به منظور اهدا کمکهای مردمی برای مردم زلزله زده عازم این مناطق شدیم و امروز نیز هدایا و محموله سوم بین مردم توزیع شد.
محموله اول سه شنبه ارسال شد که شامل پتو و موادغذائی بود. محموله دوم برای روز چهارشنبه و شامل پتو و چادر بود. محموله سوم شب جمعه ارسال شد که شامل پلاستیک و پتوی ضخیم تر و چادر ضدآب بود.
با محموله سوم خودم نیز همراه شدم. محموله سوم در روستاهای منطقه ریجاب که اغلب اهل سنت و اهل حق بودند توزیع شد.
و اما مختصری از آنچه دیدم؛
یکم. اولین تصویری که از این مردم در ذهنم نقش بست، آرامش و مناعت طبع شان بود. اصلن جزع و فزع ندیدم. بسیار شاکر بودند. امید داشتند به رونق مجدد زندگی. دورهمی های شاد شبانه و قلیون و چای ذغالی شان کنار آتش، حقیقتا غبطه آور و صبر و استفامت شان آموزنده بود.
دوم. برخلاف برخی اظهارنظرها، بخش قابل اعتنائی از مردم چادر نداشتند. برخی از آنها خودشان با پارچه و گونی چادر درست کرده بودند. خانواده ای با بچه 10 روزه چادر نداشت. زن و شوهری دیگر پشت وانت می خوابیدند و پیرمردی روی زمین سرد و بدون چادر شب را سر می کرد و غیره.
چادرها بین همین مردم توزیع شد.
سوم. چادرهای هلال احمر هم رسیده بود. اما کفایت نمی کرد. اینکه چرا هلال احمر چادرها را ناقص توزیع می کرد برایم روشن نبود. بعید است کسری چادر داشته باشند. چون چادرهای هلال احمر به قیمت 600 تا 700 هزار تومان توسط خود هلال احمری ها در تهران فروخته می شد.
چهارم. در روستای داراب، اهل روستا دیوار مهربانی درست کرده بودند و از آنچه داشتند به دیگر نیازمندان و زلزله زده ها هبه می کردند.
پنجم. راننده کامیونی که بار مارا جابجا کرد خودش صاحب یک آژانس حمل و نقل در محله قیطریه تهران بود. گفتم چرا خودت پشت فرمان نشستی که پاسخش کوتاه بود وشنیدنی: "از "مردی" نیست این روزها فکر کسب و کار باشم." آخردست هم پول نگرفت و بار را از تهران رایگان در منطقه تخلیه کرد. روستا به روستا هم همراه بود.
ششم. حضور مردم برای کمک به مردم حقیقتا زیبا و مایه مباهات است. اما لازم بود مسئولین این مشارکت را هدفمند و کنترل شده تدبیر کنند تا مانع امدادرسانی نباشد.
مسیر 10 دقیقه ای را 4 ساعت طی کردیم و همین باعث شد چادر ها یک شب دیر دست مردم برسد.
هفتم. برداشت مردم زلزله زده اینست مسئولین کم توجه اند؛ هرچند این برداشت ناشی از اطلاعات نادرست است. مردم امدادرسانی را مرهون عنایت هم وطنان می بینند و نه مسئولین. بی اعتمادی به مسئولین امدادی اصلا خوب نیست که باید چاره شود. یکی از راه های مناسب سرزدن مسئولین منطقه ای به مردم و گزارش های غیرتبلیغاتی است.
هشتم. یک شب خواستم کنار مردم در روستا بخوابم. هم چادر داشتیم و هم پتو. یک ساعت بیرون خوابیدم و از سوز سرما و استخوان درد مجبور شدم شبانه 60 کیلومتر برگردم تا در مقر و زیر سقف بخوابم. حقیقتا سرد بود. خدا به این مردم توان و مدد فزونتر عنایت کند. تصور کنید بچه ها و سالخورده ها را در این شبها. آن مادر و فرزند 10 روزه اش همه اش جلوی چشمم است.
نهم. امداد رسانی به منطقه وارد فاز دوم شده است که بیشتر حمیت حاکمیتی می طلبد و البته به حمایت و مشارکت مردم نیازاست. از امروز به بعد چادر و پتو و مواد غذائی لازم نیست. چادر هم به کفایت آمده است. توزیع وسایل گرمایشی و غذای گرم نیاز امروز و فردای منطقه است.
دهم. محموله چهارم ما تخصصی بخاری برقی و چراغ والوور است. پی گیری ما نشان می دهد نفت موجودست. از امروز تا فردا چراغ والوور و بخاری برقی جمع آوری می کنیم.