعی را بررسی کنند.
نتایج اعجابآور بود. در یکی از این مطالعات فرح با بررسی ۲۳۸ ام.آر.آی به این نتیجه رسید که بچههای برآمده از خانوادههای فقیرتر و کمتر تحصیلکرده معمولاً قشر پیش پیشانی نازکتری (قسمتی از مغز که بهشدت با کارکرد اجرایی مرتبط است) نسبتبه بچههای داراتر دارند. این موضوع را میتوان مبیّن دلیل دستاوردهای تحصیلی ضعیفتر و حتی آی.کیوی پایینتر دانست.
در ۲۰۱۵ نوبل به همراه همکاران دیگرش، بزرگترین مطالعهاش را تا به امروز انجام داد. پژوهشگران با استفاده از ام.آر.آی، ۱۰۹۹ کودک و نوجوان را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که مغز آنهایی که از درآمد خانوادگی بیشتر و والدین تحصیلکردهتر برخوردارند، ناحیههای سطحی بزرگتری نسبت به همسن و سالان فقیرتر و با شرایط خانوادگی نامناسبتر دارد. در این میان بیشترین همبستگی در قسمتهایی مشاهده میشد که به عملکرد زبانی و اجرایی مربوط بود.
نکته دیگر اینکه دادههای برآمده از این مطالعات نشان میداد که تاثیر افزایش درآمد خانواده روی مغز فقیرترین بچهها بسیار بیشتر از تاثیر افزایشی مشابه روی مغز ثروتمندترین کودکان است. همینطور دادههای نوبل نشانگر آن بود که وقتی خانوادهای از سطح پایهای مشخصی از درآمد پایینتر بیاید، رشد مغز با شتاب فزایندهای کاهش خواهد یافت. ناحیه سطحی مغزی کودکانی که خانوادهشان کمتر از ۲۵ هزار دلار درآمد دارد، ۶ درصد کمتر از کودکانی است که از خانوادههایی با درآمد بیش از ۱۵۰ هزار دلار یا بیشتر میآیند.
چند ماه بعد مطالعه عظیم دیگری انجام شد که ست پولاک، روانشناس کودک از دانشگاه ویسکانسین-مدیسون، یکی از نویسندههای آن بود. این مطالعه از وجود رابطهای محکم میان درآمد خانوار و حجم ماده خاکستری در لوب پیشانی، لوب گیجگاهی، و هیپوکمپوس خبر میداد.
کودکان زیر خط فقر فدرال (۲۴ هزار و ۲۵۰ دلار برای یک خانواده چهار نفری در سال ۲۰۱۵) ۸ تا ۱۰ درصد ماده خاکستری کمتری در ناحیههای پراهمیت داشتند. و حتی بچههایی که خانوادههایشان کمی بالاتر از خط فقر بودند (درآمدهای یک و نیم برابر خط فقر فدرال) ۳ تا ۴ درصد ماده خاکستری کمتری از استاندارد رشد داشتند. بسیاری از والدین فقیر در مطالعه پولاک تحصیلات عالیه داشتند، که نشان میداد «تاخیر رشدی» که فرزندانشان دچارش شدهاند نتیجه مستقیم فقر بوده است.
تاویلات سیاستی این مطالعات بسیار وسیع است. اگر این دادهها صحیح باشند، تنها خارج کردن درآمد یک خانواده از خط فقر میتواند برای نزدیککردن کودکان به استانداردهای رشد کافی باشد. و در حالی که هنوز نمیدانیم این تفاوتهای مغزی تا بزرگسالی ادامه مییابد یا خیر، این پژوهش، در کنار پژوهشی دیگر در گذشته که نشان میداد افرادی که در فقر بزرگ شدهاند در نهایت نسبت به همدورهایهای مرفهترشان از نظر مالی عملکرد بدتری داشته و از مشکلات جسمی بیشتری رنج میبرند، مشخص میکند که ممکن است این آثار تا پایان عمر باقی بماند.
اشاره این مطالعات به یک عامل مشخص نیست که بهتنهایی باعث کاهش رشد مغز و پتانسیل فکری شده باشد، بلکه به فضای گستردهتری از فقر اشاره دارند.
نوبل میگوید «به نظر من در شرایط فعلی شواهد محکمی از این همبستگی وجود دارد، اما هنوز شواهد علت و معلولی را در اختیار نداریم». و مطالعه بعدی او قرار است دقیقاً به همین موضوع بپردازد.
او و چندین پژوهشگر دیگر برای اثبات رابطه علت و معلولی تحقیقی در سراسر کشور به راه انداختهاند که هزار خانواده کمدرآمد را شامل میشود. از جمله همکاران او در این مطالعه میتوان به گرگ دانکن، اقتصاددان دانشگاه کلیفرنیا-اروین؛ کاترین مگنوسن، متخصص سیاست اجتماعی در دانشگاه ویسکانسین-مدیسن؛ لیزا جنتیان، اقتصاددان دانشگاه نیویورک؛ و هیروکازو یوشیکاوا، روانشناس دانشگاه نیویورک اشاره کرد. در این مطالعه خانوادهها به دو گروه تقسیم میشوند: یک گروه مبلغ نقدی ۳۳۳ دلار در ماه (۴ هزار دلار در سال) را دریافت میکند و گروه دیگر ۲۰ دلار در ماه.
آنطور که نوبل در مقالهای در واشنگتن پست اشاره کرده پژوهش قبلی نشان داده که افزایش ۴ هزار دلاری درآمد خانوار در سال اول زندگیِ بچه باعث بهبود نتایج در درآمد، اشتغال، و سلامت جسمی بزرگسالی دارد. بر اساس یافتههای آنها، نوبل و همکارانش باور دارند که این موضوع برای بهبود قابل توجه رشد مغز نیز کافی خواهد بود.
تکمیل این مطالعه جدید پنج سال به طول خواهد انجامید، و پرداختها کمی بعد از تولد نوزاد آغاز شده و تا سهسالگی او ادامه خواهد یافت. پژوهشگران در ۱۲ و ۲۴ ماهگی از طریق مصاحبه با مادران اطلاعاتی را جمعآوری میکنند؛ و بعد از اینکه بچهها سه سالشان شد، به آزمایشگاه خواهند رفت و پژوهشگران عملکرد زبانی، حافظهای، و اجرایی و همچنین رشد اجتماعی و احساسی آنها را مورد بررسی قرار میدهند. آنها همچنین رشد مغز بچهها را با استفاده از نوار مغزی (ای.ای.جی) بررسی میکنند؛ نمیتوان تجربه ناخوشایند و طولانی ماندن در دستگاه ام.آر.آی را برای بچههای آن سن و سال اجرا کرد.
اگر بچههایی که آن مقرری ناچیز را دریافت کردهاند فعالیت مغزی سالمتری را از خود نشان داده و نسبت به گروه کنترل عملکرد بهتری در آزمونهای شناختی داشته باشند، نوبل و همکارانش به اولین شاهد علت و معلولیای دست خواهند یافت که فقر دید را به رشد مغزی مرتبط میکند. او امیدوار است که مطالعهای ۱۶ میلیون دلاری را تا اوایل سال ۲۰۱۸ آغاز کند.
پیشنهادهای گروه او برای جذب کمک مالی میتواند تاویلات بسیاری برای «سیاستهای افزایش درآمد» در آمریکا داشته باشد از جمله؛ اعتبار مالیات بر درآمد، اعتبار مالیات کودک، و کمک موقت به خانوادههای نیازمندکه همگی پول را مستقیماً به جیبهای خانوادههای فقیر میریزد.
نوبل در مقالهای در ماه مارس برای ساینتیفیک امریکن مینویسد «اگرچه که شاید درآمد تنها عامل تعیینکننده در مسیر رشد کودک نباشد، شاید سادهترین راه برای تغییر شرایط از منظر سیاستگذاری باشد، سیاستهایی که میتواند با پرداخت مستقیم به طبقات پایینی به بهبود سلامت و رشد مغز کودکان کمک کند».
این چیزی بود که پژوهشگران قبل از انتخابات ریاست جمهوری به دنبالش بودند. آنطور که مارتا فرح به من گفت هیلاری کلینتون از زمانی که همسر رئیسجمهور بود، به استفاده از علوم اعصاب برای درک بهتر فقر کودکان علاقمند بود.
فرح میگوید «تصورم این بود که اگر او رئیسجمهور شود در این زمینه بسیار فعال خواهد بود و هم سعی میکرد از این پژوهش حمایت کند و هم از همه راههای ممکنی (راههای مربوط به علوم اعصاب و دیگر راهها) که به رشد کودکان فقیر کمک کند. اینکه او رئیسجمهور نشد برای این حوزه بسیار ناراحتکننده است».
به زعم فرح درباره رئیسجمهور ترامپ «به نظر نمیرسد این موضوع در میان اولویتهای او قرار داشته باشد». حقیقت این است که بودجه پیشنهادی ترامپ شامل کاهش شدید در بودجه مدیکِید۱ و دیگر برنامههای حمایتی مشابه است. خوشبختانه، مقالات متعددی که در حال چاپ هستند میتوانند در حوزه نحوه تاثیر فقر بر رشد مغز از مجموعه دادههای دیگر مطالعات استفاده کنند.
فرح میافزاید: «در واقع این کار بدون کمک دولتی مشخص در حال پیشرفت است». این یعنی این پژوهش همچنان میتواند به پیشرفت خود ادامه دهد، حتی با وجود دولتی که دغدغه چندانی درباره رابطه بالقوه فقر کودکان و رشد ناکافی مغز ندارد.
البته که بخش زیادی از قدرت موردنیاز برای متقاعدکردن سیاستمداران و واردشدن به حلقههای سیاستی به نتایج مطالعه پیش روی نوبل بستگی دارد. راس وایتهرست، یکی از اعضای بلندمرتبه مرکز کودک و خانواده نهاد بروکینگز، میگوید ما باید نشان دهیم که «اگر به افراد پول بیشتری بدهیم، مغز بچهها شکل متفاوتی خواهد یافت».
علاوه بر واردشدن به موضوع اعتبارات مالیاتی و اختصاص پول نقد به خانوادههای فقیر، مشخص شدن این رابطه علت و معلولی به تغییر طرز فکر آمریکاییها درباره تور ایمنی اجتماعی در این کشور کمک خواهد کرد، کشوری که بیش از یک بچه از هر پنج بچه (در مجموع ۱۵ میلیون نفر) زیر خط فقر فدرال قرار دارند.
پینوشتها:
• این مطلب را مایک ماریانی نوشته است و در تاریخ ۱۳ جولای ۲۰۱۷ با عنوان «The neuroscience of inequality: does poverty show up in children's brains» در وبسایت گاردین منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۴ دی ۱۳۹۶ آن را با عنوان «آیا میتوان فقر را در مغز کودکان دید؟» و ترجمه سیدامیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• مایک ماریانی (Mike Mariani) نویسنده و مدرس ساکن نیوجرسی است. آثار او در نشریاتی مانند لسآنجلس ریویو آو بوکز، آتلانتیک، پسیفیک استندارد و بعضی دیگر از مجلات و نشریات به چاپ میرسد.
[۱] برنامه بهداشتی آمریکا برای خانوادهها و افراد کمدرآمد [مترجم].