یک پرونده واقعی؛ یک هشدار فرار از سیاهی

گروه حوادث الف،   3961008021

داشتم به زندگی خودم ادامه می‌دادم؛ هم درس می‌دادم و هم درس می‌خواندم. صبح تا بعدازظهر پای تخته سیاه مدرسه می‌ایستادم و روزگار شادی با بچه‌ها داشتم؛ نمی‌دانم چرا این بلا سرم آمد. آن روز داشتم راه خودم را در مسیر همیشگی می‌رفتم، اما عجله یک راننده و سبقت بی‌دلیل او زندگی مرا نابود کرد.

تصادف وحشتناکی را پشت‌سر گذاشتم، بعد از یک ماه بستری‌ شدن در بیمارستان و سه ماه خوابیدن روی تخت متوجه شدم دیگر آن آدم قدیمی نیستم. پای راستم کوتاه شده بود. لنگ می‌زدم، به آن شرایط عادت نداشتم.

برای همین خیلی عصبانی و بدخلق شده بودم. صبح تا شب داد و بیداد می‌کردم؛ همین باعث شد شوهرم دست پسر دو ساله‌ام را بگیرد و برای همیشه ترکم کند. او بزرگ‌ترین ضربه را به من زد؛ حتی با من درباره تصمیمش صحبت نکرد. انگار نه انگار که پنج سال با هم خوب و خوش زندگی کرده بودیم به خاطر این که پایم می‌لنگید و حال روحی مناسبی نداشتم، نباید مرا ترک می‌کرد و پسرم را از من می‌گرفت.

به دلیل حادثه‌ای که برایم پیش آمد، کارم را از دست دادم. این موضوع حالم را بدتر کرد، برای همین دنبال یک مرهم بودم. فکر می‌کردم با سیگار کشیدن حالم بهتر می‌شود. چند ماه فقط سیگار می‌کشیدم، اما افسردگی‌ام آنقدر بزرگ بود که حس می‌کردم باید چیزی باشد تا کاملا آن را فراموش کنم.من دختر ناز پرورده‌ای بوده و یاد نگرفته بودم چطور باید با مشکلات جنگید. برای همین مدام از غم دوری فرزندم و پای کوتاهم فرار می‌کردم و هیچ وقت با آن رودررو نمی‌شدم.

یک روز عصا به دست به پارک رفتم، می‌دانستم می‌توانم در پارک مواد فروش را پیدا کنم. یک ساعت نشستم و بالاخره او را پیدا کردم. خیلی تعجب کرده بود، چون طرز استفاده را از او پرسیدم، چند ماه به همین منوال گذشت؛ دیگر مشتری ثابتش شده بودم. با یک پیام سر قرار می‌آمد و مواد را می‌داد و می‌رفت.

اما بعد از چند ماه مصرف حشیش باز هم آرام نشدم، انگار مغزم مسکن قوی‌تری می‌خواست. وقتی با ساقی مواد موضوع را مطرح کردم، کراک را پیشنهاد داد. گفت مثل هروئین است، اما خیلی بهتر و شیک‌تر و... .

می‌گفت: با این مواد دیگر غم سراغت نمی‌آید، دیگر چشمت هم به پای کوتاهت نمی‌افتد که غصه بخوری. دیگر خودت را هم فراموش می‌کنی، چه برسد به پسرت. راست می‌گفت کراک همین کار را با من کرد مثل یک مرده متحرک شده بودم. هرچه برایم مانده بود را خرج این مواد لعنتی می‌کردم.

بعد از تصادف و رفتن شوهرم، ماشینم را فروخته بودم و پولش را گذاشته بودم بانک و سودش را می‌گرفتم، با آن پول زندگی‌ام می‌چرخید، اما وقتی مصرفم بالا رفت دیگر آن پول جواب نمی‌داد، برای همین اصل پول را از بانک گرفتم و هر چه داشتم را دود کردم.

وقتی به مرد ساقی گفتم به من پیشنهاد داد تا یکی از اتاق‌های خانه‌ام را به افراد معتاد‌ اجاره بدهم و پولش را بگیرم، من که پولی نداشتم و چاره‌ای برایم نمانده بود، قبول کردم، اما گفتم فقط باید خانم باشند و او هم قبول کرد. روزی چند زن معتاد برای کشیدن مواد و تزریق به خانه من می‌آمدند. تزریق را همان جا از آنها یاد گرفتم، بعد از سه ماه اجاره دادن خانه، تبدیل به یک تزریقی حرفه‌ای شدم.

صاحبخانه‌ام شهرستان زندگی می‌کرد. آدم خوبی بود وقتی از شهرستان برگشت و مرا دید خیلی تعجب کرد. باورش نمی‌شد، اول فکر کرد اشتباه گرفته، اما وقتی دقت کرد محکم روی صورتش کوبید.

همان روزهای اول اعتیاد با خانواده‌ام قطع رابطه کردم. هر وقت به خانه‌ام می‌آمدند در را باز نمی‌کردم تا این که خودشان خسته می‌شدند و می‌رفتند، دو سه ماه یکبار با مادرم تلفنی حرف می‌زدم برای همین خیلی از حال و روز من خبر نداشتند تا این که صاحبخانه‌ام مادر، پدر و برادرم را در جریان گذاشت.

پدرم و مادرم باورشان نمی‌شد چنین بلایی سرم آمده! 20 کیلو وزن کم کرده بودم؛ یک مرده متحرک، با قیافه‌ای سیاه، دست‌هایی لاغر و استخوانی، پدرم سه ساعت تمام گریه می‌کرد. مادرم خودش را می‌زد. برادرم گوشه‌ای کز کرده بود و فقط به من نگاه می‌کرد... همه بهتشان زده بود، از آن همه سیاهی که من درگیرش بودم.

صاحبخانه‌ام که وضع را دید پیشنهاد کرد به جای گریه و زاری باید به دنبال راه چاره‌ای برای من باشند با صدای بلند صحبت می‌کرد و می‌گفت تقصیر شماها بوده که سراغی از دخترتان نگرفتید؛ می‌گفت او نمی‌خواست شما را ببیند شما چرا در را نشکستید و داخل خانه نشدید که ببینید چه وضعیتی دارد.

من چیزی نمی‌فهمیدم، می‌خواستم از آن شرایط خلاص شوم و موادم را بکشم و از خماری دربیایم. نمی‌دانم چه شد شبانه مرا سوار ماشین کردند. یک در بزرگ سبز را دیدم که رویش با خطی سفید چیزی نوشته بود. آن‌قدر حالم بد بود که نوشته را نمی‌دیدم فقط فهمیدم که مرا به دو خانم با روسری‌های سبز و مانتو‌های سفید تحویل دادند و رفتند.

من ماندم و روزهایی که هیچ وقت از یاد نمی‌رود، بدنم انگار داشت از من انتقام می‌گرفت. ذره ذره سمی را که وارد بدنم شده بود با درد بیرون می‌ریخت، روزهای اول نمی‌دانم چند روز بود فقط درد می‌کشیدم و فریاد می‌زدم. به زمین و زمان ناسزا می‌گفتم و دلم می‌خواست از آنجا فرار کنم. بعد از روزهای درد، تازه فهمیدم کجا هستم و چه کار می‌کنم. آنجا این طور نیست که به حال خودت رهایت کنند. مدام زیر نظر روان‌شناس بودم، از علایقم خبر داشتند، مادرم و صاحبخانه‌ام هم کلی کتاب برایم آورده بودند، عصر‌ها بعد از کلاس‌های روزانه‌ای که داشتیم، روی یک صندلی می‌نشستم و برای بقیه کتاب می‌خواندم، شعر می‌خواندیم و با صدای بلند می‌خندیدیم، بعد از پاکی به خانه برگشتم. غم دوری پسرم هنوز هست، اما راه‌هایی برای رسیدن و دیدن او وجود دارد...

سخن کارشناس

سروان نساء ایزانلو، کارشناس ارشد مرکز مشاوره در این باره می‌گوید: اعتیاد به عنوان آسیب و معضل اجتماعی پدیده‌ای است که اثرات و پیامدهای جبران ناپذیری برای فرد، جامعه و خانواده دارد و چه‌بسا موجب فروپاشی خانواده می‌شود. اعتیاد به مواد مخدر - چه از نوع سنتی و چه از نوع صنعتی - پدیده زیستی، اجتماعی و روانی است که هزینه‌های سنگینی را در هر یک از حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه برجای می‌گذارد.

با توجه به این که زنان و دختران جمعیت زیادی از کشور را تشکیل می‌دهند، گرایش زنان به سمت اعتیاد و مصرف مواد مخدر تهدیدی علیه سلامت جامعه است؛ اعتیاد هر ساله افراد زیادی را ازجمله زنان در دام خود گرفتار می‌کند و این یعنی زنگ خطر برای خانواده و جامعه، چراکه زنان با ارزش ترین سرمایه جوامع انسانی‌اند و با گرایش آنان به سمت اعتیاد و مصرف مواد مخدر یعنی نابودی خانواده رخ خواهد داد؛ زن یا مادری که گرفتار مواد مخدر شده است، نمی‌تواند به خوبی از انجام وظایف ازجمله مادر بودن و همسرداری برآید، از طرفی اعتیاد یکی از والدین بخصوص مادر روی فرزندان تاثیرات منفی از خود برجای می‌گذارد و سلامت خانواده و فرزندان با خطر جدی روبه‌رو می‌شود.

 

منبع: جام جم

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. تصاویری از اجرای طرح عفاف و حجاب در تهران

  2. طرح عفاف و حجاب از امروز در تهران

  3. ۳۲ هزار مجوز استخدام فرزندان شهدا و ایثارگران اخذ شد

  4. این صدای اقتدار ایران است ...

  5. تنبیه متجاوز آغاز شد /حمله موشکی و پهپادی ایران به اسراییل

  6. نظر باباطاهر عریان درباره دلار !

  7. وحدت ملی با وعده صادق

  8. کمی دیر نیست؟

  9. آنچه اسرائیل در مورد "وعده صادق" نمی گوید

  10. استخوانی در گلوی اسرائیل!

  11. دومین روز بزرگ تاریخ معاصر ایران

  12. هیات علمی یا کارخانه چاپ مقاله !

  13. ۲ دلیل برای تشدید "گرانی" در ایران

  14. اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی

  15. «برجام» در موزه تاریخ ؟!

  16. باهنر: نباید به اندازه تورم حقوق ها افزایش یابد/ ۹۰ درصد منتخبان وظایف مجلس را نمی‌دانند

  17. موجرانی که اجاره بهای زیادی بگیرند، جریمه می‌شوند

  18. حمایت افکار عمومی ایران از حمله به اسرائیل

  19. هیچ گاه اعتراف نمی کند، چون...

  20. اطلاعیه شماره ۳ فراجا درباره اجرای «طرح نور»  

  21. گانتس: زمان، مکان و شیوه پاسخ به ایران را خودمان تعیین می‌کنیم

  22. خاتمی: پاسخ ايران به جنايت اسرائيل مدبّرانه، شجاعانه، منطقی و قانونی بود

  23. منظور: افزایش دائم دستمزدها به ‌رفاه مردم کمک نمی‌کند

  24. اسراییل چه باید بکند؟ 

  25. بهادری جهرمی: احیای دریاچه ارومیه با برنامه‌ریزی دولت رخ داد

آخرین عناوین