عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: دولت در روزهای گذشته از حیث برخی عملکردها یا سیاستهای اقتصادی مورد انتقاد جدی حتی طرفدارانش قرار داشت. بطوری که میتوان گفت نوعی نهضت سیاسی شکل گرفت که میتوان آن را در ذیل عنوان «من پشیمان میشوم، پس هستم!» صورتبندی کرد.
برخي حتي پا را فراتر گذاشتند و مدعي شدند كه فريب خوردهاند. و اينها همه نشانهاي از نارساييهاي سياست نزد كنشگران جامعه ما است.
البته بسياري از اين اظهارات مقطعي و گذراست ولي در هر حال عوارض خود را دارد. كساني كه از راي ٢٩ ارديبهشت خود اظهار پشيماني ميكنند، دچار همان اشتباهي ميشوند كه برخي سياستگذاران دولتي مرتكب ميشوند. هر دو طرف گمان ميكنند دولت و رياستجمهوري يك خودروي آمادهاي است كه رانندگي آن پس از انتخابات تحويل فرد پيروز ميشود و اوست كه ميتواند خودرو را به هر جايي كه خواست براند.ادبيات هر دو طرف نيز كمابيش چنين برداشتي را تاييد ميكند.
دولت و رييسجمهور گمان ميكنند كه پس از انتخابات ميتوانند به درون ادارات دولتي خزيده شوند و هر تصميمي را كه خواستند اتخاذ كنند. مردم هم چارهاي جز حمايت ندارند، چون پيشاپيش راي داده و حمايت خود را ابراز كردهاند. اين بخش از مردم رايدهنده كه فوري پشيمان ميشوند نيز دقيقا همين تصور را دارند. آنان به اظهارات انتخاباتي نامزد مورد حمايت خود اعتماد ميكنند. پس از يك ساعت در صف ايستادن و انداختن يك راي گمان ميكنند كليد خودروي موفقيت را به دست رييسجمهور دادهاند و از حالا به بعد اوست كه بايد به تنهايي يا با همراهي همكارانش تمامي وعدههاي داده شده را در نخستين فرصت برآورد كند.
اين نگاه نزد هر دو طرف به بنبست ميرسد، همچنان كه در مورد دولت موجود رسيده است. چرا؟ ريشه اين مشكل از آنجا ناشي ميشود كه طرفين نگاه اداري به مفهوم سياست دارند. در حالي كه سياست را نميتوان در قالب اداري محدود كرد. سياست بيش از هر چيز بسيج نيرو براي تحقق هدف است. دولتها بيش از اينكه نيازمند منابع مالي براي تحقق اهداف و برنامههايشان باشند، نيازمند بسيج نيروهاي طرفدار خود در پيشبرد مسير سياست هستند.ركن سياست، مشاركت است. در حالي كه در سازمان بروكراتيك، مشاركت بيمعنا يا حداقل بسيار كمرنگ است
اشتباه طرف مقابل نيز به نحوي بازتاب همين خطاي راهبردي است. گمان ميكنند، دولتها بدون حضور و مشاركت آنان بايد در نخستين فرصت هر وعدهاي را برآورده كنند و حتي توجه نميكنند كه بسياري از اين وعدهها را نبايد جدي ميگرفتند تا امروز خيال نكنند كه فريب خوردهاند. رايدهندگان به ويژه در ايران بايد توجه كنند كه انتخاب آنان، انتخاب براي حضور خودشان است. قرار نيست كه رييسجمهور يا دولت بياشكال باشد. بلكه مساله رايدهنده اين است كه بتواند تداوم حضور سياسي و اجتماعي خود را تضمين و آن دسته از كارهاي دولت را كه نميپسندد نقد كند. همين كه امروز ميتوانيم با مخالفت و نقد خود بر نهايي شدن يك تصميم اثر بگذاريم، به معناي آن است كه در انتخابات درست عمل كردهايم.
از رايي كه در ارديبهشت ١٣٩٦ داديم، دفاع ميكنيم و به خوبي ميدانيم كه چه تصميم مهمي گرفتيم، ولي به همان ميزان حق داريم و وظيفه داريم كه از تصميمات و سياستهاي نادرست و مسالهدار انتقاد كنيم و اينها دو روي يك سكه و واقعيت هستند.